برچسب ها - نویسنده‌

روایتی از چهار نوجوان «یکی مثل ما» در سالی که گذشت
حال که وارد سال یک هزار چهارصد و چهار شده‌ایم،نوشتن این چهار روایت ازیکی مثل ماهایی که درسال‌گذشته مصاحبه باآنها منتشرشد،برای منِ نویسنده مثل یک تونل زمان بود.من می‌نویسم روایتی ازچهارنوجوان برترسال‌گذشته اماشمابخوانید روایت چهارنوجوان ازچهار میلیون نوجوان ایرانی موفق وسربلندکه دریکی ازخانه‌های این کشور درحال زندگی وتلاش برای ساختن آینده خودو این کشور هستند.
کد خبر: ۱۴۹۸۹۳۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۲۱

با شروع کتاب «پرواز اسب سفید» کاملا آنی وسط یک مشکل بزرگ و تقریبا حل‌نشدنی قرار می‌گیریم! تنش، درگیری، دعوا، استرس شدید و دیگر احساسات مشابه، با بازکردن کتاب به ما هجوم می‌آورند. سیده‌عذرا موسوی، شخصیت اصلی داستان یعنی «گلبرگ» ۱۶ساله را وسط ماجرا انداخته است.
کد خبر: ۱۴۷۳۰۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۲۷

احمد شاکری در نشست نقد و بررسی کتاب «کارت‌پستال‌هایی از گور» مطرح کرد؛
احمد شاکری در سی‌وسومین نشست نقد و بررسی کتاب کتابخانه پارک‌شهر که برای کتاب «کارت‌پستال‌هایی از گور» و به همت «تم استوری» برگزار شد، با اشاره به ظرفیت‌های جنگ برای ادبیات، گفت:
کد خبر: ۱۴۳۸۹۳۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۲

جام‌جم» در هفته نیروی انتظامی دشواری‌های ساخت سریال‌های پلیسی را بررسی می‌کند
ساخت یک اثر نمایشی به‌خصوص گونه پلیسی و معمایی در تلویزیون سختی‌های بسیاری دارد که گریبان سازندگان آن اثر را می‌گیرد. شاید به همین دلیل است که کمتر فیلمسازی سراغ ساخت سریال پلیسی می‌رود. از طرفی شرایط و فضای تولید سریال‌های ایرانی پلیسی با سینمای جهان فاصله بسیاری دارد و همین امر گاهی مخاطب را دچار قضاوت و مقایسه اشتباه می‌کند.
کد خبر: ۱۴۲۵۲۹۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۱۷

زینب زارع در برنامه «جلد دوم» مطرح کرد؛
برنامه گفت‌وگومحور جلد دوم از تلویزیون اینترنتی کتاب با حضور امیر خیام، نویسنده کتاب «سِد نصرالدین» و زینب زارع، نماینده انتشارات سوره مهر پخش شد. کتاب سِد نصرالدین روایت نویسنده از محل زندگی‌اش است که خاطرات کودکی و نوجوانی خود را در قالب طنز و اصطلاحات کوچه و بازار از محله سید نصرالدین بازار تهران روایت کرده است.
کد خبر: ۱۴۱۵۷۳۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۲۰

حاشیه‌نگاری یک برنامه که به حاشیه‌های تولد و تولید کتاب‌ها می‌پردازد
اولین روزهای اردیبهشت بود؛ ماهی که از هر جهت بهار است. امسال بهار گیاهان، بهار کتاب و روزهای آخر رمضان خط رو خط شده بود. ساعت یازده شب آخرین شب ماه رمضان بود که میثم رشیدی مهرآبادی زنگ زد و من در حالی که داشتم دنبال آن شالی که با مانتویم هماهنگ است، می‌گشتم سعی می‌کردم القا کنم بی‌خیال نشسته و به طرحش گوش‌ می‌دهم. اولین جلسه ما همان شب در حاشیه هیأت برگزار شد. طرحش خیلی به دلم نشست:
کد خبر: ۱۴۱۰۱۶۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۹

نیازمندی ها