سمیه و محسن پشت در مغازه شلوغ برادرشان ایستادهاند. مرتضی با عجله مشتریهایی را که دور میز ترشی ایستادهاند، راه میاندازد. مغازهای که قیمتش به اندازه شوهردادن سمیه به کشوری فقیر و جنگزده تمام شد، مغازه فلافلفروشی است که به شیوه سلفسرویس اداره میشود.