جام‌جم آنلاین از تغییر حال و هوای مردم در ماه رمضان گزارش می‌دهد

زمان به وقت عاشقی

رمضان آمده‌است و تو میدانی که لازم نیست خیره شوی به عددهای نشسته روی تن تقویم، تا باورت بشود که شهر ، از زیر گرد و غبار یکساله‌ای که از ماه‌ها پیش روی تنش نشسته بیرون آمده و انگار دوباره از نو زاده شده!
کد خبر: ۱۰۳۵۶۸۸
زمان به وقت عاشقی

به‌ گزارش جام‌جم‌آنلاین، رمضان آمده و تو می‌دانی که به اینها احتیاجی نیست ، فقط کافی است یک نگاه به در و دیوار شهر بیندازی، به آدم‌هایی که مثل همیشه می‌آیند و می‌روند اما یک‌جور دیگر زندگی می‌کنند ، به زولبیا و بامیه‌هایی که داخل ویترین شیرینی‌فروشی‌ها خودنمایی می‌کنند...

قط کافی‌ است از کنار بساط حلیم و آش رشته دم افطار بگذری تا حس کنی که این روزها شهر هم حال و هوای دیگری دارد ...که شهر هم نو شدن را تجربه می‌کند با آدم‌هایش.

اولین‌هایی که از یاد نمی‌روند

از روزگاری که می‌خواستی رمضان را مثل بزرگترها با روزه گرفتن مزه کنی مدت‌ها می‌گذرد. چند سال قبل بود؟!چند تا رمضان؟!

می‌نشینی روبه‌روی آینه و از خودت می‌پرسی این چندمین رمضانی است که آمده و تو از سحر تا افطار مهمان‌اش بوده‌ای؟! می‌شماری و خودت هم می‌دانی که مهم نیست رمضان امسال دهمین رمضان باشد یا سی‌امین ...این مهم هست که هنوز هم وقت سحر همان شوق بچگی زیر پوستت می‌دود...هنوز هم عشق با «الله و اکبر» اولین سحر، گرم‌تر و گیراتر از همیشه سراغت می‌آید؛ درست مثل دفعه اول، که تو بودی و رمضان بود و ذوق برای سحری بیدار شدن...نشستن کنار سفره مثل آدم بزرگ‌ها و لقمه‌های غذا را با عجله پایین‌دادن...

روزهایی که بین خواب و بیداری می‌نشستی تا صدای اذان توی کوچه بپیچد ، تا سحر بهانه خوبی باشد برای اینکه صبح کمی بیشتر توی رخت‌خواب غلت بزنی و دیرتر توی صف مدرسه بایستی...
بهانه خوبی باشد برای اینکه منتظر ظهر بمانی تا صدای زنگ مدرسه توی گوشت بپیچد و تو کوچه‌ها را پشت هم بدوی تا به خانه برسی و «روزه کله گنجشکی‌ات»را باز کنی...

روزها گذشته، تو بزرگ شده‌ای و هنوز رسم همان است که بود، هنوز هم سحرهای ماه رمضان است و رادیو سراسری و جمله‌های آشنای قبل از اذان: «شنوندگان عزیز،20 دقیقه تا اذان صبح»... حالا دیگر آنقدر با این صدا همراه بوده‌ای که می‌دانی وقتی گوینده رادیو بگوید:« فقط سه دقیقه تا اذان صبح» تو وضو هم گرفته‌ای و آماده‌ای برای ایستادن به نمازصبحی که مثل بقیه نمازها مزه خواب نمی‌دهد و تو این بیداری را بیشتر از همه حس می‌کنی.

مهمانی خدا با سفره‌های پر برکت

این یک واقعیت است ؛ طعم غذای سفره افطار، مزه خودش را دارد. این را با همان قاشق اول آش نذری که در دهان می‌گذاری می فهمی. انگار بین زنان خانه‌دار، برای پختن آش رشته، شله زرد و حلیم رقابت باشد.این روزها داخل پارکینگ بسیاری از مجتمع‌ها و حیاط بسیاری ازخانه‌ها ، دیگی برپاست با نذرهایی که سر همین دیگ‌ها به دل صاحبان‌شان می‌نشینند.

خیلی‌ها اینجا که می‌رسند، اما و اگر و شاید را از دایرة المعارف کلمات‌شان پاک می‌کنند...می‌ایستند کنار دیگ حلیم افطار، صلوات نذر امام زمان(عج) می‌کنند و حاجت می‌خواهند و ته دلشان قرص است که از همین‌جا می‌توان حاجت گرفت.

حاج مهدی ابراهیمی، یکی از همان‌هاست؛ بچه های نفرآباد ، حاجی را با افطارهای ساده‌ای که مردم را مهمان می‌کند می‌شناسند. بسم‌الله مصاحبه را که می‌گویی،حاجی کنار حوض وسط حیاط خانه‌اش ، آسین بالا می‌زند و آماده می‌شود برای گرفتن وضو، به تکرار همه روزهای گذشته.
حاجی گذشته‌ها را فراموش‌نکرده ...روزها، ساعت‌ها و لحظه‌های تمام رمضان‌های این سال‌ها، همگی نشسته‌اند توی قلب پیرمرد،همانطور دست نخورده و بکر!

هرکس زمانی دارد برای عاشقی، برای بندگی؛ بعضی‌ها محرم که می‌شود، عاشق‌تر می‌شوند و بعضی‌ها هم مثل حاج مهدی، عشق را در روزهای رمضان پیدا می‌کنند...حاجی از جوانی، همه نذرهایش را در همین 30 روز رمضان ادا می‌کند و حاجت می‌گیرد: «فرهنگ افطاری ساده بین مردم این منطقه از تهران طرفدار بیشتری دارد ...حتی مردم هرشب در حیاط و صحن حرم جمع می‌شوند و هر کسی با یک جعبه خرما یا بامیه یا حتی تعدادی نان در این ثواب شریک می شود.» اینها را مرد سالمند و خیری می‌گوید که معتقد است نفس افطاری دادن هرچه قدر ساده‌تر باشد،پسندیده‌تر است.

افطار پشت چراغ قرمز

خورشید پشت ساختمان‌های بلند نفس تنگ می‌کند و دلت می‌لرزد در نور و روشنایی. صدای اذان آخرین زخمه‌های تابیدن خورشید را خونین می‌کند.تاریکی سایه می‌کند روی سر خیابان‌های شلوغ همیشگی شهر، که با نزدیک شدن به زمان افطار ازدحام بی‌سابقه‌تری را تجربه می‌کنند. باز هم مثل تمام غروب‌های ماه رمضان، خیابان است و ترافیک و شلوغی ...صدای بوق ماشین‌هاست و چراغ قرمزی که سبز نمی شود تا چندثانیه، چندلحظه زودتر به خانه برسی.

رمضان روزهای شلوغی کوچه و خیابان‌هاست،روزهایی که زود شب می‌شوند و شب‌هایی که چراغ خانه‌ها بعد از سحر خاموش نمی‌شود، شب‌هایی که شهر زودتر از همیشه از خواب بیدار می‌شود.

حالا مدتهاست ثانیه‌های قبل از افطار در خیابان‌های شهر هم رنگ و بوی دیگری دارند...حالا خیلی‌ها رمضان‌شان را با افطارهای ساده‌ای که پشت چراغ قرمز یا داخل ایستگاه‌های مترو پخش می‌شود به یادمی‌آورند؛ مردمی که حداقل یک روز و یک افطار را مهمان خیابان‌های شهر بوده‌اند.
رمضان که می‌آید انگار شهر هم دوست‌داشتنی‌تر می‌شود.پوست می‌اندازد و رنگ عوض می‌کند مثل آدم‌هایش...و این تغییر واقعیت ماه مهمانی خداست.

جاری شدن ماه نو، در رگ‌های شهر مساوی است با بیداری خانه‌ها و خیابان‌ها نزدیک سحر، هیاهوی مشتری‌ها در صف نانوایی، شلوغی مغازه‌های حلیم‌فروشی و داغ بودن بازار آش رشته...یعنی حضور دوباره زولبیاو بامیه پشت پیشخوان شیرینی‌فروشی‌ها... یعنی زندگی به وقت عاشقی!

مینا مولایی - خبرنگار جام‌جم‌آنلاین

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها