حالا سه سالی است که علیرضا خاقانی، ایرانیان را با تجربهای مشابه موزههای مادام توسو مواجه کرده است.
تیر92 برای اولینبار، تندیس مشاهیر ایران بهدست خالق هنرمندشان، مهمانخانه هنرمندان شدند؛ محمدحسین شهریار، سهراب سپهری، نیما یوشیج، جلال آلاحمد، غلامرضا تختی، کمالالملک، صادق هدایت، شهید چمران، ابوالقاسم فردوسی، پروین اعتصامی، پروفسور حسابی و... پنج ماه پس از برگزاری آن نمایشگاه، تندیسها همراه چند نفر دیگر به برج میلاد آمدند تا در خانه همیشگیشان یعنی موزه مشاهیر ایران قرار بگیرند.
وقتی از دکتر علیرضا خاقانی میپرسم آیا قرار است به این موزه تندیسهای دیگری هم اضافه شود یا نه، میگوید: «بستگی به نظر مسئولان برج میلاد دارد. در این مدت، سه بار رئیس و معاونانش عوض شدهاند و با سلیقههای مختلفی روبهرو بودهایم.»
کار اصلی خاقانی، ساختن اندام سیلیکونی برای افراد دچار نقص عضو است؛ اعضایی که در ساخت آنها به هماهنگی کامل با فرد فکر میکند و از همینجاست که از پزشکی، به هنر پل زده و حالا خالق مجسمههای مشاهیر است؛ مجسمههایی که باید مواظب باشید شباهت شگفتانگیزشان به مشاهیر گولتان نزند و شوکه نشوید!
اگر نوروز امسال را در تهران میمانید یا اگر قصد سفر به پایتخت را دارید، تماشای این مجسمهها در موزه مشاهیر ایران میتواند یکی از برنامههای مهیجتان باشد؛ به برج میلاد بروید... طبقه 271 برج.
اولین مجسمه سیلیکونی را که ساختید مربوط به کدام یک از مشاهیر بود؟
ستارخان بود.
چه سالی؟
9سال پیش؛ سال 86.
از بین مشاهیر چرا از ستارخان شروع کردید؛ چون همزبانتان بود؟
[میخندد] بله دقیقا. من متولد گوگان در نزدیکی آذرشهر هستم از استان آذربایجانشرقی در سال 54. البته ستارخان فقط برای ما ترکها بزرگ نیست، او قهرمان ملی ماست.
اساسا ایده ساخت مجسمههای سیلیکونی که وجه بارزشان شباهت بسیار به اندامهای واقعی است از کجا به ذهنتان رسید؟
چنین مجسمههایی را در موزه «مادام توسو» که مرکز آن در لندن است، دیده بودم. در این موزه مجسمههای مومی چهرههای برجسته تاریخ نگهداری میشود. چهرههایی از جهان سیاست، سینما، ورزش، مد و.... و آنقدر شبیه چهرهها هستند که شگفتانگیزند. آنها را که دیدم و از آنجا که ساخت اندامهای مصنوعی، تخصص و حرفهام بود، خواستم امتحان کنم ستارخان چه شکلی میشود و این پروژه ساخت مجسمههای مومی مشاهیر ایران از اینجا شروع شد.
پس از آن هم تندیس فردوسی را ساختید، البته با یک تفاوت عمده با ستارخان و دیگر مجسمههایی که ساختهاید. فردوسی در ابعادی بسیار بزرگتر از خودش و هر انسان عادی ساخته شده است. چرا؟
تندیس فردوسی، اثری است که در ابعادش اغراق کردم. همه مشاهیر شکل و اندازهای واقعی ساخته شدند اما فردوسی خیلی قدبلند و سترگ شد چنانکه بود! البته از آنجا که همه مشاهیر در اندازه واقعیشان ساخته شدهاند، برخی که تندیس فردوسی را میبینند گمان میکنند حکیم توس، همینقدر عظیمالجثه بوده، در حالی که خب... طبعا اینگونه نبوده است. بزرگتر ساختمش چون باید عظمتش به نوعی نشان داده میشد.
اگر به ترتیب بخواهیم ادامه دهیم، پس از ستارخان و فردوسی، به کدام مشاهیر رسیدید؟ اصلا از همان ابتدا بهعنوان پیشبردن پروژه تندیس مشاهیر به کارتان نگاه میکردید؟
ابتدا فقط میخواستم امتحان بکنم که انجام این کار عملی هست یا نه. ستارخان و فردوسی در واقع محصول این آزمون بودند. اما پس از اینها پروژهای مشابه آنچه را الان به عنوان تندیسهای مشاهیر ایران داریم، برای علمای شهر نجف انجام دادم که در همان موزه نجف نگهداری میشوند. اما پس از این، ساخت تندیس مشاهیر ایرانی را آغاز کردم که مثل پروژه نجف البته سفارشی نبود و بار اول در خانه هنرمندان ایران به نمایش درآمدند و پس از آن به موزه مختص خودشان در برج میلاد آمدند.
از وقتی تندیسها به موزه مشاهیر منتقل شد، چه مجسمههایی به مجموعه افزوده شده؟
امیرکبیر، ابن سینا، پروفسور سمیعی و پروفسور یحیی عدل.
علاوه بر مجسمههایی که برای موزه مشاهیر ساختهاید، چه تندیسهای دیگری را خلق کردهاید که مربوط به این مجموعه نیست؟
نمایشگاهی هم از مشاهیر موسیقی و تارنوازان برگزار کردم. محمدرضا لطفی، جلیل شهناز و غلامحسین بیگچهخوانی سه تندیسی بودند که در این نمایشگاه ـ که در خانه هنرمندان برگزار شد ـ به نمایش درآمدند. لطفی و شهناز روی صحنهساز میزدند و تندیس استاد بیگچهخوانی با عصایش و با دقت روبهرویشان و در جایگاه تماشاگران، اجرای آنها را نگاه میکرد. بسیاری از مخاطبان این نمایشگاه وقتی وارد میشدند تا مدتی متوجه نمیشدند بیگچهخوانی که تماشاگر این کنسرت است، یک مجسمه مومی است و نه آدم و حیرت میکردند وقتی ناگهان موضوع را میفهمیدند!
از این سه مجسمه، لطفی و شهناز را شهرداری از من خرید. علاوه بر اینها، خارج از مجموعه موزه مشاهیر، تندیس بابک بیات را هم ساختهام. البته چند مجسمه دیگر هم خارج از این مجموعه هستند.
یکی از نکات قابل توجه چیدمان تندیسها، مربوط به جلال آل احمد، سیمین دانشور و نیما یوشیج است. طوری کنار هم قرار گرفتهاند که انگار میخواهند عکس یادگاری ثبت کنند. چه معنایی را میخواستید از این چیدمان اختیار کنید؟
آل احمد و دانشور به عنوان یکی از معروفترین زوجهای ادبیات ایران، مدتها در دزاشیب شمیران با نیما یوشیج همسایه بودند. آنها همیشه هوای شاعر یوش را در تهران داشتند. در این موزه هم حواسشان به نیماست!
لابد برای ساخت تندیس مشاهیر با خانواده آنهایی که البته در دسترس بودند در ارتباط بودید. جالبترین مواجهه آنها با تندیسها مربوط به کدام خانواده بود؟
همه استقبال میکردند. خانواده استاد شهناز مثلا خیلی خوشحال شدند. اما جالب توجهترین واکنشها مربوط به خانواده احمد شاملو و بابک بیات بود. آیدا سرکیسیان، همسر زندهیاد شاملو مدتها به تندیس خیره بود و چیزی نمیگفت تا اینکه بغضش شکست. دختر مرحوم بابک بیات هم مدتها مجسمه را به آغوش گرفته بود و اشک میریخت.
صابر محمدی - گروه فرهنگی
ویژه نامه نوروزی جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد