در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
گاه تمام پیشبینیها درباره یک فیلم اشتباه درمیآید و گاه همان میشود که تهیهکنندگان سینما انتظار دارند اما هر چه هست با وجود قیمت 12 هزار تومانی بلیت و توجه به وضعیت فروش باید گفت بسیاری از فیلمها حتی هزینههای تولیدشان را باز نمیگردانند و در این میان سوال بسیاری از علاقهمندان عادی سینمای ایران این است که چگونه تهیهکنندگان اینگونه فیلمها میتوانند بلافاصله فیلمهای بعدی را بسازند؟ اکران این روزهای فیلم «ثبت با سند برابر است» آخرین ساخته بهمن گودرزی بهانه خوبی است که به سینمای تجاری و کف و سقف فروشها و تاثیر آن بر کلیت سینمای ایران بپردازیم.
سینمای تجاری به مثابه نان شب!
فیلمهای تجاری و گیشهای به عقیده نگارنده از نان شب هم برای سینمای ایران واجبتر است. تصور کنید در میانه اکران فیلمهایی با فروش پایین در سینماها، اگر همین فیلمهای تجاری هم نباشند مسلما صنعت سینما ورشکست خواهد شد و باید قبول کرد گیشه قسمت مهم و الزامی داستان سینما در هر کشوری است. هنگامی که از فروش معقول و منطقی صحبت میکنیم منظور چیزی حدود سه برابر هزینههاست تا بعد از کسر 50 درصد سهم سینماها و هزینههای تبلیغات و دفاتر پخشکننده، باقیمانده برای سرمایهگذار خصوصی توجیه اقتصادی داشته باشد. این نکته که اگر یک فیلم به فروش بالا و سودآوری برسد به نفع کل سینمای ایران است واقعیتی است که متاسفانه بسیاری نمیپذیرند. توضیح ساده این مساله را با ذکر خاطرهای از یک دوست بیان میکنم. دوستی تعریف میکرد متوجه شده که یکی از کارگردانهای یک فیلم دولتی بدون اطلاع سرمایهگذار اصلی، از یک شرکت تولیدکننده بستنی مبلغ بالایی بابت اسپانسرینگ فیلم دریافت کرده حال آن که هیچ جای فیلم نام و نشان بستنی با نشان کارخانه مورد نظر وجود ندارد. مدتها بعد سازنده فیلم معما را این گونه حل میکند. کارخانه تولید بستنی که اتفاقا برند مشهوری هم هست از این فیلمساز خواسته در طول فیلم فقط بستنی خوردن تبلیغ شود و چون بیشترین موجودی بازار مربوط به همین برند بوده بنابر این بر فروش آنها تاثیر خواهد گذاشت و به این شکل وقتی خوردن بستنی تبلیغ شود به طور خودکار محصول آنها هم تبلیغ شده است. حالا به شکل معکوس این داستان، در سینما اگر یک فیلم بالای ده میلیارد بفروشد قطعا تعداد زیادی از مخاطبان با سینما رفتن آشتی خواهند کرد و این باعث فروش بسیاری از فیلمهای دیگر خواهد شد و مهم این که سینما رفتن برای مردم به یک عادت هفتگی و خانوادگی تبدیل میشود.
قماربازها!
«ثبت با سند برابر است» داستان قماربازی و شرطبندی در دوران کنونی است. اگر پیش از این در سینمای ایران قمار آلات و ادوات مشخصی داشت حالا چند جوان از سر تفریح شرطی میبندند که برای محکمکاری آن را محضری هم میکنند. جالب این جاست فیلمی که میخواهد قمار و شرطبندیهای ابلهانه را تقبیح کند خود در دام میافتد و موضوع را به شوخی برگزار میکند. کاراکتر اصلی داستان وقتی پس از هشت سال به ایران میآید متوجه میشود پدرش خانهشان را بابت یک شرطبندی ابلهانه (دوست پدرش ادعا میکند اگر روبرتو کارلوس به ایران بیاید به او پس گردنی میزند و این کار را هم انجام میدهد!) از دست داده و او نهتنها از این موضوع عبرت نمیگیرد بلکه خود نیز به دنبال شرط قدیمی با دوستانش میرود.
«ثبت با سند برابر است» بدون توجه به اینکه آیا اینگونه شرطبندیها به لحاظ حقوقی امکانپذیر است یا نه فیلمی است که تجربه اخلاقی جدی برای مخاطبش ندارد و همه چیز را فدای جذابیت مدنظرش میکند و در این میان گاهی هم با فرهنگ عامه و آموزههای اخلاقی وارد چالش میشود و از شوخیهای جنسی استفاده میکند که البته در مقایسه با بعضی فیلمهای قبلا اکرانشده فیلم مودبانهای محسوب میشود!
بزرگترین نکته فیلم، فیلمنامه است که از جایی به بعد بشدت مغشوش است و اجزایش با هم نمیخواند. داستان، خوب و روان آغاز میشود اما از نیمه به بعد تقریبا داستان حرف مشخصی برای گفتن ندارد و پایان بسیار ضعیف آن هم ضربه بدی به فیلم است. فیلمساز اینجا میخواسته از اصل غافلگیری استفاده کند اما قطعا مخاطب باهوش از همان لحظه ورود کاراکتری که نیوشا ضیغمی نقشش را بازی میکند میتواند حدس بزند همه این داستانها از سوی او طراحی شده است. این غافلگیر نشدن مخاطب نیمه دوم فیلم را به کل از کار میاندازد و شوخیهایی هم که اتفاق میافتد به قوت ابتدای داستان نیست.
یکی از مولفههای فیلمهای تجاری خوب دنیا که فضایی فانتزی و کمدی دارند، تیپسازی و استفاده از همین تیپها و شوخیها در فواصل زمانی مشخص در طول فیلم است تا توان فیلم برای همراه کردن مخاطب حفظ شود اما در فیلم بهمن گودرزی این اتفاق نمیافتد. مثلا از کاراکتر پیمان که حیوانات زیادی در خانهاش نگه میدارد و این جانوران عجیب و غریب چه استفادهای در فیلم میشود؟ به غیر از سکانس خواستگاری و جریان مار که اساسا ربطی هم به فیلم ندارد این خصوصیت چه کاربردی در داستان دارد؟ مثال دوم زنذلیل بودن فرزاد و داستانهای اوست که آن هم نامشخص است و در انتها اینگونه به نظر میرسد که او هم در داستان کلاهبرداری دست دارد که باز هم گنگ و نامفهوم باقی میماند.
«ثبت با سند برابر است» فیلمنامه بدی دارد که باعث شده بهمن گودرزی که اتفاقا فیلمساز خوبی در سینمای تجاری محسوب میشود نتواند قصهاش را روان تعریف کند و لکنتهای زیادی در فیلم وجود دارد.
«ثبت با سند برابر است» در گروه بازیگرانش و کیفیت آنها فراز و فرود زیادی دارد. ترکیب مجید صالحی و امین حیایی در حالی در کنار هم شکل گرفته که همه بازیگرانش به این کیفیت نیستند. مثال واضح آن علی مسعودی است که به شکل واضحی بد بازی میکند و در بیانش مشکل دارد و نشان میدهد لزوما هر استندآپ کمدینی نمیتواند بازیگر خوبی باشد. این ترکیب با آنکه از بازیگران نامآشنا استفاده میکند اما متوسط و معمولی است که به غیر از برخی لحظات چندان به کار فیلم نمیآید.
«ثبت با سند برابر است» با آن که میتوانست فیلم تجاری خوش ساخت و پرفروشی باشد احتمالا به یک فروش متوسط خواهد رسید. علت این موضوع را همانطور که ذکر شد باید در فیلمنامه و بعضی بازیهای ضعیف فیلم جستوجو کرد اما در نگاه کلی فیلم بهمن گودرزی برای ساعتی میتواند مخاطب نه چندان سختگیر سینما را بخنداند.
بهرنگ ملکمحمدی
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: