وقتی برای اولین بار با دختر همسایه روبه‌رو شد نمی‌دانست عشق به او، زندگی‌اش را نابود می‌کند.
کد خبر: ۱۰۱۷۶۰۴

وقتی به خودش آمد عاشق او شده بود. هر روز به جای مدرسه رفتن در مقابل خانه می‌نشست تا شاید لیلا را ببیند. عشق به لیلا عقل از سرش پرانده بود. سرانجام هم به خاطر او ، پدر و مادرش را کشت. نقشه‌اش حساب شده بود، اما با تیزهوشی تیم جنایی، خیلی زود فاش و گرفتار قانون شد.

چند سال داری؟

17 سال.

چرا پدر و مادرت را کشتی؟

آنها اذیتم می‌کردند. از کارهایشان خسته شده بود. به همین خاطر تصمیم گرفتم آنها را بکشم تا راحت زندگی کنم.

چه اذیتی؟

مانع رسیدن من و دختر مورد علاقه‌ام بودند.

چرا مخالفت می‌کردند؟

می‌گفتند ما افغان هستیم و آنها ایرانی تازه من نه کاری داشتم و نه پولی. این اواخر پدرم گفت درست تمام شد و کار پیدا کردی پا پیش می‌گذارم اما نمی‌توانستم صبر کنم. شاید تا آن موقع برای او خواستگار بهتری می‌آمد و شوهر می‌کرد.

بدون پشتوانه مالی معلوم بود خانواده آن دختر هم مخالفت می‌کردند.

پدرم می‌توانست به من کمک کند اگر کمک کرده بود
این‌طور نمی‌شد.

آن دختر هم از نقشه‌ات خبر داشت؟

نه. او حتی نمی‌دانست که من به او علاقه‌مند شده‌ام. فقط در مسیرش می‌ایستادم و نگاهش می‌کردم. هیچ وقت جرات نکردم پا پیش بگذارم و حرف دلم را به او بگویم. شاید اگر حرف دلم را می‌گفتم او قبول می‌کرد به خاطر من کمی صبر کند و به خواستگارانش جواب رد بدهد.

قتل پدر و مادرت به خاطر عشق یکطرفه؟

فقط همین موضوع نبود. مدت‌ها بود با آنها اختلاف داشتم.

چطور آنها را کشتی؟

در خواب خفه‌شان کردم. بعد هم با صحنه‌سازی مرگ را گازگرفتگی نشان دادم.

موقع خفه کردن، یاد مهربانی‌های آنها نیفتادی؟

آنها فقط مرا اذیت می‌کردند. البته جرات نکردم به صورتشان نگاه کنم.

بعد از قتل پشیمان نشدی؟

خیلی پشیمان شدم. مخصوصا که با افشای راز جنایت هم پدر و مادرم را از دست دادم و هم دختر همسایه را.

چطور راز قتل فاش شد؟

کارشناسان آتش‌نشانی فهمیدند که بریدن شلنگ گاز عمدی است. از سوی دیگر من هم در خانه بودم، اما مسموم نشده بودم. همین باعث شک ماموران و دستگیری من شد.

این نقشه از کجا به ذهنت رسید؟

با دوستم مشورت کردم و او گفت می‌توانی این کار را انجام دهی. البته او نمی‌دانست من می‌خواهم این کار را انجام دهم و فکر می‌کرد شوخی می‌کنم.

خودت فکر می‌کردی خیلی زود دستگیر شوی؟

فکر می‌کردم نقشه‌ام حساب شده است و کسی متوجه نمی‌شود، اما اشتباه می‌کردم. کاش وقتی می‌خواستم نقشه‌ام را اجرا کنم، به سرانجام کارم
فکر می‌کردم.

می‌دانی چه سرنوشتی در انتظارت هست؟

فعلا زندان تا ببینم چه می‌شود.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها