گزارش میدانی جام‌جم از مشکلات ریز و درشت ساکنان بافت‌های فرسوده که در رویای نوسازی مانده‌اند

بمب ساعتی بافت‌های فرسوده کی خنثی می‌شود؟!

با رنگ سبز فسفری نشسته‌اند روی تن نقشه تهران؛ مثل تافته‌ای جدابافته از بقیه شهر. روی پیشانی‌شان مُهر فرسودگی خورده و شانه به شانه هم 3720 هکتار بافت فرسوده ساخته‌اند در دل پایتخت 70 هزار هکتاری. خانه‌هایی که تنشان لرزان است و ستون‌هایشان سست. سقفشان کوتاه است و وسعتشان کم. نقشه تهران را که روی میز بگذارید، رد و نشانشان را می‌توانید همه جای این شهر شلوغ بگیرید. از منطقه 12 به عنوان ریش سفید مناطق مسکونی در تهران گرفته تا مناطق 10، 7، 15 و... آنها را همه جا می‌توانید ببینید، نشانی‌شان ساده است؛ ‌رد گذر زمان روی صورتشان ترک‌های عمیق انداخته، رنگ از رویشان پرانده و دیوارهایشان را پوسته پوسته کرده. حکایت خانه‌های قدیمی و فرسوده، حکایت بمب‌هایی است ساعتی؛ بمب‌هایی که برای انفجار به یک جرقه کوچک نیاز دارند. جرقه‌ای که می‌تواند زلزله باشد، کابوس همیشگی مردم تهران که سال‌هاست بر سر این خانه‌ها و ساکنان‌شان سایه کرده است.
کد خبر: ۹۵۱۶۰۳
بمب ساعتی بافت‌های فرسوده کی خنثی می‌شود؟!

ما برای این که پای صحبت ساکنان بافت‌های فرسوده بنشینیم راهی منطقه‌12 می‌شویم؛ از شلوغی بازار می‌گذریم، ناصرخسرو را رد می‌کنیم و بعد از پامنار می‌رسیم به بازارچه عودلاجان. پشت بازارچه، بافت فرسوده به انتظار ما و رهگذران دیگر نشسته است از سال‌ها پیش. عودلاجان پر از خانه‌هایی قدیمی است که مدت‌هاست زنگ هشدار را برای مسئولان شهری به صدا درآورده‌اند. خانه‌هایی که سال‌ها پیش وقتی هنوز تهران، طهران بود خشت به خشت و آجر به آجر روی زمین بنا شدند، دیوار به دیوار هم در کوچه‌های تنگ و باریک محله‌ها قد کشیدند و حالا در گذر ایام سر خم کرده و رنگ عوض کرده‌اند. این فرسودگی اما شده بلای جان آنها و ساکنانشان. تهدیدی که هرچند وقت یکبار با یک نشانی، زنگ خطر را تا بیخ گوششان به صدا در می‌آورد؛ با پاره آجر پوسیده‌ای که ناگهان از سقف جدا می‌شود... با دیوارهایی که تکیه گاه نمی‌شوند و فرو می‌ریزند با کوچک‌ترین بهانه.

فرسوده‌ها در کوچه‌هایی بی‌نشان

فرعی‌های خیابان شهید محسن مرادی پر است از این خانه‌ها. از مقابل مغازه‌های کوچک و بزرگ کیف‌فروشی می‌گذریم و به کوچه‌ای باریک می‌رسیم بی‌نام‌، ‌بی‌نشان. روی دیوار کوچه نشانی از هیچ تابلوی شهری‌ دیده نمی‌شود؛ از ابتدای کوچه در هر دو طرف، خانه‌ها کنار هم ردیف شده‌اند تا انتها؛ تکیه کرده‌اند به هم دیوار به دیوار، بدون هیچ مرزی، با درهایی کوچک،‌ سقف‌هایی کوتاه و دیوارهایی باریک. پشت این درهای کوچک، اما زندگی به ساده‌ترین شکلش جریان دارد هنوز.

این را وقتی می‌بینیم که انتهای همین کوچه بی‌نام که بعد از خراب شدن خانه بزرگ دردشتی‌ها، حالا با دیوارهای بلند ورزشگاه عودلاجان همسایه است، به دری فلزی و زنگ زده می‌رسیم. کنجکاوانه از چارچوب درمی‌گذریم و پا به خانه عباس بیگدلی می‌گذاریم؛ مالک یکی از خانه‌های فرسوده منطقه 12. عباس‌آقا داخل حیاط زیر آفتاب بی‌رمق مهر ماه روی تختی چوبی نشسته است. می‌گوییم خبرنگاریم و از جا بلند می‌شود. خانه‌اش از آن خانه‌های قدیمی است؛ همان‌ها که فقط در فیلم‌های قدیمی دیده‌ایم. دور تا دورش پر از اتاق؛ اتاق‌هایی که هر کدام برای خودشان یک مستاجر دارند. عباس آقا هم خودش ساکن یکی از همین اتاق‌هاست. زندگی‌اش را با کرایه‌ای که از مستاجرها می‌گیرد می‌گذراند و می‌گوید: خدا را شکر... راضی‌ام.

به دیوارهای رنگ و رو رفته،‌ موزاییک‌های شکسته و پنجره‌های پوسیده خانه که دقیق می‌شویم، یک احتمال بیشتر به ذهنمان نمی‌رسد؛ ‌این که عمر خانه خیلی بالاست. عباس آقا اما نمی‌داند خانه کی ساخته شده؛ خودش آن را 15 سال پیش خریده و فقط می‌داند عمرش زیاد است... شاید به خاطر همین است که می‌گوید: فکر کنم همسن باشیم... من90 سالم است. اینجا هم کمتر از 90 سال عمر نکرده... خودتان که می‌ببینید.

عباس آقا پیرمرد با حوصله‌ای است،‌ سال‌ها مالک یک مغازه میوه فروشی در میدانگاهی بازار بوده و حالا روزگارش را داخل یکی از اتاق‌های همین خانه با مستاجرهایش می‌گذراند. مستاجرهایی که بیشترشان افغانی هستند. مستاجرهای زن و بچه‌داری که می‌گوید ملاحظه‌شان را می‌کند و خیلی از آنها اجاره نمی‌گیرد.

با عباس آقا در حالی که روی سکوی یکی از اتاق‌های حیاط نشسته مشغول صحبت هستیم که مستاجرهایش هم یکی یکی از راه می‌رسند. نگاه کنجکاوشان را روی دوربین عکاس و کاغذ و خودکاری که دست ماست جا می‌گذارند و طول حیاط را در سکوت طی می‌کنند تا برسند به اتاق‌هایی کوچک که پناه چند نفر است. به عباس آقا می‌گوییم جمعا چند تا مستاجر داری؟ می‌گوید: نمی‌دانم... زیاد نیستند. یک بار پنج نفر یک بار ده نفر، یک بار 15 نفر... . خانه فرسوده و قدیمی عباس آقا، چه میزبان پنج نفر باشد چه 15 نفر،‌ سقف لرزانی دارد که می‌تواند جان ساکنانش را به خطر بیندازد؛ سقفی که می‌تواند دوباره و از نو ساخته شود. صاحبخانه اما علاقه‌ای به نوسازی ندارد؛ می‌گوید: دیگر از من گذشته... من عمرم را کرده‌ام... نوسازی می‌ماند برای وراث... یا اینجا را می‌کوبند و می‌سازند یا می‌فروشند و می‌روند.

کسی نوسازی را دوست ندارد

عباس آقا را با خانه قدیمی‌اش تنها می‌گذاریم و کمی آن طرف تر،‌در میانه کوچه برهمن، مقابل خانه‌هایی می‌ایستیم با درهایی کوچک، ورودی‌های باریک، حیاط‌هایی بزرگ و اتاق‌هایی تو در تو. خانه‌هایی فرسوده و قدیمی که مامن جمعیت زیادی هستند. آدم‌هایی که سقف آرزوهایشان بلند نیست، خانواده‌هایی که به فرسودگی و رخوت خانه‌هایشان عادت کرده و با مشکلاتش بزرگ شده‌ و با خطراتش روزگار گذرانده‌اند. حالا سقف آرزوهاشان هم مثل سقف خانه‌هایشان کوتاه است و پر از ترک.

زندگی زیر سقفی استوار برای خیلی‌ها بخصوص مستاجرهایی که اجاره همین سقف‌های نیم‌بند را هم بسختی جور می‌کنند آرزوی دوری است. همین است که هیچکدام علاقه‌ای به نوسازی محل ندارند. خانه نو اجاره بیشتری می‌خواهد. اجاره‌ای که از توان آنها خارج است. بین زن‌ها و مردهایی که بیشتر مستاجرند و از نوسازی به خاطر آواره شدن می‌ترسند، دنبال یک مالک دیگر می‌گردیم. مردم نشانی پلاک8 را می‌دهند. خانه‌ای که مالکش پیرمردی 78 ساله به نام رضا وحدتی است. پیرمردی که می‌گوید در همین خانه به دنیا آمده،‌ بزرگ شده، ‌ازدواج کرده و بچه‌دار شده است. آقا رضا دخترهایش را یکی یکی از همین جا به خانه بخت فرستاده و حالا بعد از فوت همسرش سال‌هاست به تنهایی روزگار می‌گذراند. یکی از اتاق‌های کنج حیاط را برای خودش برداشته و بقیه‌اش را به کارگرهای بازار اجاره داده؛ کارگرهایی که بیشترشان بچه شهرستانند.

آقا رضا روزنامه نمی‌خواند، اخبار گوش نمی‌دهد و تا امروز از وام نوسازی بافت‌های فرسوده چیزی نشنیده است. می‌پرسیم: اگر به شما وام بدهند این خانه را نوسازی می‌کنید؟ یک نگاه به خانه اش می‌اندازد و می‌گوید: من جز اجاره‌ای که این مستاجرها می‌دهند، ‌درآمد دیگری ندارم... وقتی دارند اینجا را می‌سازند من چطور خرجی دربیاورم؟!

معضل کوچه‌های باریک

حرف‌های او را مغازه‌داری که سال هاست دیوار به دیوار خانه قدیمی و فرسوده آقارضا سوپرمارکت دارد هم تایید می‌کند. مخصوصا وقتی می‌گوید: اینجا بیشتر ساکنان محله اوضاع اقتصادی خوبی ندارند، حتی خیلی‌ها جنس را قسطی می‌برند و سرماه حساب می‌کنند. از این خانواده‌ها چطور می‌توانید انتظار داشته باشید برای نوسازی خانه‌هایشان اقدام کنند.

موضوعی که مورد توجه محسن زیدشفیعی، دبیر شورایاری منطقه 12 تهران هم قرار می‌گیرد. یکی از ساکنان قدیمی محله که سال‌هاست با مشکلات زندگی در بافت فرسوده روزگار می‌گذراند. زیدشفیعی می‌گوید: بحث امدادرسانی و خدمات رسانی به ساکنان محل یکی از مشکلاتی است که مدت‌هاست در این محله وجود دارد. همان طور که می‌بینید معابر آنقدر تنگ و باریک هستند که عبور و مرور بیشتر ماشین‌های خدماتی را دشوار می‌کند.

زیدشفیعی با اشاره به کشف دو مار سمی از خانه یکی از ساکنان محل در چند روز اخیر می‌گوید: این مارها باید در کویر پیدا شوند نه در مرکز شهر تهران در نزدیکی بازار. اگر بافت فرسوده این منطقه را همین طور به حال خود رها کنیم باید منتظر اتفاقات بدتری هم باشیم.

ضرورت فرهنگسازی

نوسازی در کوچه پس‌کوچه‌های محله عودلاجان و پامنار رویای دوری است؛ تنهایی خانه‌های فرسوده این محله‌ها را روزها هیاهوی بازاری‌ها پر می‌کند و شب‌ها سایه سنگین معتادان و کارتن خواب‌هایی که امنیت و آرامش را از ساکنان محله گرفته‌اند. کارتن خواب‌هایی که سرجهازی بافت فرسوده این منطقه هستند؛ هرچند وقت یکبار کوچ می‌کنند به یک محله پایین تر و دوباره سروکله‌شان پیدا می‌شود، برای آنها در دل بافت فرسوده منطقه 12 مکان بسیار است! موضوعی که احیا و نوسازی بافت‌های فرسوده را به مساله‌ای مهم در مدیریت شهری تبدیل کرده است. ما این موضوع را با محمدسالاری، رئیس کمیسیون معماری و شهرسازی شورای اسلامی شهر تهران در میان می‌گذاریم. مسئولی که معتقد است اجرایی نشدن احیا و بهسازی بافت‌های فرسوده دلایل مختلفی دارد که یکی از آنها مشارکت ضعیف و تعامل کمرنگ صاحبان املاک فرسوده با دولت و شهرداری در بحث نوسازی است.

سالاری در توضیح بیشتر می‌گوید: عموما شهروندانی که در بافت‌های فرسوده زندگی می‌کنند از خطرهای موجود خبر دارند، از این که آتش‌نشانی و اورژانس بسختی به در خانه‌های آنها می‌رسند و... اما آنقدر درگیر مشکلات روزمره‌شان هستند که اصلا نسبت به تهدیدات کلان واکنش نشان نمی‌دهند، چراکه این تهدیدات کلان اولویت زندگی آنها نیست. همچنان که اولویت مسئولان شهری هم نیست.

بخش خصوصی روی خانه‌های ریزدانه سرمایه‌گذاری نمی‌کند

نوسازی بافت‌های فرسوده کار ساده‌ای نیست؛ به همکاری چندجانبه چند نهاد و ارگان نیاز دارد و مشارکت شهروندان و سرمایه‌گذاران بخش خصوصی. موضوعی که رئیس کمیسیون معماری و شهرسازی شورای شهر درباره‌اش می‌گوید: یکی از مهم‌ترین عواملی که باعث می‌شود بحث نوسازی بافت فرسوده با اقبال زیادی مواجه نشود معضل نفوذناپذیری این مناطق است؛ یعنی گذرهای تنگ و باریکی که در این محله‌ها وجود دارد. وجود این گذرهای با عرض کم مانع جذب سرمایه‌گذاری بخش خصوصی و متولیان ساخت و ساز در این محله‌ها می‌شود. نکته مهم بعدی بحث ریزدانگی این خانه هاست. همین ریزدانگی باعث می‌شود سرمایه‌گذاری روی این خانه‌ها توجیه اقتصادی نداشته باشد. درحقیقت وقتی ملکی ریز دانه است، حداقل طبقات و بارگذاری را می‌گیرد؛ پس نه برای مالک و نه برای سرمایه‌گذار صرفه اقتصادی ندارد.

سالاری در ادامه با اشاره به معضل‌ناپایداری در بافت‌های فرسوده می‌گوید: عمدتا در این مناطق ما تراکم بیش از اندازه سکونتگاه‌ها را هم داریم, به همین دلیل فضای باز،‌فضای سبز، پروژه‌های محرک توسعه مثل فرهنگسرا و... کمتر وجود دارد. در حالی که همه اینها می‌تواند سرمایه‌گذاران را برای نوسازی به منطقه جذب کنند.

مینا مولایی

جامعه

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها