هر دو سارق هنگام فرار از صحنه سرقت دوم خود، گلولهای به سمت اهالی شلیک کرده بودند که شیشه یکی از مغازهها را شکست و از کنار پای فروشنده آن عبور کرد. دو ماه قبل از این سرقت هم به یک طلافروشی دیگر دستبرد زده و صاحب آن را با ضربههای قنداق کلت بشدت مجروح کرده بودند.
حادثه چطور اتفاق افتاد؟
ساعت 12 ظهر 10 خرداد امسال، اهالی خیابان عباسی تهران با صدای گلوله و فریادهای کمک یکی از کاسبان قدیمی محل متوجه سرقت مسلحانه از «طلافروشی امین» شدند.
رسول، صاحب طلافروشی، مردی سالخورده است که درباره حادثه گفت: «تنها در مغازه نشسته بودم و کارهای روزمرهام را انجام میدادم که ناگهان پسری قدکوتاه، با نقابی به صورت و سلاحی در دست وارد شد. سلاح را به سمتم گرفت و داد زد «دستاتو بگیر بالا، اگه کاری انجام بدهی شلیک میکنم یکراست بری بهشت زهرا». دستهایم را بالا بردم و چند ثانیه بعد، سارق دوم که قدبلند و لاغر بود وارد شد. او هم ماسک زده و مسلح بود. یک کیسه هم در گردنش انداخته بود. با عجله پشت ویترین رفت و پنج کیلو و 800 گرم طلا و النگو و دستبند به ارزش 700 میلیون تومان را درون کیسه ریخت. بعد هم بسرعت از مغازه بیرون زدند.»
سارقان موتورسیکلت خود را نبش خیابان پارک کرده بودند و برای رسیدن به آن باید چند متر میدویدند. رسول با بیان این موضوع گفت: «با فریادهای دزد ... دزد...! اهالی را خبر کردم. یکی از همسایهها از مغازهاش بیرون آمد و چند قدم دنبال سارقان دوید اما آنها سوار موتور شدند و یکیشان گلولهای شلیک کرد که به شیشه یکی از مغازهها خورد و آن را شکست.» صاحب طلافروشی با بیان اینکه از روز حادثه در شوک فرورفته است، حرفهای خود را اینگونه تمام کرد: «پس از شلیک گلوله فرار کردند؛ کل سرقت فقط یک دقیقه و نیم طول کشید.»
گلوله از کنار پایم عبور کرد
گلوله شلیکشده، شیشه مغازه موتورسیکلتفروشی نبش خیابان را شکست و از کنار پای فروشنده عبور کرد. صاحب مغازه به جامجم میگوید: «آن موقع کارمندم با دو مشتری درباره قیمت موتورها حرف میزد که ناگهان سارق شلیک کرد. گلوله، پایین شیشه را سوراخ کرد و از چند سانتیمتری پای کارمندم رد شد. خدا به او و مشتریها رحم کرد. جنس شیشه هم طوری بود که گلوله باعث فروریختن آن نشد. من 500 هزار تومان بابت تعویض آن هزینه کردم اما هنوز بعد از دو ماه، پوکه گلوله را پیدا نکردهایم.»
فکر کردم کارم تمام است
سارقان سه ماه قبل از سرقت از طلافروشی امین، به یک طلافروشی در خیابان جوادیه تهران نیز دستبرد زده و صاحب آن را با قنداق سلاح بشدت مجروح کرده بودند.
صاحب این مغازه میگوید: «عصر بود. تنها در مغازه بودم که مردی کوتاهقامت با انگشت به ویترین زد. فکر کردم مشتری است برای همین در را باز کردم. دستبند 300 هزار تومانی ویترین را خواست. آن را برایش آوردم اما از رفتارهایش فهمیدم خریدار نیست. در را باز کردم و خواستم بیرون برود که ناگهان کلتش را درآورد و با قنداق آن چند ضربه محکم به سرم زد. دیدم خون از سرم سرازیر شده است. چند ثانیه بعد، همدستش با کلاه کاسکت وارد شد و در حالی که روی زمین افتاده بودم با لگد چند ضربه به پهلویم زد. فکر کردم کارم تمام است.»
مرد میانسال افزود: «وقتی داشتند طلاهای ویترین را در کیسه میریختند بسختی بلند شدم و به سمت در دویدم. سارقی که مسلح بود فریاد کشید «نرو، میزنم ... میزنم ...» اما من با تمام قدرت فرار کردم. با داد و فریادهایم بقیه از ماجرا باخبر شدند اما عین فیلم سینمایی فقط تماشا کردند. سارقان 1.5 کیلوگرم طلا را دزدیدند و متواری شدند. آنها قصد سرقت بیشتر را داشتند اما خشاب سلاحشان به دلیل برخورد با ویترین، روی زمین افتاد و ترسیدند مردم بریزند و دستگیرشان کنند.»
سرقت با سلاح و ماسک
ظهر دیروز، هر دو سارق با دستبند و پابند به محل حادثه منتقل شدند و صحنه جرم را بازسازی کردند. محوطه با داربستهای فلزی، ماشینهای پلیس و ماموران مسلح پر شده و دهها نفر از اهالی برای تماشا آمده بودند. عدهای از آنها بالای پشتبامها و برخی دیگر نیز ارتفاع درختها را برای تماشای بهتر انتخاب کرده بودند. نعمت و میثم دو سارق طلافروشی امین هستند و نعمت با سلاح تیراندازی کرده بود.
مرد کوتاهقامت مدعی اتفاقی بودن شلیک گلوله شد و گفت: «به خاطر پول مرتکب سرقت شدیم. روز حادثه، سه بار با موتور خیابان را دور زدیم و وقتی دیدیم در طلافروشی باز است، بدون اینکه از قبل آن را شناسایی کرده باشیم، تصمیم گرفتیم از همان سرقت کنیم.»
وی افزود: «ماسک به صورت زدیم و با دو سلاح کلت وارد طلافروشی شدیم. میثم طلاها را در کیسه ریخت و بسرعت بیرون آمدیم. موقع سوار شدن روی موتور، میثم کیسه طلاها را روی زمین گذاشت. میخواستم آن را بردارم که ناگهان گلولهای از سلاح شلیک شد. هیچ عمدی در کار نبود.» میثم، مردی جوان، لاغراندام و بلندقد است.
او دو فقره سابقه دیگر هم دارد. گفت: «موقع سرقت پشت ویترین رفتم. طلاها را درون کیسه ریخته و سریع بیرون آمدیم. من صدای شلیک گلوله را شنیدم اما متوجه نشدم به کجا اصابت کرد.»
نقشه ناکام سارقان برای سرقتهای بعدی
فرمانده انتظامی تهران بزرگ در حاشیه بازسازی صحنه جرم، درباره جزئیات سرقت گفت: «شگرد سارقان به گونهای بود که کمترین سرنخی از خود بهجا نگذاشته بودند و مغازه هم از تجهیزات ایمنی مدرن و به روز استفاده نکرده بود.»
سردار حسین رحیمی افزود: «سرانجام با انجام اقدامات شبانهروزی و پیچیده، هر دو سارق، روز سهشنبه در مخفیگاهشان در تهران دستگیر شدند و در بازرسیها، دو قبضه سلاح و 20 تیر کشف شد.» وی افزود: «متهمان قصد داشتند در روزهای آینده دست به این سرقت بزنند که ناکام ماندند.»
تحقیقات ادامه دارد
قاضی قریب احمدزاده، بازپرس شعبه سوم دادسرای ناحیه 34 تهران به جامجم گفت: متهمان در تحقیقات اولیه سرقت مسلحانه از دو طلافروشی را قبول کردهاند. آنها مدعی بودند در سرقت اول 350 گرم و در سرقت دیگر یک کیلو و 700 گرم طلا دزدیدهاند.
این در حالی است اولین طلافروشی که مغازهاش مسلحانه سرقت شده اعلام کرده است که سارقان از مغازه اش بیش از پنج کیلو طلا دزدیدهاند و شاکی دوم میگوید سارقان نزدیک به حدود دو کیلو طلا از مغازهاش سرقت کردهاند.
وی افزود: با توجه به اعتراف این دو متهم تحقیقات از آنها برای رازگشایی از دیگر سرقتهایشان در حالی ادامه دارد که پلیس در جستوجوی مرتبطین با این دو دزد مسلح است.
وی از طلافروشانی که به شیوه فوق مغازههایشان مورد دستبرد مسلحانه در چند وقت اخیر قرار گرفته است خواست با حضور در شعبه سوم بازپرسی دادسرای ناحیه 34 تهران شکایت و پروندههایشان را پیگیری کنند.
گفتوگو با دزدان طلافروشی
دو پسر جوان با لباسهای بازداشتگاه پلیس آگاهی، به دادسرای ناحیه 34 تهران منتقل شدند. مدام به اطراف نگاه میکردند و سعی داشتند چهرههای خود را از تیررس نگاه دیگران بدزدند. شاید کسی باورش نمیشد این دو پسر 27 و 26 ساله نعمت و میثم که یکی اهل مازندران و دیگری اهل ایلام بودند، با چهرهای آرام سارقان مسلح طلافروشیهای تهران هستند. دو سارق مسلح در گفتوگو با جامجم از سرقتهای خود گفتند.
با پول دزدی خوشگذرانی کردیم
نعمت، طراح این سرقتها بود و وقتی نتوانست کاری پیدا کند، تصمیم به سرقت از طلافروشیها گرفت تا با آن یکشبه پولدار شود.
چطور با میثم آشنا شدی؟
وقتی از کار اخراج شدم، پولی برای برگشت به شهرستان نداشتم. در پارک میخوابیدم که با میثم آشنا شدم. او هم مثل من بیکار شده بود. میثم مرا به خانهاش برد.
سابقه کیفری دارید؟
نه. من و دوستم حتی پایمان به کلانتری هم باز نشده است.
چطور شد نقشه سرقت طلافروشی را طراحی کردید؟
من و دوستم یکی دو ماه به هر دری زدیم که کاری درست و حسابی پیدا کنیم، نشد. هیچ پولی نداشتیم جز موتوری که خریده بودیم و با آن در شهر در رفت و آمد بودیم. به همین خاطر تصمیم گرفتیم از طلافروشی سرقت کنیم تا با پول فروش طلاهای سرقتی، مغازهای بخریم و کسب و کاری راه بیندازیم.
طراح سرقتها تو بودی؟
من طراحی کردم؛ اما با دوستم آن را اجرا کردیم.
سلاحهای کلت را چه کسی تهیه کرد؟
از طریق یکی از دوستانم با مردی که در کار خرید و فروش سلاح بود، آشنا شدم. چند بار به ملاقات او رفتم تا قبول کرد یک میلیون و 500 هزارتومان بگیرد و دو قبضه سلاح و تیر آن را به من بفروشد.
با این پول چه کار کردی؟
کمی با آن خوشگذرانی کردم، خانه اجاره کرده و حتی مسافرت رفتم. پنج میلیون تومان را هم در قمار باختم.
فکر میکردی بازداشت شوی؟
نه. چون در یکی ازسرقتها کلاه کاسکت داشتیم و در سرقت بعدی ماسک بهداشتی زده بودیم و با ایجاد رعب و وحشت سرقت میکردیم، فکر نمیکردیم هویتمان لو برود و دستگیر شویم.
در هر دو سرقت سلاح به دست داشتید، شلیک هم کردید؟
در سرقت اول که 27 بهمن سال گذشته در جوادیه بود، طلافروش را با قنداق سلاح زخمی کردم و با سرقت 350 گرم طلا فرار کردیم. آن موقع سلاح کلت دست من و ساک دست همدستم بود. ویترین مغازه را هم تخریب کردیم. در سرقت دوم که روز دهم خرداد امسال بود، در حالی که صورت خود را پوشانده بودیم با ورود به طلا فروشی امین در خیابان عباسی و تهدید مرد طلا فروش، یک کیلو و 700 گرم طلا سرقت کردیم. در آنجا چند نفراز همسایهها متوجه ماجرای دزدی شدند که چند تیرهوایی شلیک کردیم چون هر دویمان سلاح به دست داشتیم. کسی زخمی نشد. این شلیکها برای ترساندن افرادی بود که میخواستند ما را تعقیب کنند.
چطور دستگیر شدید؟
من و همدستم خانهمان را عوض کردیم و به خانه اجارهای حوالی میدان خراسان رفتیم. ساعت 16 عصر سهشنبه 31 مرداد امسال بود که ماموران وارد خانهمان شدند و با محاصره محل، هر دویمان را بازداشت کردند و فرصت فرار پیدا نکردیم. ماموران دو قبضه سلاح، یک رشته زنجیر طلای سرقتی، 20 تیر فشنگ جنگی و یک تیر دستساز را از ما کشف کردند.
پشیمانی؟
خیلی. فکر میکردیم پولدار میشویم و دستگیر نمیشویم، اما اشتباه کردیم و اکنون باید سالها در زندان بمانیم.
سرقت اول وسوسه مان کرد
میثم 27 ساله است و باورش نمیشود سراب یکشبه پولدار شدن فقط برایش چند ماه بیشتر دوام نداشت و عاقبت دستگیر و روانه بازداشتگاه پلیس شد.
چطور قبول کردی سرقتهای مسلحانه را انجام دهی؟
هدفمان فقط یک سرقت بود و بس. اما وسوسه و طمع پول باد آورده باعث شد دوبار سرقت کنیم.
نقش تو در هردو سرقت چه بود؟
در سرقت اول من جمعکننده طلاهای داخل ویترین بودم و سلاح دست دوستم نعمت بود. اما درسرقت بعدی هر دویمان سلاح داشتیم و طلافروش را به مرگ تهدید کردیم. بعد نعمت آمد سلاح را به سمت او نشانه گرفت و بعدمن شروع کردم به جمع کردن طلاهای داخل ویترین.
از جریان سرقتها بگو؟
در هردو سرقت با موتورمان فرار کردیم. در یکی از سرقتها تا شوش فرار کردیم، بعد با سوار شدن به تاکسی به خانه اجارهای باز گشتیم. چند ساعت بعد دوباره به محل بازگشتیم و موتورمان را برداشتیم. در سرقت بعدی چند بار خواستیم سرقت را انجام بدهیم که نشد؛ اما منصرف نشده و به دنبال فرصت جدید بودیم. به اطراف طلافروشی آمدیم. همان موقع که در کمین بودیم خودروی گشت پلیس از مقابل طلافروشی عبور کرد. ترسیدیم و خواستیم برگردیم که نعمت گفت ده دقیقه بمانیم اگر گشت پلیس برگشت به خانه میرویم در غیر این صورت نقشه را عملی میکنیم. ده دقیقهای ماندیم چون خبری از خودروی گشت پلیس نشد، مسلحانه به طلافروشی دستبرد زده و فرار کردیم.
سهم تو از سرقت چقدر شد؟
بیش از 47 میلیون تومان. با بخشی ازآن موتور خریدم و کمی پسانداز کردم و کمی هم برای تفریح و خوشگذرانی خرج کردم.
چرا بعد از سرقت اول دوباره سرقت بعدی را انجام دادی؟
نعمت باعث شد. مدام میگفت حالا که براحتی این همه پول نصیبمان شد، چرا پول بیشتری به دست نیاوریم.
طلاهای دزدی را چقدر فروختید؟
طلاها را به یکی ازدوستان نعمت فروختیم. او مالخری میکرد و حتی میدانست آنها را ازکدام طلافروشیها سرقت کردهایم. او قرار بود در برابر یک کیلو و 700 گرم و 350 گرم طلا، 175 میلیون تومان بپردازد که سهم هرکدام از ما 87 میلیون و 500 هزار تومان میشد؛ ولی او فقط 95 میلیون تومان به ما داد.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم:
رضا کوچک زاده تهمتن، مدیر رادیو مقاومت در گفت گو با "جام جم"
اسماعیل حلالی در گفتوگو با جامجم: