ناگفتههایی از quotعروسهای جنگیquot

برچسب ها - ناگفتههایی از quotعروسهای جنگیquot

ای کاش می‌شد از او بپرسم چرا با مادرم ازدواج کرد؟
به نظرم او به اندازه کافی زیبا بود و به همین دلیل اصلا نمی‌توانستم بفهمم که چرا ابروهایش را برمی‌دارد و صبح به صبح با مداد برای خودش ابرو می‌کشد. او در ژاپن کاپیتان تیم بسکتبال دبیرستان بود و اینجا در شهری کوچک در ایالت نیویورک، روی یک جاده‌ی خاکی همراه بچه‌ها می‌دوید. می‌دیدم که این زن ژاپنی بچه‌ها را دریبل می‌زد و فریاد می‌کشید: «کیاش، کیاش» که در واقع می‌‎خواست بگوید «کَت یا کَتی.»
کد خبر: ۹۵۰۱۵۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۰۶

نیازمندی ها