در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
اواخر دهه 60 بازی هواپیمای آتاری، کعبه آمال بچهها بود. بازیای که آنقدر محبوب شد و ماند که امروز اپلیکیشنهای مختلف آن بازی را همچنان در موبایلهای نسل سه و چهار طراحی کردهاند. بازی استرس یک خلبان جنگی را برای ما تداعی میکرد و همین استرس بود که اولین ایراد این بازی را شکل داد، به این شکل که دستههای خلبانی اولین قربانیهای استرس این بازی بودند. روش بازی به این شکل بود که شما خلبان یکم هواپیمای جنگی بودی که باید از مسیری که پر از تانک و کشتی و هواپیما و هلکوپتر بود میگذشتی و البته که صدای بوق کمبود سوخت یکی از پراسترسترین مراحل بازی را تشکیل میداد.
شیطنت با یک خودکار
خلاقیت، بارزترین شاخصه بازیهای کودکی بود که البته یکی از شیطنتآمیزترینش تنها با یک لوله خودکار خالی و البته پوست پرتقال یا نارنگی یا کاغذ جویده و لوله شده در دهان و بزاق دهان! امکانپذیر میشد. با همین وسایل معمولی اسلحهای خلق میشد که بلای جان بسیاری از همشاگردیها و البته دردسری برای بسیاری از معلمان زحمتکش وصبور بود. روش بازی یا همان شیطنت این گونه بود که لوله خالی خودکار درست طبق عکس روی پوست پرتقال فشار داده میشود تا گلوله این اسلحه فراهم شود، به همین سادگی. از اینجا به بعدش لذت بازی (شیطنت) آغاز میشد چرا که وقت نشانهگیری بود؛ یک فوت پر فشار به انتهای لوله خالی خودکار تا گلوله از خان اسلحه پرتاب و فتنه در کلاس آغاز شود!
اصلاح سر با روش قرون وسطایی
همه چیز دهه 60 هم جذاب و دلپذیر نبود، اما خیلی از ابزار آن دهه برایمان خاطرهانگیز است و اگر هم دوباره استفاده شود حسی شیرین دارد. نمونهاش این ماشینهای اصلاح دستی است. ماشینهایی که اغلب با گیر کردن موها کند میشد و همراه با چند تا مویی که میبرید یک دسته از موها را میکند! به همین دردناکی. سردی سطح زیرین این دستگاه با سرهای تراشیده در روزهای زمستانی حسی به همراه داشت که حالا با تعریفش هم خوب منتقل میشود. آن روزها چون مدل موها بسیار محدود بود بسیاری از بچهها سرشان را میتراشیدند. البته مو داشتن تنها محدود بود به روزهای شیرین تابستان وگرنه مدرسهای نمیشناختیم که جزو شرایطش موهای بلند هم باشد و یکی از نشانههای مدرسه رفتن و درسخوان بودن همین سرهای تراشیده بود. نماد همه این سرهای تراشیده هم همین ماشینهای اصلاح دستی بود که حالا چندان بیشباهت به ابزار شکنجه قرون وسطایی نیست!
یکشنبههای دیدنی
یکشنبهها ساعت هشت شب، در روزهایی که تلویزیون دو تا کانال بیشتر نداشت؛ آن هم فقط تا ساعت 10 شب و بقیهاش برفک بود، برنامهای 45 دقیقهای روی آنتن میرفت که خوراک گپ زدن چندباره با همشاگردیها را تا یک هفته جور میکرد. برنامهای که تیتراژش یکی از آهنگهای کیتارو، آهنگساز ژاپنی بود ـ هر چند این را هم بعدها فهمیدیمـ این برنامه بخشهای متنوعی داشت با صدا و اجرای خاطرهانگیز جلال مقامی. همان یک برنامه کافی بود تا جلال مقامی برود در خاطره جمعی چند نسل از ایرانیها. اولین بخش از «دیدنیها» گزارشی داخلی بود از اجرای نمایشگاهی در تهران یا شهرستانها. این تازه اول جذابیت بود چرا که بعد از آن آیتمهای پرطرفدار پخش میشد. آیتمهایی که این روزها کمتر بینندهای دارد، اما آن روزها در برنامه دیدنیها 50 میلیون ایرانی را پای تلویزیونها مینشاند. خدا نکند که خاموشی برق میافتاد برای شبهای یکشنبه، چراکه یک هفته عزای عمومی بود تا هفته بعد که دوباره نوای نتهای کیتارو پخش شود روی تصاویر برنامه دیدنیها.
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم