در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
زمان ما همه چیز سختتر بود، جنگ بود، جیرهبندی و کوپن بود، زمان بچههای ما فراوانی است، تنگنا و صرفهجویی معنی ندارد. زمان ما بچهها زیاد بودند، برایشان کار کمی میتوانستند بکنند، امروز بچهها کم هستند و برایشان کارهای زیادی میشود کرد.
زمان ما، زمان بچههای ما، دنیای ما و دنیای بچههای ما، شاید همه اینها درست باشد؛ زمان ما هم آرزو و حسرت وجود داشت؛ آرزوی داشتن یک دوچرخه و حسرت دوچرخه سواری همسایه وقتی موهایش را باد میبرد و آنها که دوچرخه نداشتند خواهش میکردند تا ترکنشین دوچرخه همسایه شوند. شاید اینها آرزویی کوچک و غمانگیز باشد برای کسانی که اکنون برای فرزند خود مینیموتور و ماشینبرقی هدیه میگیرند، اما این حسرت زودهنگام بود که در دنیای ما به ما سازگاری و به دست آوردن لذاتی را که میشود به اشتراک گذاشت میآموخت. ما با بچههای همسن خود سازگار میشدیم و به آنها نی لبک خود را میدادیم تا دوچرخه شان را بدهند یا ما را ترک خود بنشانند.
در دنیای ما شاید داشتن کتانی سفید یا یک کت پاکو یا یک مانتوی اپلدار که چهار تا پیلی بیشتر داشته باشد، برایمان هیجانانگیز بود و گاه دستنیافتنی، اما میآموختیم باید هرچه زودتر مستقل شویم تا دستمان به جیب خودمان برود یا مثلا خیاطی یاد بگیریم تا برای خودمان بدوزیم یا حداقل پول عیدیها و هدیه تولدمان و پول توجیبیها را آنقدر جمع کنیم که به آرزوهایمان برسیم.
بچههای ما هیچوقت نمیفهمند که نه شنیدن چه مزهای دارد. تا تلخی «نه» در کامت نرود، یاد نمیگیری هر چیزی را نپذیری و تا راهی نیابی ننشینی.
در دنیای ما همه چیز را میشد تسخیر کرد. دنیای ما دنیای جنگ بود. ما در فضایی از معنویت و معجزه و با طعم خون و شهادت بزرگ شده بودیم. مرگ همین نزدیکی بود. زیر آوار خانه همسایه، روی عکس آشنای سر کوچه یا در لباس سیاه اهل خانه.
مرگ با هواپیماهایی که هر شب سفیر میکشیدند و با صدای آژیری که توی خواب و بیداری توی گوش ما میپیچید آشنای همیشگی بود.
وقتی مرگ اینقدر نزدیک باشد دیگر همه چیز ممکن است. درس میخوانی تا دانشگاه دولتی قبول شوی. هرچقدر که لازم باشد پشت کنکور میمانی تا به مقصود برسی، اگر از مهاجرت به این شهر و آن شهر نشد، نان شب را از ژاپن هم که شده در میآوری.
فقط مرگ است که چاره ندارد آن هم که همین دور و برهاست. ریسک میپذیری و دست به کارهایی که نکردهای میزنی. هیچ چیز زیاد سخت نیست. مشکلات را پذیرا میشوی و پیش میروی. اما نسل بچههای ما نسل آرامش است و ناآرامی. آرامش در کشور و نا آرامی در دنیای ارتباطات.
دنیای ما دنیای فرزندان زیاد و مسئولیتهای زیاد بود. از همان نوجوانی همه برای مادر شدن و پدر شدن آماده میشدیم، زیرا مسئولیت برخی از خواهر و برادرها و کارهای خانه را به دوش میکشیدیم؛ اما تک فرزندان امروز حتی مسئولیت مرتب کردن تخت خود را هم بسختی میپذیرند. در دنیای ما نداشتهها زیادتر بود، اما ازدواج فراوانتر. در دنیای بچههای ما ترس از ازدواج بیشتر است و داشتهها روبه تزاید.
ما سختی کشیدهها نمیگذاریم فرزندانمان سختی بکشند. ما قناعت پیشهها نمیگذاریم فرزندانمان محدودیت ببینند و ما، خسته از سختکوشی نمیگذاریم آب توی دل بچههایمان تکان بخورد.
اگر دنیای بچههای ما با دنیای ما فرق داشته باشد یکی از دلایل مهم آن خود ما هستیم.
شکست انسان را خلاق و مقاوم میکند و تجربه ناشناختهها او را قوی و سرسخت بار میآورد. محرومیت کودک را به سمت آفرینش سوق میدهد و درهای بسته مهارتهای حل مساله را در مقابل میگشاید.
دیروز ما با نظارت والدین خود بزرگ میشدیم و با رقبایی به نام خواهر و برادر. در دنیای دیروز زیر نگاه تیز والدین ما کودکانی مسالحهجو و در عین حال مبارز بار میآمدیم که هر لحظه برای ورود به دنیای واقعی با هم مسابقه میگذاشتیم. در دنیای امروز ما دیگر وقت نداریم کودکان را زیر نگاه خود بگیریم. بعد از پستانک، گوشی موبایلمان را به آنها میدهیم تا در دنیای مجازی اسلحه به دست بگیرند و به جنگ اژدها بروند. اما آیا پاهای آنها آنقدر محکم هست که در دنیای واقعی آماده مبارزه، رقابت، همدلی و همکاری، بالندگی و مسئولیتپذیری باشند؟
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم:
رضا کوچک زاده تهمتن، مدیر رادیو مقاومت در گفت گو با "جام جم"
اسماعیل حلالی در گفتوگو با جامجم: