با آن قد بلند و سبیلهای پرپشت وقتی از خاطرات دوران تحصیلش تعریف میکند، چشمانش برق خاصی دارد. میگوید: «قرار بود برویم اردو، صبح از پدرمان پول توجیبی گرفتیم و خوشحال با برادرم به مدرسه رفتیم. با مینیبوسی که مدرسه هماهنگ کرده بود، راهی یکی از مناطق خوش آب و هوای اطراف شهر شدیم، روز خوبی بود؛ البته تا ظهر...» از اینجا به بعد را آن مرد که حدود 40بهار از عمرش میگذرد، کمی آهستهتر تعریف میکند:
کد خبر: ۶۱۷۰۶۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۸/۲۸