من قلبی از فولاد دارم

فیدل کاسترو آخرین بازمانده موثر و تعیین‌کننده دوران جنگ سرد، بالاخره در 90 سالگی و پس از طی راهی طولانی از قله‏های سرسبز کوه‏های سیرا‏ماسترا تا هاوانا درگذشت. فیدل، هفت دهه در صدر اخبار تحولات جهان قرار داشت و آنقدر در مورد او گفته و نوشته شده که می‌توان از او به عنوان مصداقی از «شهره خاص و عام» یاد کرد.
کد خبر: ۹۷۲۸۰۸
من قلبی از فولاد دارم

فیدل از کودکی در خانه پررفت و آمد پدری تمشیت می‏داد و نقش رهبر داشت، اما از زمانی که رهبری انقلاب کوبا را برای خود تعریف کرد، تا پایان عمر هم انقلابی باقی ماند و هرگز حتی زمانی که عنان قدرت را به برادر وفادارش سپرد، سر سازش به نشانه بازگشت از آرمان‏های انقلابی خود پایین نیاورد.

آنچه در مورد فیدل قابل فهم است، این‌که او خود را نماد تمام‌قد یک انقلاب تمام‌عیار سوسیالیست قرن بیستمی و طبعا انقلاب کوبا می‌دانست تا آنجا که کوبا را مترادف با خود و خود را هم معنای کوبا می‏پنداشت.

او در سال 1972 در مصاحبه‏ای در پاسخ به سوالی در مورد بیماری قلبی‏اش در بیانی پر‌ایهام اعتراف کرد که «من قلبی از فولاد دارم.»

فیدل پیوسته در برابر این سوال قرار داشت که انقلاب را چگونه معنا می‏کند. تا این‌که در سال 1961 در سخنرانی مشهوری در هاوانا در تعریف انقلاب گفت: انقلاب در بستری از گلبرگ‏های گل‏سرخ رخ نمی‏دهد. انقلاب مبارزه‏ای است بین دیروز و فردا.

و زمانی که از او پرسیدند با چه عِدّه و عُدّه‌ای باید به فکر انقلاب افتاد، افزود: «من انقلاب را با 82 نفر آغاز کردم، اما اگر قرار باشد دوباره این انقلاب را رهبری کنم، به بیشتر از ده یا 15 نفر یار و همراه نیاز نخواهم داشت، به شرط آن‌که این افراد باایمان باشند.

تعداد آدم‏ها مهم نیست، آنچه اهمیت دارد ایمان و برنامه است.»

و زمانی که در سال 1959 و در روز پیروزی انقلاب کوبا سوار بر تانک از سرپایینی سیرا‏ماسترا به هاوانا رسید و پشت تریبون قرار گرفت، گفت: من قدرت‌طلب نیستم و نگران آینده خودم هم نیستم، اما اصرار دارم که خون آن همه انقلابی پرشور که در راه انقلاب کوبا بر زمین ریخته شد، هدر نرود.

فیدل با وجود انقلابی بودن، طبعی لطیف داشت. روزی با دیدن دوباره دختری که در روزهای قبل از انقلاب دوست می‌داشت و تنهایش گذاشت در گوشه خیابان نشست و چون جوانی تازه بالغ گریست و روزی دیگر جنازه آن سربازی را که در ساحل خلیج خوک‏ها در برابر نیروهای آمریکا کشته شده بود و در آخرین لحظه با خون خود نام «فیدل» را روی شن‏ها نوشته بود در آغوش کشید، سر بر زانو گرفت و اشک ریخت.

فیدل در ایراد سخنرانی‏های طولانی و پرشور مهارت عجیبی داشت، اما جذابیت بیشتر سخنرانی‏هایش طرح موضوعاتی بود که گاه در حوزه پوپولیسم و زمانی در حوزه حقوق بشر قرار می‌گیرد. در سال 1977 طی یک سخنرانی پرمخاطب گفت: اگر یک کوبایی گرسنه باشد، دسترسی به دارو و درمان نداشته باشد، درس‌ نخوانده باشد و در رنج زندگی کند، حتی اگر او برادر، پدر یا فرزند ما نباشد، قلب ما جریحه‌دار خواهد شد.

فیدل در سال‌های پایانی عمر در تبیین نتیجه رفتار سیاسی و اجتماعی‌اش گفت: من همه علائق شخصی خود، از جمله کشیدن سیگار و ایراد سخنرانی‏های طولانی را، در راه انقلاب کوبا کنار گذاشتم.

در سال 1953 روزی که فیدل در آغاز راه خود در دادگاهی در هاوانا محاکمه شد، در دفاعیه خود گفت: مهم نیست مرا محکوم کنید. تاریخ مرا تبرئه خواهد کرد. با خواندن خاطرات، مقالات و اظهارنظرهای فیدل می‌توان باور داشت که او در آخرین لحظات زندگی باز هم همین آرزو را داشته است.

علی‌اکبر عبدالرشیدی

کارشناس ارشد رسانه

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها