
آمریکا اکنون ایران را یک خطر بزرگ در جهان میداند و سعی میکند برای کشورهای خاورمیانه چهره زشتی از ما نشان دهد تا بتواند براحتی تسلیحات خود را به کشورهای منطقه بفروشد. ادعای این موضوع فروش تسلیحات چند صد میلیارد دلاری به عربستان سعودی بود. آمریکا با نزدیک شدن به عربستان قصد دارد ایران را منزوی کند و از سوی دیگر لطمهای به سوریه و روسیه وارد کند اما با وجود همه هزینههایی که در این بخش کرده باز هم ناکام مانده است.
روسیه بارها اعلام کرده که زیر بار حرف زور و بیمنطق آمریکا نخواهد رفت و همین موضوع باعث چالشهای بینالمللی شده است. واشنگتن اکنون با مسکو و تهران به طور مستقیم مقابله میکند و برای رسیدن به اهداف خود از اسرائیل و ریاض نیز کمک میگیرد. عربستان سعودی شکست سنگینی را در جنگ با یمن پذیرفته و قصد دارد کار خود را در این بخش تمام کند اما آمریکا چنین اجازهای را به این کشور نمیدهد. چون اقتصاد آمریکا اکنون شرایط بهتری پیدا کرده و همه اینها مدیون تسلیحاتی است که به خاورمیانه صادر میشود. اگر جنگ عربستان سعودی و یمن تمام شود تقریبا همه منافع آمریکا از فروش تسلیحاتی که سعودیها دارند از بین میرود به همین دلیل اجازه آتشبس را صادر نمیکند. سفر ترامپ به عربستان سعودی با حاشیهها و چالشهایی همراه بود که در آینده هزینه آن را مردم سعودی باید بپردازند. در صورتی که اقدامات آمریکا در این زمینه ادامه داشته باشد اقتصاد آمریکا شکوفاتر خواهد شد.
ترامپ در زمان انتخابات ریاست جمهوری خود وعده اشتغال را به مردم خود داد و اکنون با فروش سلاحهای نظامی قصد دارد این موضوع را پوشش دهد. رشد اقتصادی آمریکا از زمانی که ترامپ روی کار آمده بهبود داشته اما اگر جنگافروزیهای این کشور در خاورمیانه کاهش یابد با ریزشهای اقتصادی روبهرو خواهد شد.
فشار آمریکا به روسیه
شاید این پرسش به وجود بیاید که چرا آمریکا سلاحهای خود را به کشورهای همسایه خود صادر نمیکند و مسافت زیادی را برای صادرات تسلیحات نظامی انتخاب کرده است؟ پاسخ این پرسش ساده است. اکنون آمریکا که دشمن اصلی ایران است قصد دارد با آشوب در منطقه هم سلاحهای خود را بفروشد و هم از نفوذ ایران در منطقه بکاهد که البته در بخش اول موفق بوده اما در بخش دوم ناکام است. حضور آمریکا در سوریه و ایجاد پایگاه نظامی یکی از دلایلی است که اقتصاد این کشور را تضمین میکند و علاقهای به حضور ایران به منظور دفاع از حرم در سوریه ندارد.
همچنین روسیه که مایل بود بعد از تثبیت نسبی اوضاع در سوریه به توافقی کلان با آمریکا دست یافته و این توافق را به سایر حوزهها از جمله اوکراین سرایت دهد، هماکنون با واقعیتی جدید روبهرو است. صرفنظر از موفقیت یا عدم موفقیت رویکرد نظامی آمریکا، طبیعی است که روسیه با این رویکرد براحتی کنار نخواهد آمد. تسلیم و حتی انفعال نهتنها موقعیت و منافع مسکو را تهدید خواهد کرد، بلکه پیامدهای گستردهتری به شکل مصممتر شدن ترامپ به ادامه این سیاست زورمدارانه در سایر حوزهها و جغرافیاها نیز خواهد داشت.
در صورت پیشرفت این سیاست نهتنها شرایط برای مصالحه و تقسیم سهمها مشکل خواهد شد، بلکه مسکو برای مقابله و مهار آن باید هزینههای بیشتری صرف کند. تأکید بر تقویت نظامی در سوریه از طریق کمک به پدافند هوایی این کشور از جمله این هزینهها است. اما این هزینهکرد صرفا به میدان نظامی محدود نمیشود و برای مقابله با فشار شبکهای آمریکا در عرصههای اقتصادی، سیاسی و رسانهای نیز مسکو مجبور است منابع بیشتری را به خدمت بگیرد.
تأکید مقامات فرانسه، بریتانیا و آلمان بر ضرورت تجدیدنظر مسکو در حمایت از بشار اسد، اعلام حمایت اسرائیل، عربستان و ترکیه از اقدام موشکی ترامپ در سوریه و خواست دولتهای ژاپن و کرهجنوبی برای فشار مسکو به پیونگ یانگ پایتخت کرهشمالی از جمله این فشارها است. در این بین، هرچند آمریکا در اغلب موارد هزینههای اقدام خارجی را بین شرکاء خود تقسیم میکند و آنها نیز معمولا حاضر به پذیرش سهم خود بودهاند، اما شرکای تاکتیکی روسیه از جمله چین و ایران این ویژگی را ندارند. نوع رابطه مسکو با پکن و تهران نیز از جنس رابطه آمریکا با شرکای سطح اول و منطقهای آن نیست که بعضا آمادگی برای همراهی میدانی با واشنگتن را نیز دارند.
مجموعه این شرایط فشار به سیاست خارجی روسیه از ناحیه نظامیگری آمریکا را افزایش خواهد داد. اما این فشارها تنها به عرصه خارجی محدود نشده و در سیاست داخلی نیز تنگناهایی برای کرملین ایجاد خواهد کرد. پویایی و خلط مسائل در شرایط کنونی نظام بینالملل فاصله بین اقتصاد، سیاست و امنیت و نیز فاصله بین سیاست داخلی و خارجی را هر چه کوتاهتر کرده است. تحصیل منافع اقتصادی در عرصه خارجی بدون ایجاد ارتباطات سیاسی و مشارکت در امنیت پایدار بهسختی مقدور است و در مقابل، ابتکارات و ماجراجویی خارجی برای حل برخی مشکلات داخلی نیز مورد توجه کشورها بوده است.
نظامیگری ترامپ نمونهای از این درهمتنیدگی است. روندها در روسیه نیز حکایت از فاصله کوتاه سیاست داخلی و خارجی آن دارد و تأثیرات مستقیم مثبت و منفی این دو حوزه بر هم برای کرملین قابل اغماض نبوده است. به عنوان مثال، آغاز بحران اوکراین با بروز نگرانیهایی در باب تأثیرات منفی سیاسی، امنیتی و حتی هویتی این تحول خارجی بر جامعه روسی همراه بود و در مقابل، الحاق کریمه موجی از غرور ملی و حمایت اجتماعی از کرملین را به دنبال داشت.
این وضعیت در مورد بحران خاورمیانه نیز مصداق دارد. هرچند آغاز بهار عربی و حمله ناتو به لیبی با انفعال و سرخوردگی کرملین همراه بود، اما ورود نظامی روسیه به سوریه ضمن تأمین نسبی اهداف کلان ژئوپولیتیکی و امنیتی، مطلوبیتهای داخلی نیز به دنبال داشت. دولتمردان مسکو با بزرگنمایی این دو تحول خارجی و تبلیغ شکست دادن غرب در این عرصهها توانستند میزانی از فشارهای داخلی ناشی از نارضایتی مردم از مشکلات اقتصادی تحریم و افت ارزش روبل که باعث افزایش حدود دو برابری بهای برخی کالاها بویژه کالاهای خارجی طی کمتر از دو سال شده بود، را بکاهند.
راههای مقابله با جنگطلبی
با این ملاحظه، حفظ و ادامه خط سیر فعلی سیاست خارجی و نشان دادن عزم مخالفت با هژمونیطلبی و یکجانبهگرایی آمریکا از سیآیاس تا خاورمیانه و شبهجزیره کره مهم بوده و دستاورهای آن هم برای عرصه داخل و هم عرصه خارجی مهم هستند. این ضرورت بویژه در یک ساله باقیمانده به انتخابات ریاستجمهوری روسیه (2018) اهمیتی مضاعف دارد. چرا که بهحتم قدرتهای غربی در مقابل دخالتهای اثباتنشده مسکو در انتخاباتهای آمریکا و اروپا برای زیر فشار قرار دادن کرملین تلاش خواهند کرد.
روندها نشان میدهد که روسیه هم به واسطه سیاستهای کنترلی و هم به دلیل روحیه ملیگرایانه مردم نسبت به فشارهای خارجی چون تحریم و انقلاب رنگی مقاوم است. در سوی دیگر، هرچند برخی مخالفین داخلی از جمله الکسی ناوالنی (از سرشناسترین مخالفان کنونی کرملین و سازماندهنده تجمعات 26 مارس) به «غربگرایی» منتسب میشوند (برای تخریب وجهه)، اما در عمل گرایش به غرب نداشته و ملیگرایی در آنها طنین قویتری دارد. از همین رو، برخی تحلیلگران غربی نیز تأکید دارند که حربه موثر برای فشار بر کرملین نه انقلاب رنگی و تحریم، بلکه شکست سیاست خارجی آن و بزرگنمایی این شکست است.
لذا، برای ممانعت از این تبعات منفی باید مسیر فعلی را ادامه داد. اما این انتخاب نیازمند هزینهکرد بیشتر نه تنها در سوریه و اوکراین، بلکه برای مقابله با فشارهای شبکهای آمریکا و متحدان آن در سایر حوزهها نیز خواهد بود. به نظر میرسد قدرتهای غربی تکرار سناریوی شکست آمریکا در خاورمیانه را برای روسیه بعید نمیدانند، لذا از درگیر شدن بیشتر مسکو در این منطقه برای افزایش هزینههای آن استقبال نیز میکنند. کنشهای تهاجمی نظامی ترامپ بهانه خوبی برای وادار کردن مسکو به واکنشهای نظامی و هزینهکرد بیشتر است.
ایران و روسیه به واسطه حمایت از سوریه و جمع کردن داعش در منطقه دوباره دشمن اصلی آمریکا شدند و باید در این زمینه اقدامات جدی انجام داد که یکی از آنها افزایش نفوذ در منطقه و همچنین تقویت نیروهای نظامی است.
دکتر ابراهیم رزاقی/ اقتصاددان
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
دکتر محمد اسحاقی، استاد دانشگاه تهران:
محمدرضا مهدوی در گفتوگو با «جامجم»: