دکتر سعید ستایشی، عضو هیأت علمی دانشگاه صنعتی امیرکبیر در گفت‌وگو با جام‌جم از راه‌حل‌مشکلات و مدیریت پژوهش در ساختار وزارت علوم می‌گوید:

نقش وزارت علوم فراتر از پشتیبانی دانشگاه‌هاست

با آغاز به کار دولت دوازدهم و در آستانه بازگشایی دانشگاه‌ها، تنها وزارتخانه‌ای که هنوز سکاندار اصلی خود را نشناخته، وزارت علوم، تحقیقات و فناوری است. در روزهای اخیر، اسامی چهره‌های گوناگونی برای تصدیگری مسئولیت در این وزارتخانه در محافل مطرح می‌شود. جام‌جم در تلاش است در فرصت باقیمانده تا معرفی نامزد نهایی دولت برای وزارت علوم به مجلس شورای اسلامی، با چهره‌های اصلی مطرح در گمانه‌زنی‌ها به گفت‌وگو بپردازد و نقاط ضعف فعلی بدنه پژوهش و آموزش عالی را با آنها در میان بگذارد.
کد خبر: ۱۰۷۴۰۲۷
نقش وزارت علوم فراتر از پشتیبانی دانشگاه‌هاست

یکی از چهره‌های مطرح در روزهای اخیر برای معرفی به عنوان وزیر علوم، دکتر سعید ستایشی، عضو هیأت علمی دانشکده فیزیک و مهندسی انرژی دانشگاه صنعتی امیرکبیر و از استادان ارزشی و عملگرای این دانشگاه است. او در گفت‌وگوی اختصاصی با جام‌جم ضمن اشاره به مشکلات پیش روی وزیر علوم و راه‌حل‌های اجرایی آن تصریح کرده است: من تصمیم خود را گرفته‌ام و اگر مسئولیت بر دوشم قرار گیرد، آماده‌ام در قبال همه این صحبت‌هایی که با شما در رسانه مطرح کرده‌ام، در آینده یک به یک پاسخگو باشم.

وضع حال حاضر تحقیق پژوهش در دانشگاه‌های کشور را چطور ارزیابی می‌کنید؟

ما در بحث پژوهش همیشه به خوب و مفید بودن پژوهش قائل بوده‌ایم و پژوهشگران را همیشه در برج عاج و تنگ بلورینی تقدیس کرده‌ایم. در حالی که هرگز به پژوهش به عنوان یک امر زیربنایی توجه واقعی نکرده‌ایم. در نتیجه تلقی حیاتی بودن از پژوهش را نداشته‌ایم. به این معنی که اگر از پژوهش نتیجه نگیریم در توسعه علمی و کشورداری در تنگنا قرار خواهیم گرفت. من به فرمایشی از رهبر معظم انقلاب استناد می‌کنم که فرموده‌اند: «تولید علم و تحقیقات، حیات آینده کشور است» یا در جای دیگری اشاره کرده‌اند: «عنصر تحقیق و پژوهش در همه جا به صورت یک اصل در مجموعه کارها باید مورد توجه قرار گیرد.» بنابراین ایشان تکلیف ما را مشخص کرده‌اند. اگر به این اعتبار وارد مسأله پژوهش شویم باید ببینیم پژوهش چیست و چطور باید در جایگاه وزیر علوم اداره شود. ما اکنون با انبوهی از دانش‌آموختگان در مقاطع دکتری و کارشناسی ارشد روبه‌رو هستیم. اما آیا این تعداد دانش‌آموخته در مقاطع تحصیلات تکمیلی به معنی داشتن پژوهشگر است؟ مسلما خیر! پژوهشگران باید از خصوصیاتی برخوردار باشند که فرآیند پژوهش بتواند حرکت منطقی خود را استمرار ببخشد.

سال‌هاست بحث افزایش سهم پژوهش از تولید ناخالص داخلی (GDP) به‌عنوان یکی از اولویت‌های توسعه علمی کشور مطرح بوده، چنان که افزایش این سهم در سند چشم‌انداز 1404 نیز مطرح شده و مطالبه رهبر معظم انقلاب برای توسعه بحث تحقیقات در کشور و افزایش سهم پژوهش از GDP تا 4 درصد نیز مدت‌هاست مطرح شده، اما آنچه عملا در دولت‌های قبلی و از جمله در دولت یازدهم اتفاق افتاده، رقم تخصیصی به میزان 0/3 درصد، 0/2 درصد و حتی 0/15 درصد در برخی طرح‌های پژوهشی بوده است. برای تحقق این مطالبه در حوزه توسعه علمی کشور چه باید کرد؟

اشتباه در کشور ما این است که پژوهش باید بلافاصله به ابزار تبدیل شود و مورد استفاده قرار بگیرد. در صورتی که مثلا برگزاری نمایشگاه‌هایی که دستاوردهای پژوهش را نمایش می‌دهد، نتوانسته مشکلات ما را در درازمدت در حوزه علوم پایه، علوم انسانی و حتی علوم فنی و مهندسی حل کند تا بتواند ما را در جایگاهی قرار دهد که از رفتارهای مفهومی در توسعه علم برخوردار شویم. در حالی که در دنیا چیزی که موجب شده کشورهایی چون ژاپن و کره‌جنوبی 3/7 درصد، آمریکا 2/7 درصد، رژیم صهیونیستی 4/2 درصد، سوئد 3/3درصد و ترکیه و پاکستان 0/7 از تولید ناخالص داخلی خود را به تحقیقات اختصاص دهند، این است که کشورها متناسب با نگاهی که به حوزه پژوهش دارند، میزان رقم تخصیصی متناسب با نیازهای کشور خودشان را به دست آورده‌اند. پس این نمی‌تواند شاخصی باشد که ما به‌واسطه چنین سرمایه‌گذاری به توسعه پژوهش کمک کنیم.

ما باید پیش از هر چیز سازوکار لازم را برای پژوهش فراهم کنیم. ببینیم با یک نگاه بومی به مسأله پژوهش باید در چه مسیری حرکت کنیم. پژوهش باید اصل قرار بگیرد، اما خود پژوهش بر مبنای نیاز رقم بخورد. یعنی در قبال چگونگی توسعه کشور، جایگاهی را به پژوهش اختصاص دهیم که حتی آموزش ـ که وظیفه دانشگاه‌های نسل اول ایران بوده ـ و همه رفتارهای دیگر در مراکز دانشگاهی و پژوهشی رویکردی مبتنی بر پژوهش محوری باشد و خود پژوهش مبتنی بر نیاز شکل بگیرد.

کشور ما در حال توسعه است و بویژه در برخی حوزه‌ها واردکننده فناوری هستیم، آیا فکر می‌کنید واقعا نیاز جدی‌ و غیرلوکسی به پژوهش در حوزه‌های گوناگون داریم یا چنان که برخی کارشناسان می‌گویند بهتر نیست نوعی آمایش پژوهش‌های بومی را در دستور کار خود قرار دهیم و در برخی حوزه‌ها به مشارکت در همکاری‌های بین‌المللی علمی بیشتر توجه کنیم؟

ببینید، باید به دو نکته توجه کنیم. ما آموزش را نباید برای آموزش و پژوهش را نباید برای پژوهش انجام دهیم. یعنی نباید این دو حوزه را با نگاهی تقدیس‌گونه و غیرکاربردی در پس ذهن خود تلقی کنیم. نباید این طور باشد من کار پژوهشی کنم تا مقاله چاپ کنم که فقط به‌عنوان پژوهشگر شناخته شوم، اما مشخص نباشد هدف‌گیری من چاپ مقاله بوده یا حل یک مشکل واقعی. نباید آموزش دهیم تا فقط دانشجویان باسوادی تربیت کنیم که نتوانند نیازی از فضای کار و جامعه برآورده کنند. نباید به اینجا برسیم که پژوهش دل‌بخواهی داشته باشیم و کاسه پژوهش زیر کیسه دولت باشد. درست است که منبع اصلی درآمد کشور ما از فروش نفت است، اما باید به دنبال این باشیم که پژوهش از کلان ثروت کشور تغذیه کند و خود پژوهش به عنوان یک عامل تولید ثروت در کشور عمل کند. چرا باید دانشگاه‌ها برای معیشت خود فقط به فکر تخصیص منابع دولتی باشند؟ مگر دانشگاه‌های غیرانتفاعی و خصوصی که در دنیا از تحقیقات عالی برخوردارند و سفارش برای رفع نیازهای تحقیقاتی کشورشان می‌گیرند، به دولت وابسته‌اند؟

در مبحث علم و نگاه پژوهشی به درِ بسته معتقد نیستم، اما مسلما هر جامعه‌ای نیاز بومی خود و راه‌حل بومی خود را دارد. لذا دانشگاه‌ها باید ارتباطات بین‌المللی خود را داشته باشند، اما از این که به راه‌حل‌های بومی برای حل نیازهای کشور خود نیاز داریم نباید غفلت شود. ممکن است راه‌حل‌هایی در دنیا عام باشد، اما برای ما خط قرمز محسوب شود.

در تاریخ دوران مدرن می‌بینیم اصولا دانشگاه‌ها قرار است برای حل مشکلات واقعی جامعه کارکرد داشته باشند. درحالی که دانشگاه در ایران از ابتدای کار خود بیشتر یک نهاد وارداتی با کارکرد آموزش علوم مدرن بوده است. آیا معتقدید یک تحول جدی در نگاه به موقعیت دانشگاه در کشور نیاز است؟ این تحول را چطور می‌شود در عمل ایجاد کرد؟

ما باید ماتریس دانشگاه، تحقیق و آموزش را در کشور تغییر دهیم. دانشگاه نباید معطل تخصیص بودجه از تولید ناخالص داخلی از سوی دولت بماند، بلکه باید دنبال این باشد که از طریق پژوهش ایجاد ثروت کند. دانشگاه نباید معطل اقتصاد و صنعت و فرهنگ بماند تا آنها نیازهای خود را به این نهاد ارائه کنند که در جایگاهی لوکس با اندیشمندانی فرهیخته تصورش می‌کنند. بلکه دانشگاه باید وارد جامعه شود و مشکلات جامعه را پیدا و معرفی کند.

آیا در این صورت راه‌حل‌هایی که دانشگاه ارائه می‌کند، بدون مشتری نخواهد ماند؟

ببینید، وقتی کسی بیمار می‌شود با علائمی از بیماری به پزشک مراجعه می‌کند و پزشک از او شرح حال می‌گیرد. دانشگاه باید وارد جامعه شود و شرح حال بگیرد. خود بیماری را اینجا می‌شود فهمید که چیست و آن وقت می‌توان برایش راه‌حل درمان ارائه کرد. این دارو باید مبتنی بر بررسی و پژوهش در دانشگاه ارائه شود. این که چرا باید بیمار بپذیرد دانشگاه نوع بیماری‌اش را مشخص بکند، بحث حاکمیتی است. وزیر علوم و معاونت پژوهشی باید استراتژی این کار را فراهم کنند. در دانشگاه‌های غربی غیروابسته به دولت، عمر مفید استاد یک سال است. او باید در این یک‌سال نوع آموزشش به نحوی باشد که رضایت علمی مخاطبانش را فراهم آورد. به لحاظ پژوهش نیز نوع پروژه‌هایی که در کارشناسی ارشد و دکتری تعریف می‌کند، باید صورت مسأله را پیدا و صاحب آن مشکل را متقاعد کرده باشد که این موضوع وجود دارد و باید حل شود و از او بتواند برای حل مشکل بودجه‌ای دریافت کند. کارشناسی ارشد و دکتری در کشورهای غربی نه یک شأن آکادمیک اجتماعی، بلکه فرصتی شغلی است. به این ترتیب باید استاد بودجه لازم را برای حل مشکلات فراهم کند.

در کشورهای مختلف بسیاری از افراد پس از فارغ‌التحصیلی بخشی از درآمد خود را به دانشگاه محل تحصیل خود می‌پردازد و این وظیفه اخلاقی رایجی است. علما در حوزه‌های علمیه از محل وجوهاتی که دریافت می‌کنند به طلاب شهریه می‌دهند. ما هم باید بتوانیم مستقل از منابع دولت به دانشجویان بویژه در مقاطع تحصیلات تکمیلی شهریه و حقوق بدهیم. باید بتوانیم از ثروت مردم ارتزاق کنیم، اما نه با حق ثبت‌نام، بلکه با وجوهی که مردم می‌پردازند تا بخشی از دارایی‌ها و ثروت خود را در اختیار دانشگاه بگذارند.

با توجه به وضع اقتصادی کنونی کشور، فکر نمی‌کنید این سخن کمی شعاری جلوه می‌کند؟ واقعا مردم در عمل استقبال می‌کنند؟

ببینید وقتی دانشگاه ثروتمند شود، می‌توان سهام دانشگاه را در بازار بورس عرضه کرد و مردم می‌توانند سهام بخرند و از منافع اقتصادی آن بهره‌مند شوند.

مردم چرا باید به‌جای سهام یک شرکت صنعتی خوشنام، سهام دانشگاه را بخرند؟

اگر ما پژوهش‌های جذاب و درجه یک انجام دهیم و قیمت سهام دانشگاه در بازار بورس بالا برود، در این صورت رغبت به خرید سهام دانشگاه هم ایجاد خواهد شد. من سال‌ها در حوزه فناوری اطلاعات و ارتباطات در کشور فعالیت کرده‌ام و می‌دانم چه ثروتی در این حوزه وجود دارد. این ثروت بخشی مصروف توسعه و هزینه‌های جاری می‌شود، اما واقعا چقدر هزینه برای توسعه علمی این بخش در دانشگاه می‌شود.

می‌دانیم بسیاری از شعب دانشگاه‌های غیرانتفاعی، پیام نور، آزاد و... اکنون با کاهش ورودیه دانشگاه‌ها و در وضعیت اقتصادی پیچیده‌ای قرار گرفته‌اند. در این شرایط بحرانی، چطور می‌شود در کوتاه‌مدت این‌ تغییرات را انجام داد؟

من معتقدم با تغییرات و جهتگیری‌ها می‌توان این فضا را متحول کرد. اگر جایی دچار ریزش شده و کمتر مورد استقبال و عنایت واقع می‌شود، بخش عمده‌ای از مشکلاتش ناشی از کارکردهای اداری اجتماعی و صنعتی و اجتماعی خودش بوده و به گرفتاری‌هایش محکوم است. من قائل به این هستم که برخی فعالیت‌ها و ماموریت‌ها در آموزش عالی باید بازتعریف شود. چرا دانشگاه‌ها نباید با گذشت زمان ماموریت‌شان بازتعریف شود؟ پژوهش کارکردش یافتن فرآیندهای تغییر است. وزارت علوم باید این کارها را کند. رئیس دانشگاه باید فعال باشد و با بخش‌های مختلف جامعه و صنعت تماس بگیرد و تعهد دهد برای مشکلات آنها راه‌حل مناسب ارائه کند. باید ضمانت‌های مناسب ارائه دهد و از استادان دانشگاه خود کار بخواهد. این ضمانت دادن و ضمانت گرفتن از بانک راه دارد و من راهش را می‌دانم. قرار نیست فقط حرف‌های خوب زده شود. رئیس دانشگاه باید از اعضای هیأت علمی خود برنامه بخواهد. اگر استاد موفق نشد باید همان استاد و البته دانشگاه به آن بخش از جامعه که از آن سفارش گرفته خسارت دهد. استاد نباید دانشگاه را حیاط خلوت خود تلقی کند. من معتقدم مشکلات مربوط به ترافیک، تصادفات، الگوی مصرف، الگوی تفریح، الگوی کار و اقتصاد، الگوی ورود و حضور در فضای مجازی، الگوی ارتباطات اجتماعی، بحث‌های صنعت، مباحث مربوط به حقوق اجتماعی، سیاسی، جزایی، بین‌الملل و... نیازمند این است که دانشگاه برای حل مشکلات آن وارد شود.

حل این مشکلات در یک سال و دوسال اتفاق نمی‌افتد. تحقق آن نیازمند این است که مسأله بخوبی تبیین و نگاه سیاسی از آن برداشته شود. حمایت و خوب فهم شده تا برایش تصمیم‌گیری شود. این مباحث باید در دولت و مجلس خوب جا بیفتد و وزیر وقت بگذارد و آیین‌نامه‌های مربوط را با کمک مشاوران و بدنه وزارتخانه تهیه کند. حتی باید این نگاه را به بدنه وزارت آموزش و پرورش هم تسری داد. این دو وزارتخانه باید شورای عالی مشترک داشته باشند.

در دولت یازدهم مطرح شده بود باید استادان دانشگاه با جامعه ارتباط بگیرند و هدایت پروژه‌ها را عهده‌دار شوند و بخشی از ارتقای آکادمیک آنها، علاوه بر انتشار مقالات به مشارکت آنها در پروژه‌های صنعتی و اجتماعی نیز گره بخورد. نظر شما چیست؟

سیاست درستی است و می‌تواند بهتر هم ادامه یابد. فرصت‌های مطالعاتی در همه حوزه‌ها باید مبتنی بر نیازهای بومی کشور انجام و در مرکزی انجام شود که به استاد دانشگاه نیاز داشته باشد. آن وقت استاد می‌تواند بگوید من با مشارکت در این فرصت مطالعاتی و رفع یک نیاز از جامعه، چه مقدار ثروت تولید کرده‌ام.

از طرفی باید در نظام جذب دانشگاه‌ها تحول ایجاد کنیم. تحصیلکرده‌های ما باید بتوانند ابتدا در سطح جامعه و در حوزه‌های پژوهشی، آموزشی و صنعتی جایگاهی احراز کنند و دستاوردی داشته باشند و سپس برای ورود به حوزه‌های علمی و دانشگاه پیشنهاد شوند. چه کسی گفته پروپوزال‌های دوره دکتری باید در اتاق‌های دربسته دانشگاه بین استاد و دانشجو تائید شود یا این پروپوزال‌ها صرفا باید به تائید شورای آموزشی دانشگاه برسد. همان‌طور که می‌گویم در بخش صنعت اگر بخواهد بودجه‌ای تخصیص یابد، باید پشتوانه دانشگاهی آن مد نظر قرار بگیرد، در دانشگاه نیز اگر بخواهد پروپوزالی برای دانشجوی دکتری تصویب شود، در صورتی باید پذیرفته شود که از پشتوانه صنعتی و آموزشی و متناسب با نیاز جامعه برخوردار باشد. پروپوزال باید در صورتی تصویب شود که از جامعه و از نهادهای دولتی و خصوصی مسأله‌ای دریافت کرده و بودجه گرفته باشد تا دانشجوی دکتری در ضمن مطالعات خود بتواند آن مسأله را حل کند. این حرف‌ها را خیلی‌ها می‌دانند، اما مهم است بتوانند به مرحله عمل برسانند.

نقش حاکمیتی وزارت علوم در پژوهش‌محورشدن دانشگاه‌ها

دانشگاه‌های نسل چهارم که استراتژی توسعه را ارائه می‌کنند و اداره کشور را به عهده می‌گیرند، با یک نگاه بلندمدت مشکلات را شناخته‌اند و سرمایه‌گذاری کرده‌اند. پس باید این نگاه که نخبگان را از طریق کنکور جذب کنیم و زیر نظر استادان فرهیخته آموزش ببینند تغییر کند. باید دنبال این باشیم هر دانشگاهی متناسب با ظرفیت‌هایی که جذب کرده و امکاناتی که طی این سال‌ها اندوخته و متناسب با انگیزه‌های آمایشی مبتنی بر نیاز در سراسر کشور، عهده‌دار تعیین تکلیف، تبیین، تعیین و رفع نیازهای چه بخشی از مسائل و مطالبات کشور خواهد شد. ما اکنون در دانشگاه کارهایی می‌کنیم که همکارانمان در دانشگاه‌های سراسر کشور همان را انجام می‌دهند. کار حاکمیتی این است که دانشگاه‌ها را مثلا در قالب یک برنامه چهار ساله به سویی هدایت و مکلف کنند که اعلام کنند می‌خواهند عهده‌دار چه حرکتی در کشور از منظر توسعه علم شوند.

باید توجه داشته باشیم در حال حاضر فرآیند پژوهش شکل شناختی به خود گرفته است. یعنی برای ورود به عمق باید ساز‌ه‌ای در نظر بگیریم که عناصر مختلفی دارد و این سازه وقتی به نقطه تعادل می‌رسد که این عناصر با هم تعامل داشته باشند. اصطلاحا به اینها سیستم‌های پیچیده گفته می‌شود. باید ببینیم اجزای این سیستم چطور با هم تعامل دارند و کارهای تعاملی آنها به چه حاصلی منتج می‌شود.

اگر پژوهش را سیستمی پیچیده ببینیم، دیگر نمی‌توانیم ببینیم متخصصان حوزه‌های مختلف می‌توانند به طور مستقل به پژوهش بپردازند. امروزه میزهای پژوهش گرد شده است. افراد از تخصص‌های مختلف برای حل یک مسأله دور میز می‌نشینند. به این ترتیب دانشگاه‌ها باید بر اساس نیازها و آمایش سرزمینی و همین‌طور امکانات و ظرفیت‌هایی که وجود دارد در قالب قطب‌های توسعه علم ساماندهی شوند و از سوی مقابل با قدرت حاکمیت، بخش صنعت مکلف شود دروازه‌هایش را رو به دانشگاه باز کند. آن وقت است که اگر در صنعت طرحی مطرح شود که در تدوینش با دانشگاه همکاری نکرده باشد و پشتوانه علمی دانشگاه را نداشته باشد، امکان اجرایی شدن و استفاده از مجوزها و تسهیلات را پیدا نخواهد کرد. در این صورت است که دانشگاه می‌تواند نیازهای کشور را حل کند و کارکرد عملیاتی می‌یابد. برای شروع این حرکت اولیه، می‌توان از تزریق درآمد ناخالص داخلی برای پیشبرد پروژه‌ها حمایت کرد. اما باید با دانشگاه‌ها قرار گذاشت که بخشی از چرخه تولید ثروت در کشور باشند. وقتی از اقتصاد مقاومتی صحبت می‌کنیم، باید در عمل به چارچوب‌های آن پایبند باشیم. متاسفانه تعبیر بدی از خودکفاکردن دانشگاه‌ها ایجاد شده است. فقط به این خلاصه شده که دانشجو هزینه تحصیل خودش را بپردازد. وزارت علوم نباید به مسئول پشتیبانی و تدارکات دانشگاه‌ها تبدیل شود.

من معتقدم عمده استادان ما در دانشگاه‌ها آتش زیر خاکسترند و بستری فراهم نشده که توانمندی‌های خود را نشان دهند. باید یک گفتمان منطقی به لحاظ اداره کشور در قبال همه بخش‌های کشور و آموزش عالی و تحقیقات ایجاد شود و فرد قدرتمندی باید در این نهاد قرار گیرد که حوزه‌های مختلف اجرا و آموزش عالی و صنعت و علوم انسانی و علوم پایه را بشناسد و بتواند هم‌ارز برنامه‌های توسعه مطالبات را پاسخگو باشد. وزارت علوم نباید با نگاه بخشی اداره شود. در این صورت است که علوم پایه و علوم انسانی هم ثروت‌ساز خواهند شد. قرار نیست بحث کارشناسی به عنوان چرخ پنجم کالسکه توسعه کشور مطرح باشد.

دکتر سعید ستایشی را بیشتر بشناسید

سعید ستایشی، متولد 1335 در کرمانشاه است. او مقطع کارشناسی ارشد را در سه رشته مهندسی برق و رایانه (گرایش پردازش سیگنال‌های تطبیقی)، مدیریت (گرایش دولتی) و فیزیک (گرایش الکترونیک) در دانشگاه‌های نوااسکوتیا در کانادا، دانشگاه تهران و دانشگاه گجرات در هندوستان پشت سر گذاشته و سال 1373 در مقطع دکتری رشته مهندسی برق و علوم رایانه از دانشگاه صنعتی نوااسکوتیا فارغ‌التحصیل شده است. وی معاون بهره‌برداری و نگهداری مخابرات کشور در دوران جنگ تحمیلی بوده و در کارنامه علمی و اجرایی خود مشاورت وزارت علوم، دبیر کمیسیون سطح‌بندی تجهیزات پزشکی وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشکی و همچنین هماهنگ‌کننده دانشگاه‌های علوم پزشکی غرب کشور را در کارنامه دارد. وی مدیر گروه آموزشی مهندسی پرتوپزشکی است و در دوره‌های کارشناسی ارشد و دکتری، رشته‌های برق و رایانه ـ هوش مصنوعی را تدریس می‌کند. دکتر ستایشی تا امروز راهنمایی بیش از 30 رساله دکتری و بیش از صد پایان‌نامه کارشناسی ارشد را به عهده داشته و بیش از 220 مقاله علمی ـ پژوهشی در نشریات نمایه شده در ISI از او منتشر شده است.

نقش‌وزارت‌علوم در مقابله با انتحال و تقلب علمی

سال گذشته، انتشار مقاله‌ای در نشریه معتبر ساینس درباره فروش مقالات و پایان‌نامه‌ها در مقابل دانشگاه تهران، توجه زیادی را نسبت به موضوع سرقت علمی در جامعه ما به خود جلب کرد. اندکی پس از آن نیز، نشریه نیچر از حذف 58 مقاله پژوهشگران ایرانی به علت تقلب علمی خبر داد. دکتر ستایشی درباره نقش وزارت علوم در مدیریت این فضا به جام‌جم می‌گوید: پیش‌فرض ما این است که باید جامعه‌ای سلامت‌محور داشته باشیم و در تمام ابعاد باید این سلامت دیده شود. آنچه اکنون در حوزه انتحال شاهدیم، به معنای واقعی جرم است. اما باید ببینیم برای مقابله با این جرم چه اولویتی قائل هستیم و در این صورت چقدر به دنبال این هستیم که اجرایی شود. برای اجرا به مجری نیاز داریم که خودش حساسیت لازم برای مقابله را داشته باشد. نباید انتشار مقاله را کنار بگذاریم. ما با مقاله نوشتن، نتیجه مطالعات خود را به دنیا معرفی می‌کنیم و نمی‌توانیم از عرصه علم در دنیا فاصله بگیریم. ما با انتشار نتایج مطالعات خود، توان علمی خود را به رخ دنیا می‌کشیم. اما اینها مجوز نمی‌شود برای ورود به این عرصه تقلب کنیم. کسی تقلب می‌کند که دچار ضعف است. این که مقاله استادی به اتهام تقلب رد می‌شود، این جرم مشهود باید مورد بازخواست و برخورد قضایی قرار بگیرد. اما باید حریم نگه داشت. هر چیزی درباره تقلب علمی استادان ما خارج از مرزها بگویند لزوما شاید صحیح نباشد.

وی در خصوص راهکار مدیریت این وضع تأکید می‌کند: باید برای استادان دانشگاه نوعی سازمان نظام‌گونه ایجاد کرد. شبیه کاری که در حوزه نظام‌پزشکی شده است. باید سازمانی ایجاد کنیم که استادان ما در سازمانی حضور حرفه‌ای داشته باشند و بدانند مورد صیانت قرار می‌گیرند و اگر مرتکب خلاف شدند مورد بازخواست قرار می‌گیرند و جریمه شغلی خواهند شد. بعلاوه بتواند از ثبت ایده‌ها و اختراعات استادان ما حفاظت کند. در این نظام کارکرد استادان می‌تواند مورد ارزیابی حرفه‌ای همه جانبه قرار گیرد. امضای استادان ما در پایان‌نامه‌ها باید چنان ارزشی داشته باشند که استاد نتواند پای هر پایان‌نامه‌ای را امضا کند. باید بداند در ازای این امضا مسئول خواهد بود. اینها باید دغدغه وزیر علوم باشد.

کاظم کوکرم

دبیر گروه دانش

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها