در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
به گزارش جامجم، جلسه رسیدگی به این پرونده، اوایل مرداد امسال در شعبه دهم دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی محمدباقر قربانزاده برگزار شد. در ابتدای جلسه، دو نفر از اولیای دم درخواست قصاص کردند و خواهر متهم رضایت داد. سپس سعید 26 ساله درباره ماجرا گفت: «چهار ماه قبل از کشتن پدرم در اواخر سال 89، شاهد خودکشی و مرگ مادرم بودم. متوجه شدم پدرم با زنی دیگر ارتباط دارد و این مساله باعث خودکشی مادرم شده است برای همین نقشه قتل پدرم را کشیدم. پدرم را با شیرینی آلوده کشتم و گاز خانه را باز کردم. من او را کشته بودم، اما با صحنهسازی همه فکر کردند یک حادثه، باعث مرگ شده است.»
متهم، دو سال پس از قتل پدرش با راحله ازدواج کرد. در تمام این مدت هیچکس از قتل خبر نداشت تا اینکه به دلایل روحی، خودکشی ناکامی داشت. او ده روز در بیمارستان بستری بود و در این مدت ماجرا را برای راحله تعریف کرد. سعید درباره قتل برادرش کامران هم گفت: «راحله برای گرفتن حلالیت سراغ کامران رفت، اما او هر وقت مرا میدید کشتن پدرم را به رویم میآورد. ترسیدم مرا لو دهد برای همین نقشه قتلش را کشیدم. به راحله گفتم تعدادی قرص بخرد، آنها را پودر کند و در شیرینی خامهای بریزد. روز حادثه، کامران با خوردن آنها بیهوش شد و روی تخت افتاد سپس با ضربههای چاقو او را کشتم. جسدش را داخل یک چمدان بزرگ گذاشتم و در ساحل دریای خزر مخفی کردم. روز بعد همراه راحله به بانک رفتیم. راحله امضای برادرم را جعل کرد و 28 میلیون تومان برداشت کردیم.»
سپس راحله که دوم آذر 91 به کلانتری مراجعه و راز قتلها را فاش کرده بود، اتهامات مشارکت در اخفای جسد و جعل امضا را رد کرد و افزود: «من هیچ نقشی در جا به جایی جسد و خالی کردن حساب کامران نداشتم. خود سعید، امضای برادرش را پای فیش زد. قبلا به خاطر تهدیدهای او به این موارد اعتراف کرده بودم.» در پایان جلسه دادگاه، قضات وارد شور شدند و سعید را به جرم ارتکاب دو قتل عمد به دو بار قصاص محکوم و راحله را از تمام اتهامات وارده تبرئه کردند.
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم