حمیده 64 ساله است، اهل کرمانشاه. شوهر او یعنی پدر صبا هم خلبان بود و سالها پیش از فوت صبا در پرواز شهید شد با این تفاوت که جسم او در آتش سوخت اما وقتی مردم صبا را از دل لاشه پرنده آهنیاش بیرون کشیدند، دخترک هنوز در ظاهر سالم بود و کسی باور نمیکرد در ساعات بعدی علائم هوشیاریاش را از دست بدهد و زیبای خفتهای شود در چنگ مرگ. قلب حمیده حالا لبریز از درد است، اما فکر اینکه هر جزء از جسم صبایش بیماری را از مرگ نجات داد، سرپا نگهش میدارد.
صبا هم مثل پدرش عاشق پرواز بود؟
بله. میکروبیولوژی خوانده بود. نقاشیهای بینظیری هم میکشید، اما از 26 سالگی گفت میخواهد پرواز کند. راه را برایش باز کردم. دلم میخواست آرزوهایش را دنبال کند. بسرعت پیشرفت کرد و پرواز با هواپیماهای تکنفره را یاد گرفت .
حادثه کی اتفاق افتاد ؟
شهریور 88، صبا 27 ساله بود. دیگر یاد گرفته بود تنهایی پرواز کند. صبح از فرودگاه پیام کرج پریده بود سمت منجیل که در برگشت هواپیمایش دچار نقص فنی شد. خواست فرود بیاید. اشتباه راهنماییاش کردند. هواپیمایش منحرف شد و به بلوکهای سیمانی خورد.
همانوقت دچار ضربه مغزی شد؟
نه. هوشیاری صبا با وجود سقوط هواپیما، هنوز بالا بود. متاسفانه اورژانس خیلی دیر رسید. مردم که در این مدت دلشان سوخته بود، سعی کردند او را از میان آهنپارهها بیرون بکشند که چون دقیقا راه این کار را بلد نبودند، دخترم مقداری آسیب دید. صبا در بیمارستان هنوز هوشیاری داشت و من، خواهرها و برادرش را میشناخت و واکنش نشان میداد، اما با وجود گذشت زمان از حادثه و وضعیت بسیار وخیمش، هنوز در بخش اورژانس بود و در بخش ویژه بستری نشده بود. مدت کمی بعد، درجه هوشیاری صبا هی کمتر شد تا زمانی که پزشکان به من گفتند دچار مرگ مغزی شده است.
شما معنای دقیق مرگ مغزی را میدانستید؟
میدانستم که مثل کما نیست و دخترم دیگر بر نمیگردد اما دلم میخواست خیال کنم شاید برگردد. تا اینکه دکترها با من صحبت کردند. کمیسیون پزشکی تشکیل دادند و به من گفتند گرچه صبا به ظاهر سالم است و نفس میکشد اما دیگر باید باور کنم او در این دنیا نیست و برنمیگردد. به من گفتند میتوانم برای پیوند اعضایش اقدام کنم. صبا همیشه کارت اهدای عضو با خودش داشت. آرزو داشت اعضای بدنش را هدیه کند. من هم به خواستهاش احترام گذاشتم و به پیوند عضو رضایت دادم. با خودم گفتم دختر من میرود زیر خاک، دستکم کاری کنم که انسانهای دیگر بیشتر از زندگی لذت ببرند و فرصت مهربانی و نیکی داشته باشند.
اگر صبا، کارت اهدای عضو نداشت باز هم به هدیه دادن اعضای بدنش رضایت میدادید؟
صد در صد رضایت میدادم.
تاکنون کسی را هم به اهدای عضو تشویق کردهاید؟
سال گذشته، پسر جوان دوست نزدیکم که او هم همسر شهید است دچار مرگ مغزی شد و من با او صحبت کردم. دوستم، خیلی صبا را دوست داشت. وقتی حال و هوای من را دید او هم به اهدای عضو حامد - پسرش - رضایت داد.
این را هم برایتان بگویم که بعد از رفتن صبا، وقتی دیگران فهمیدند که او در آخرین پروازش به چند بیمار زندگی بخشیده، همه بستگان، دوستان، همکلاسیهایش و حتی خلبانهای همکار پدرش، کارت اهدای عضو گرفتند. من، دو خواهر و برادرش هم همینطور .
هیچوقت دلتان خواسته بیماران گیرنده اعضای صبا را ببینید؟
دلم میخواست اما مشاور روانشناس گفت بهتر است در این زمینه کنکاش نکنم و من هم پذیرفتم.
اگر یکی از آنها بخواهد شما را ببیند، چه حسی دارید؟
خوشحال میشوم، جزئی زنده از صبایم را ببینم.
عجیبترین اتفاقی که در جریان رفتن صبا دیدید چه بود؟
من به غسالخانه نرفتم. میترسیدم بخیههای اهدای عضو را روی بدن دخترم ببینم و حالم پریشان شود اما دوستم داخل غسالخانه رفت و به من گفت آنقدر با دقت به بدنش بخیه زده بودند که اصلا پیدا نبود. اما نکته عجیب برای دوستم این بود که چند خانم غسال با احترام بدن او را میشستند و همانجا برایش قرآن میخواندند؛ در حالی که صبا را نمیشناختند و نمیدانستند که اعضایش را اهدا کرده و فرزند شهید است. نکته عجیب دیگر این است که در مراسم دخترم، زنی بود که بشدت سوگواری میکرد. من او را نشناخته بودم. از او پرسیدیم کیست. گفت یکی از غسالهاست که از غسالخانه پی صبای من آمده است تا در مراسم تشییعاش شرکت کند.
آخرین بار چه وقت صورت دخترتان را دیدید؟
در لحظه خاکسپاری چهرهاش را دیدم. کفن را از روی صورتش پس زدند و من ناگهان، زیباترین چهرهای را که تا آن زمان از دخترکم دیده بودم، مشاهده کردم. بینهایت زیبا، آرام و مهربان. پیشانیبندی سبز و درخشان با نام حضرت زهرا (س) هم بر پیشانیاش بود که نمیدانم چه کسی آن را بسته بود.
برای آنها که هنوز نمیتوانند به اهدای اعضای عزیزانشان رضایت دهند چه پیامی دارید؟
با اهدای اعضای دخترم خیال میکنم او هنوز زنده است. از دریچه چشمی میبیند. با پوستی جهان را لمس میکند. خونی میشود در رگهایی. قلبی میشود تپنده در سینهای. فکر کنید به اینکه عزیز شما هم، با اهدای اعضایش، به چندین نفر زندگی میبخشد و یادش تا همیشه زنده خواهد ماند.
گفتگو: مریم یوشی زاده
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد
درگفتوگو با رئیس دانشکده الهیات دانشگاه الزهرا ابعاد بیانات رهبر انقلاب درخصوص تقلید زنان از مجتهد زن را بررسی کردهایم