برچسب ها - فهیمه‌سادات طباطبایی

سرگرمی‌های ایرانیان دوره قاجار از نگاه جهانگرد فرانسوی

یادم تو را فراموش

«هانری رنه دالمانی» اهل فرانسه و یکی از علاقه‌مندان به جمع‌آوری اشیای عتیقه و قدیمی ساخت خاورمیانه بود که سال 1899 میلادی یعنی حدود 117 سال قبل با رویای دست یافتن به لوازم آنتیک به ایران می‌آید.

کد خبر: ۸۷۴۹۱۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۱/۰۲

مدیرکل بازاریابی و تبلیغات گردشگری سازمان میراث فرهنگی:

برای جذب گردشگران روس برنامه‌ ویژه‌ای داریم

علی باقرنعمتی زرگران، مدیرکل بازاریابی و تبلیغات گردشگری است. او مسئول یکی از مهم‌ترین بخش‌های معاونت گردشگری سازمان میراث فرهنگی است و از همین‌رو می‌تواند مخاطب خوبی برای سوال‌های مربوط به بازاریابی گردشگری ایران باشد.

کد خبر: ۸۷۲۸۴۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۰/۲۶

ساعتی با فروشندگان چادر مشکی در بازار بزرگ تهران

پرسه در یک بازار عجیب؛ میتسوبیشی متری 100 هزار تومان!

تای پارچه را خود اعظم خانم با بسم‌الله و الحمدلله باز کرد و انداخت روی سرم؛ با عینک نزدیک‌بینش نگاهی انداخت به مارک طلایی رنگ مُهر شده به پارچه و بعد گفت پشتت را به من بکن و رویت را به آیینه؛ آن وقت دو لبه پارچه را از چپ و راست گرفت و آن‌قدر روی سرم این طرف و آن طرف کشید تا از هر دو طرف یک اندازه کنار هم ایستادند، دائم می‌گفت «دخترجان سرت نه بالا باشه نه پایین، روبه‌روت رو نیگا کن» من هم زل زده بودم به آیینه و با دست راستم دو لبه بالای پارچه را محکم زیر گلویم نگه داشته بودم و توی آیینه قدی خودم را ورانداز می‌کردم. «همون قدر که همیشه رو می‌گیری، رو بگیر که بلند یا کوتاهت نشه.»

کد خبر: ۷۵۲۵۱۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۰۶

گزارشی از بازار خرید و فروش کاموا و میل بافتنی در حسن‌آباد تهران

شکاندن شاخ سرما با میل و قلاب و کاموا

نگاه پر از آرامشش از پشت پنجره شبنم‌زده اتوبوس به کلاف سردرگم ترافیک بزرگراه بود و انگشتانش بین کامواهای بنفش و آبی و میل‌های باریک بسرعت خم و راست می‌شد. کاموای بنفش سفت و محکم خودش را پیچیده بود دور انگشت اشاره پیرزن و دو میل بین سه انگشت دیگر و کف هر دو دستش با سرعت بین چپ و راست در حرکت بودند.

کد خبر: ۷۳۸۲۰۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۲۴

از گازگرفتگی تا برق‌گرفتگی؛

چاه‌کن‌ها چگونه می‌میرند؟ + عکس

سنگریزه‌ها احساس خطر کرده‌اند، از آن بالا خودشان را پرت می‌کنند توی صورتم، مورچه‌ای پاهای کوچکش را قلاب کرده در فراز و نشیب خاک‌وسنگ و با گیجی خودش را بالا می‌کشد، چشمانم سیاهی می‌رود، لرزش خفیفی از نوک انگشتانم به سمت مچ دست‌هایم که سیم بوکسل را محکم چنگ زده، رد می‌شود.

کد خبر: ۷۳۳۴۶۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۱۰