حجتالاسلام محسنیاژهای دیروز درباره آخرین وضعیت پرونده قتل آتنا گفت: همان لحظهای که اعلام شد این دخترخانم مفقود شده، همه مسئولان استانی با جدیت تمام وارد کار شدند و بازرسیها و بررسیها را انجام دادند. در بررسی اولیه نتیجهای حاصل نشد، به افرادی از جمله همین فردی که بازداشت است، مظنون میشوند و تعقیب میکنند.
وی ادامه داد: این فرد در ابتدای بازداشت در حالی که هنوز اعتراف نکرده بود، به همسر خود پیغام میدهد که فلان نقطه خانه مقداری مواد مخدر پنهان کرده است. همسر وی نگران میشود و این موضوع را اطلاع میدهد و وقتی بررسی میکنند به جنازه میرسند.
سخنگوی قوه قضاییه گفت: دستگاه قضایی استان با جدیت پیگیر موضوع بوده و رئیس قوه قضاییه هم برای پیگیری سریع تأکید کرد. در اثنای رسیدگی به این قتل فجیع، متهم به یک مورد دیگر مبنی بر به قتل رساندن خانم دیگر اعتراف میکند. با همه تحقیقات انجامشده، آثاری هنوز از آن جسد کشف نشده است. البته آن هم چون مساله مهم است و حقالله و حقالناس محسوب میشود، در حال پیگیری است.
پرونده در مرحله تکمیلی
ناصر عتباتی، دادستان استان اردبیل هم دیروز به جامجم گفت: پرونده در مرحله تکمیلی در دادسراست و به صورت ویژه به آن رسیدگی میشود.
وی افزود: امروز ـ یکشنبه ـ به پارسآباد رفتم و به روند رسیدگی به پرونده نظارت کرده و ابعاد آن را بررسی کردم. تحقیقات در دادسرا محرمانه است و رسانهها باید منتظر تکمیل تحقیقات باشند. پس از تکمیل پرونده در دادسرا، برای محاکمه به دادگاه فرستاده می شود.
مادر اسماعیل از پسرش گفت
اسم آتنا که میآید، همه یاد مادرش میافتیم؛ مادری که داغ بزرگی در دل دارد. اما مادر دیگری هم در شهر پارسآباد زندگی میکند که گرچه رنجهایش این روزها از جنس رنج مادر آتنا نیست، اما آنچه از دلش میگذرد، کم از داغ مادر آتنا ندارد. او مادر اسماعیل، قاتل آتناست. مادر اسماعیل (قاتل) میگوید: الان نزدیک 15 روز است که از خانه خارج نشدهام. از مردم این شهر خجالت میکشم، نمیتوانم حتی برای خرید یک نان از خانه خارج شوم.
او صاحب هشت پسر و یک دختر است که به گفته خودش پس از وقوع این حادثه و انتشار اخبار در شهر، پسرانش هریک به شهری سفر کرده و پارسآباد را ترک کردهاند؛ به طوری که از آنها خبری ندارد و تنها دخترش نیز با شنیدن خبر این قتل به قدری شوکه شده که دیگر نمیتواند صحبت کند.
اینها را میگوید و چادرش را بر سرش میکشد تا متوجه نگاه همسایهها نشود. گریه امانش را بریده طوری که اشکها اجازه نمیدهد حرفهایش را تمام کند. همسایهها نیز از در و پنجرههای نیمهباز به او خیره شدهاند. برخی زیر لب میگفتند این مادر قاتل آتناست و او را با انگشت نشان میدادند، برخی هم با گفتن کلماتی مانند بیچاره، بنده خدا و... سعی داشتند با او همدردی کنند.
مادر اسماعیل درحالی که به دیوار خانه همسایه تکیه داده بود، صحبت میکرد که در همین حین خانم همسایه او را صدا کرد و از او خواست از جلوی در آنها کمی آنطرفتر برود، برای همین مادر اسماعیل رنگرز از ما خواست به داخل منزلش برویم که کمی از نگاهها و حرفهای مردم آرام بگیرد.
وقتی صحبت از روز حادثه میشود، به آنا میگوید: ای کاش لحظهای که پسرم دستانش را جلوی دهان آتنا گذاشته بود، خودش جان میداد و میمرد. من شرمنده خانواده که نه، شرمنده شهر و شرمنده یک کشور شدهام. عروسم بتازگی فارغ شده، او مستاجر اسماعیل بود که بعد از حادثه از ترس نگاههای مردم شبانه اسبابکشی میکند و به منزل من میآید. من هم شرایط مالی خوبی ندارم و حالا با عروسم در یک خانه زندگی میکنم.
مادر اسماعیل ادامه میدهد: دلم میخواهد به منزل آتنا بروم و برایش گریه کنم، اما نمیدانم آنها با من چه برخوردی میکنند. همسرم هم گوشهایش سنگین است و حال خوشی ندارد. از این حادثه خبر ندارد و فکر میکند اسماعیل به دلیل مشغلههای زیاد کاری به ما سر نمیزند. برای آتنا و پسرم پنهانی گریه میکنم.
وقتی صحبت از ملاقات با پسرش میشود، عنوان میکند: اگر به ملاقات بروم، میخواهم داغی را که پسرم بر دل ما گذاشته را در صورتم ببیند و از او بپرسم لحظهای که این فاجعه را به بار میآورد به من، همسرش و فرزندانش فکر نکرد؟ میدانم تمام شهر منتظر اعدام پسرم در ملأعام هستند، برای همین از مسئولان میخواهم اجازه دهند دقایقی کوتاه با پسرم دیدار کنم که شاید این دیدار آخرین دیدار ما باشد.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد