متاسفانه عموم والدین فقط والد هستند. فکر میکنند همه چیز را میدانند و به تمام مسائل آگاه هستند و اشراف دارند. در صورتی که تربیت درست، کار بسیار سخت و حساسی است.
بهتر آن است زن و شوهر ها پیش از بچه دار شدن جلساتی با روان شناس داشته باشند تا بدانند چه باید کنند و چه نباید بکنند.
بیشتر افراد، خود گرفتار گره ها و مشکلات شخصیتی هستند که از زندگی قبلی آورده اند و با همان ها وارد زندگی جدید میشوند؛ مثل کنترل نکردن خشم، گذشت نداشتن، تکانشی رفتار کردن و... و با این شرایط بچه دار میشوند. این که فقط چون من پدر و مادر هستم و همه چیز را میدانم و تمام حرفهای من درست است، اصلا درست نیست و اولین گام اشتباه در راه تربیت فرزند است.
موضوع دیگر، سبک فرزند پروری است. چهار سبک فرزند پروری وجود دارد؛ مقتدرانه، مستبدانه، آسانگیر و مسامحهکار و بیاعتنا.
در سبک مقتدرانه، والدین صمیمی برخورد میکنند و در تعیین معیارها و محدودیتها برای انواع خاصی از رفتارها، بسیار دقیق هستند و در عین حال در چارچوب این محدودیتها، امکان آزادی قابل ملاحظه فراهم میآورند. آنها به نیازهای کودک رسیدگی میکنند و نسبت به آنها حساس هستند و در عینحال، محدودیتهای خود را اعمال میکنند. این شیوه فرزندپروری با رشد اجتماعی مثبت ارتباط دارد. این کودکان گرایش دارند مهربان و پر انرژی باشند، به دیگران توجه کنند و تواناییهای خود را پرورش دهند. آنها روابط دلبسته ایمن دارند و از سلامت عمومی خوب و عملکرد تحصیلی مناسب در اواخر نوجوانی برخوردار هستند.
والدینی که شیوه مستبدانه دارند، کنترل کننده هستند، اما صمیمی نیستند. آنها سرد و پرتوقع به نظر میرسند و اگر فرزندان آنها سرپیچی کنند از روشهای تنبیهی استفاده میکنند. فرزندان آنها گرایش دارند به این که ناسازگار، تحریکپذیر و دمدمی باشند. پیگیری زندگی این کودکان نشان میدهد از نظر شایستگی اجتماعی و تحصیلی پایینتر از فرزندان والدین مقتدر هستند به نحوی که پسرها از نظر مهارتهای اجتماعی و شناختی، ضعیف عمل میکنند.
سبک آسانگیر، والدینی صمیمی هستند اما در انضباط و کنترل فرزندان شان، ضعیف عمل میکنند. شیوه فرزندپروری آسانگیر با رفتار تکانشی و پرخاشگرانه در کودکی و نوجوانی ارتباط دارد. این کودکان بیش از حد نازپرورده، لوس، خودخواه، ناشکیبا، بیملاحظه و پرتوقع هستند. آنها در نوجوانی عملکرد تحصیلی چندان خوبی ندارند و رفتارهای ضداجتماعی بیشتری از خود نشان میدهند.
پدر و مادر در شیوه مسامحهکار یا بی اعتنا، از نظر صمیمیت و کنترل فرزندان در سطح پایین و در پرورش آنها مسامحهکار و بی اعتنا هستند و از آنها حمایت کنند. این شیوه فرزندپروری با اختلالاتی در دلبستگی هنگام کودکی و با دمدمی بودن، عزتنفس پایین و مشکلات سلوک ارتباط دارد. فرزندانِ والدین بیاعتنا، در روابط با همسالان و عملکرد تحصیلی مشکلاتی دارند.
به نظر میرسد پدر و مادر محمد، سبک سختگیرانه داشته اند و نتوانسته اند ارتباط خوبی با فرزند داشته باشند.البته این موضوع از حرف های محمد برداشت می شود و باید تحقیق بیشتری در این باره صورت گیرد. والدین سختگیر، فرزندانی با اعتماد به نفس پایین تربیت میکنند که مهارت «نه» گفتن نخواهند داشت. همان طور که محمد نداشت و نمیتوانست در برابر دوستش «نه» بگوید و چون اعتماد به نفس نداشته، همراه او شده و وسوسههای مهدی کارش را به اینجا رسانده است.
در این میان با توجه به سن و شرایط محمد، بلوغ را نیز بیفزایید. وقتی شرایط ویژه هورمونی، جسمی و روانی او در این دوره در نظر گرفته نشده و والدین خیلی از کارها را ناشی از تحت تاثیر دیگران بودن دانسته اند،نتیجه میشود قتل یعنی انتخاب بدترین راه حل. این که محمد پرونده ما، به دلیل دوست ناباب به زعم والدین، بد رفتار میکند در صورتی که اگر شرایط آنها درک میشد و به جای تماس تلفنی مادر به خانه دوست محمد و دعوا کردن، آنها را به خانه فرامی خواندند و بیشتر سعی میکردند خانواده مهدی را بشناسند، شاید این اتفاق نمیافتاد. یکی از نکات مهم در تربیت فرزند، شناختن دقیق او و دوستانش است.
والدین عموما برای شناخت دوستان وقت نمیگذارند و ترجیح میدهند مانع باشند و گمان میکنند مانع شدن بهترین راه حل است. نمیدانند فرزندشان چقدر آسیب میبیند.
حال به همه اینها، الگوی خشونت جامعه که هر روز نتایجش را در رسانه میشنویم یا میخوانیم اضافه کنید.
باید بدانیم قاتلان، موجودات عجیب و غریبی نیستند. عموم مردم گمان میکنند اتفاق خارق العاده ای سبب میشود انسانی هیبت قاتل به خود بگیرد. در صورتی که ساده ترین دلایل میتواند از انسان ،قاتل بسازد.
لیلا کامرانی - کارشناس ارشد روانشناسی بالینی
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد