ملک مرزبان با انتشار دستبندی که سوزندوزی بلوچی آن را تزئین و خاص کرده، نوشته بود: «اگر بدونین چه دستهایی این نخهای رنگی را چطور از دل سوزن رد کردن و با دقت فراوان کنار هم نشوندن.... میدونم خیلیهاتون عاشق این سوزندوزیها هستین.
این تزئینات زیبای وطنی کار دست دخترهای گروه «بانوک» در یکی از روستاهای بلوچستان است که تمام همتشون را گذاشتن تا از راه فروش هنر دست و چشماشون برای روستایی که در آن زندگی میکنن امکانات تهیه کنن. بهدلیل محدودیتهای منطقهای نمیتونن از خودشون عکس و فیلم منتشر کنن اما صفحهشون در اینستاگرام فعاله. به آدرس بانوک»
به صفحه بانوک رفتم و پستهایی که از دستدوزهای بلوچی در آن گذاشته شده بود را دیدم. با توجه به زحمتی که برای این دستدوزها کشیده میشود، قیمتها منصفانه و مناسب بود.
آدرس تلگرام و شماره تلفنی هم داده شده بود برای سفارش. در توضیح صفحه نوشته شده: «ما دختران روستای سیدبارجدگال بلوچستان تصمیم داریم با فروش هنر دستمان (سوزندوزی) به توسعه و بهتر شدن وضعیت بهداشت و تحصیل روستایمان کمک کنیم.»
چند عکس و ویدئو هم از بچههای روستا در صفحه بانوک به اشتراک گذاشته شده است.بچههایی که از دوران کودکی فقط شادیها و خندیدنهای فطری را با خود به همراه دارند، اما از ظاهرشان پیداست که دنیا خیلی به آنها بدهکار است! بچههایی که طبق قانون شهروندی و انسانیت باید اگر از مواهب زمینی کاملا بهرهای نمیبرند از ابتداییترین حقوق بیبهره نباشند؛ چیزیهایی مثل پوشاک، مسکن، غذا، مدرسه و ....
اما واقعیت این است که چند سالی است خبرهای ناخوشایندی از سیستان و بلوچستان میرسد، خشکسالی این منطقه وسیع جغرافیا را تقریبا نابود کرده است. هر روز عکسهای زیادی در سایتهای خبری، خبرگزاریها و گروههای اجتماعی بارگذاری میشود که نشان میدهد مردم این خطه روزگار سختی را سپری میکنند و در این میان بچهها بیشتر از دیگران آسیب میبینند.
صفحه بانوک در اینستاگرام باعث میشود رد این بچهها را بگیرم. دوست داشتم بدانم چطور به ذهنشان رسیده از فضای مجازی و شبکههای اجتماعی برای معرفی خود، هدفی که دارند و فروش دستدوزهایشان استفاده کنند.
با مهسا ملکمرزبان تماس میگیرم، شمارهای به من میدهد. برای ادمین کانال تلگرام بانوک، پیغام میگذارم اما هربار در جواب مینویسد: بزودی خبرتان میکنم! احساس میکنم انگار از چیزی واهمه دارد که نمیخواهد بیشتر دربارهشان بدانم!
عاقبت از طریق اینستاگرام به خانم کامران میرسم که از بچهها عکس و فیلم میگیرد و در اینستاگرامش به اشتراک میگذارد.
خانم کامران اطلاعات و توضیحات خوبی از روستای سیدبارجدگال و صفحه بانوک به من میدهد:
بخشی از فعالیتهای خیریه مردم نهاد «ایران من» به مدرسهسازی در مناطق محروم اختصاص دارد ـ خیریهای که تعدادی از اعضایش بتازگی برای زلزلهزدههای روستای بلوان از توابع سرپل ذهاب با استفاده از نقشه کپرهای بومی، کپرهایی مقاوم ساختهاند که مسلما از چادر یا حتی کانکس بهتر است ـ یکی از کارهای خوبی که این خیریه شروع کرده، آموزش و توانمندسازی مردم روستاهای محروم است؛ با استفاده از همان مثل معروف که به جای ماهی دادن به فقیر به او ماهیگیری یاد بده تا هرگز گرسنه نماند! خیریه ایران من، توانمندیهای منطقه را شناسایی کرده و مردم را تشویق و حمایت میکند که شروع به تولید و کارآفرینی کنند.
سوزندوزیهای بلوچی، یکی از شگفتیهای صنایعدستی ایران است که اتفاقا خیلی هم گمنام مانده است. برخی از طراحان مد و لباس در تهران و دیگر کلانشهرها از آنها برای دوخت روی لباس استفاده کرده و آنها را به قیمتهای بسیار بالایی میفروشند، اما زنان و دختران روستای سیدبارجدگال با خردهریزهای تزئینی شروع کردهاند، چیزهایی مثل دستبند، گردنبند و ...
کامران در اینباره میگوید: برای توانمندسازی زنان و بچههای این روستا و تشویق آنها به کارآفرینی، شرکت در فعالیتهای اجتماعی و کسب درآمد، قرار شد تولید دستدوزها را شروع کنند و ما آنها را برایشان بفروشیم، نصف درآمد را به خودشان بدهیم و نصف دیگرش را هم در ساخت مدرسه استفاده کنیم. بودجه ساخت مدرسه این روستا را خیریه به عهده دارد اما اگر خود روستاییان در ساخت مدرسه مشارکت کنند، هم توانمندیهای خودشان شکوفا و هم روحیهشان بهتر میشود، چون باور میکنند که مدرسه نتیجه تلاش و زحمت خودشان است.
خرابهای به نام مدرسه !
بهواسطه خانم کامران قرار میشود با یکی از دختران روستا صحبت کنم. دختری که با همه شرایط سخت و نداریها توانسته درس بخواند و اکنون که 21 سال دارد، دانشجوی ترم اول رشته روانشناسی دانشگاه پیام نور است. قبل از این که با او تماس بگیرم، خانم کامران سوالات را از من میگیرد تا به او بدهد؛ میگوید استرس گرفته از وقتی فهمیده قرار است یک روزنامهنگار با او صحبت کند ! وقتی با او که نمیخواهد اسمش در گزارش نوشته شود صحبت میکنم، با لهجه بلوچی به سوالاتم جواب میدهد و کاملا معلوم است همه تلاش خود را میکند تا متوجه اضطرابش نشوم. به سوالات دقیق پاسخ میدهد و اولین چیزی که میگوید این است که دوره ابتدایی را مثل همه بچههای روستا در خرابهای درس خوانده که نامش مدرسه است نه در دارد و نه پنجره و نه هیچ چیز دیگر... دوره راهنمایی و دبیرستان را هم در مدارس روستاهای دیگر پشت سر گذاشته است.
روستای سیدبارجدگال حدود 40 بچه مدرسهای دارد که در همان خرابه مدرسهنما، درس میخوانند و چشم به راه کمک هستند تا شاید صاحب مدرسهای واقعی شوند. معلم مدرسه آقایی از همان اهالی روستاست.
دختر بلوچ درباره هنر سوزندوزی میگوید: این هنر اجدادی ماست و هر دختری از بچگی آن را یاد میگیرد.ما سه خواهر هستیم که همراه مادرم سوزندوزی میکنیم.مردهای روستا هم کم و بیش کار میکنند و درآمدی دارند اما خشکسالی بیشتر آنها را خانهنشین کرده است و در این شرایط دستمزدی که زنها از راه سوزندوزی به دست میآورند میتواند چرخ زندگی آنها را بچرخاند.
شش، هفت تا از دختران روستا آنقدر اراده و پشتکار داشتهاند که به دانشگاه بروند و درس بخوانند. دختر بلوچ میگوید از زمانی که دستدوزهایشان در اینستاگرام معرفی شده، فروش آنها خیلی بیشتر شده و همین دلگرمشان کرده است.
از او میپرسم اگر از طریق همین صفحات شبکههای مجازی مردم دوست داشته باشند به روستای شما بیایند و از نزدیک کارتان را ببینند، جایی هست که بتوانند در آنجا اقامت کنند و غذا بخورند؟ با همان لهجه گرم و صدای مهربانش میگوید: میبریمشان خانه خودمان و از آنها پذیرایی میکنیم.
مردمان روستای سیدبارجدگال تصمیم گرفتهاند سرنوشتشان را جور دیگری رقم بزنند و مغلوب قهر طبیعت و بیمهری مسئولان نشوند. میتوان با صرف کمی هزینه و خرید دسترنج آنها و معرفیشان به دیگران به آنها کمک کرد که سرنوشتشان را از سر بنویسند!
طاهره آشیانی - جامجم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد