به گزارش جامجم، هفته گذشته گزارشی در دستور کار ماموران اداره یکم پلیس آگاهی تهران قرارگرفت که نشان میداد، افرادی با تشکیل یک باند قصد دارند به یکی از طلافروشیهای تهران دستبرد مسلحانه بزنند.
ماموران با دریافت گزارش، تحقیقات برای بازداشت متهمان را آغاز کردند. بررسیها در این باره ادامه داشت تا اینکه ماموران گزارشی از پلیس شهر اردستان استان اصفهان دریافت کردند که نشان میداد، افرادی مسلحانه قصد سرقت پولهای امامزادهای را در روستای سیانک اردستان داشتهاند که در این اقدام مسلحانه ناکام مانده و به تهران گریختهاند.
ماموران با اطلاعاتی که از این افراد بهدست آوردند، در تلاش برای دستگیری آنها بودندکه معلوم شد، دزدان همان اعضای باندی هستند که در صدد دستبرد مسلحانه به یکی از طلافروشیهای پایتخت هستند.
با مشخص شدن این موضوع روند رسیدگی به پرونده وارد مرحله جدیدی شد. مخفیگاههای احتمالی آنها زیر نظر گرفته شد تا اینکه ماموران به سرنخهایی دست یافتند و توانستند آخرین مخفیگاه متهمان فراری را در یکی از محلههای جنوبی تهران شناسایی کنند.
صبح دیروز ماموران اداره یکم پلیس آگاهی تهران با دستور بازپرس رسولی، رئیس شعبه هشتم دادسرای ناحیه 34 تهران، برای دستگیری متهمان به مخفیگاه آنها رفتند.
ماموران با محاصره این خانه وارد آپارتمان طبقه سوم مجتمع شده و در اقدامی غافلگیرانه موفق شدند، دو نفر از متهمان فراری را بازداشت کنند. این در حالی بود که سومین متهم وارد تراس طبقه سوم شد و به پایین پرید تا راهی برای فرار پیدا کند که ناکام ماند و بشدت مصدوم شد. ماموران متهم مصدوم را به بیمارستان و دو متهم دیگر را برای ادامه تحقیقات به شعبه هشتم بازپرسی دادسرای ناحیه 34 تهران منتقل کردند.
دو متهم پرونده مورد بازجویی قرار گرفتند و مدعی بودند که فریب یکی از اقوام خود را خورده و گرفتار شدهاند.
یکی از آنها به قاضی پرونده گفت: من متصدی یک مرکز حمل و نقل در تهران و همدستم از اقوام پدری ام است و مغازه بلور فروشی دارد. با تحریک دامادمان با او همراه شدیم و فریب خوردیم.
وی ادامه داد: دو ماه پیش دامادمان به دیدن ما آمد و مدعی شد در امامزاده روستای سیانکاردستانگنجی مخفی شده است که اگر آن گنج را از ساختمان امامزاده خارج کنیم، یکشبه به پول کلانی میرسیم. او آنقدر این حرفها را برای ما دو نفر و سه نفر از دوستانمان که فراریاند زد که فریب گفتههایش را خوردیم. به گمان اینکه در آنجا میتوان گنج با ارزشی پیدا کرد با او همراه شدیم. نقشه سرقت از امامزاده روستا را او طراحی کرد و دو ماه پیش زمانی که روستا خلوت بود به آنجا رفتیم. دامادمان سلاح کلتی داشت و بقیه نیز بیل و کلنگ همراهشان آورده بودند. زمانی که به آنجا رفتیم، متوجه شدیم سه کارگر در حال تعمیرات در امامزاده هستند.
وی گفت: منتظر ماندیم تا آنها بروند و بعد سرقت از آنجا را شروع کنیم. اما کارگران متوجه حضورمان شدند. یکی از آنها فرار کرد، اما مانع فرار دو نفر دیگر شدیم. با دستور دامادمان، دست و پای آن دو کارگر را بستیم و جستوجو در امامزاده را آغاز کردیم. بهخاطر اینکه میترسیدیم کارگری که فرارکرده به روستاییان و پلیس خبردهد، کارمان را ناتمام گذاشته و فرار کردیم.
متهم افزود: همگی به تهران برگشتیم و پنهان شدیم. بعد از چند روز دامادمان دوباره ما را جمع کرد و گفت حالا که در سرقت امامزاده موفق نبودیم و نشد گنج را پیدا کنیم، بهتر است به یک طلافروشی در تهران دستبرد مسلحانه بزنیم. اول قبول نکردیم اما او گفت مادرش همیشه برای خرید طلا به مغازه یک مرد آشنا میرود. میتوانیم به آنجا دستبرد بزنیم.
وی ادامه داد:قرار شد یک هفتهای در این باره مشورت کنیم و بعد نظرمان را به او بگوییم. چند روز پیش دوباره من و بقیه را دعوت کرد و نقشه سرقت از طلافروشی در محله غیاثی را با ما درمیان گذاشت. میگفت طلافروش را میشناسد. قرار بود طبق نقشه، او بهعنوان مشتری وارد آنجا شده و بعد مسلحانه سرقت کنیم. چند بار این نقشه را مرور کردیم و قرار بود تا چند روز دیگر آن را اجرایی کنیم که ماجرا لو رفت و بازداشت شدیم. اما داماد خانواده که طراح اصلی این دو سرقت مسلحانه بود، هنگام فرار از دست پلیس از طبقه سوم ساختمان سقوط کرد و مصدوم شد.
برای دو متهم پرونده قرار قانونی صادر شد. تحقیقات بعداز بهبود سرکرده باند از او، در حالی ادامه خواهد داشت که پلیس در جستوجوی دیگر اعضای فراری این باند است.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد