منتقدان سینمایی میگویند، هر چه سن او بالاتر میرود، نقشهای بهتر و غیر متعارفتری را بهعهده میگیرد! تازهترین نقش او که حال و هوایی شرح حال گونه دارد و تماشاچی را به دهه 40 میلادی میبرد، درباره فلورنس فوستر جکینز است. این خانم که وارث ثروت کلان خانوادگی بود، بشدت عاشق آوازخوانی بود. بالاخره هم به کمک پولی که داشت، به این آرزوی دیرینه اش رسید. تنها مشکل او این بود که صدای وحشتناکی داشت اما خودش چنین فکر نمیکرد. اطرافیانش هم همینطور. منتقدان سینمایی یک صدا عقیده دارند استریپ در کمدی درام فلورنس فوستر جکینز یک بازی عالی ارائه داده است.
برای بازیگری که 19 بار نامزد دریافت جایزه اسکار شده و سه بار هم آن را دریافت کرده است، بازی در یک نقش مشکل ـ و تقریبا محال ـ اصلا کار سختی به نظر نمیرسد.
زمان بازی در فیلم، به یک نامزدی اسکار دیگر فکر میکردید؟
نه. هیچوقت این گونه فکر نمیکنم. وقتی برای بازی در نقش تازهای جلوی دوربین ظاهر میشوم، فقط و فقط به نقش و کاراکتر فکر میکنم. تمام تلاشم این است که یک بازی طبیعی و قابل قبول ارائه کنم. هر بازیگری باید همین گونه فکر کند. نامزدی اسکار و این چیزها، تنها بعد از پایان کار و نمایش عمومی فیلم هاست که خودش را نمایان میکند. اتفاقا اگر زمان بازی در نقش به چیزی مثل اسکار و جایزه فکر کنی، مطمئنا یک بازی بد ارائه خواهی داد. باید کار خودت را انجام دهی. بقیه چیزها، خود به خود میآیند.
همبازی شدن با هیو گرانت چگونه بود؟
اولینبار او را در مهمانی ناهار تهیه کنندگان فیلم دیدم. تا قبل از آن، هیچ وقت یکدیگر را ملاقات نکرده بودیم. فیلمهایش را دیده بودم، اما خودش را نه. ملاقات خوبی بود. همان زمان متوجه شدم بازیگری جدی است و نسبت به کارش احساس مسئولیت میکند. او هم مثل من میخواست چیزهای بیشتری درباره کاراکترها و گذشته شان بداند.
برای نقش خود تحقیقی هم داشتید؟
بازی در نقشهای شرح حال گونه، جذابیتها و مصیبتهای خاص خودش را دارد. بهعنوان یک بازیگر، مجبوری ترمزهایی داشته باشی و از خودت بپرسی داری کار درست را انجام میدهی یا نه. زمان بازی در یک نقش خیالی که ساخته و پرداخته ذهن فیلمنامهنویس است، میتوانی قوه تخیلت را به پرواز درآوری اما یک نقش واقعی، محدودیتهای خودش را به رخ میکشد.
نامههای زیادی از فلورنس در مرکز لینکلن نیویورک وجود دارد. خواندن آنها کمک بسیار زیادی کرد تا این زن را بهتر بشناسم و کارهایش را درک کنم. او در این نامهها، خیلی راحت خودش و احساساتش را بیان کرده و جای نوعی شخصیتپردازی را برایم باز گذاشته بود. مطالعه دفتر خاطراتش هم کمک حال خوبی بود.
این نقش یک جورهایی غیرمتعارف است، اگر نگوییم منفی! چگونه راضی به بازی در آن شدید؟
اتفاقا نقشی بسیار دوست داشتنی است. این زن دلایل زیادی برای ناامیدی داشت. رویاها و باورهایی داشت و میخواست آنها را تبدیل به واقعیت کند. چنین کاراکتری، بهترین گزینه برای بازی است. کاراکترهای تخت و کلیشهای چیزی برای عرض اندام ندارند و بازی در آنها، چندان جذاب و دلچسب نیست. اما این نوع کاراکترها، بازیگر را به وجد میآورند.
به نقش راحت نزدیک شدید؟
جای کار زیادی داشت. باید در زمان مطالعه خاطرات و نامههای جکینز، این نکته را پیدا میکردم که چگونه میتوان به او نزدیک شد. موضوع خواندن فقط یکی از راههایی بود که میتوانستم به این خواسته برسم . بسیار مهم بود که آن دوران و فضایی را که او در آن زندگی میکرد، دریابم. این زن موجودی مفلوک بود و خودش نمیدانست اما من تلاش نکردم نقش یک موجود مفلوک را بازی کنم. این فلاکت باید در دل رویدادها و حوادث، خودش را نشان میداد.
خواندن در داستان فیلم، اهمیت خیلی زیادی دارد.
اصل ماجراست! یک چیزی را صادقانه بگویم. بد خواندن کار بسیار سادهای است! و من این کار را در فیلم کردم. زمان بازی در این نقش، مدام از خودم میپرسیدم او که اینقدر صدایش بد است، چرا اینچنین عاشق خواندن است؟ آدمهای زیادی داریم که در کاری بد هستند، اما روشی که جکینز در پیش میگیرد، خیلی کمیک است و از شدت خندهدار بودن تراژیک به نظر میرسد.
از کار تازهتان بگویید.
قسمت تازه فیلم کلاسیک مری پاپینز است. نقش خاله مری پاپینز را دارم. به این دلیل از همکاری با این پروژه خوشحالم که در نسخه اصلی آن جولی اندروز بازی میکرد. بازیگری که خودش و بازیهایش را بشدت دوست دارم.
مترجم: کیکاوس زیاری
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد