در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
جام جم آنلاین ، تغییرات عملی و ذهنی مردم دنیا و ایران به سرعت در حال وقوع است و در عین حال همه مان دلتنگ روزهای گذشته هستیم.
آیا پیچیدگی های تکنولوژیک و ضرورت های نوین زندگی امروزه و پویایی تمدن ها به ما اجازه خواهد داد دوباره آن تجربه های نوستالژیک گذشته مثل روابط ساده و معمولی، شادی های کوچک، دلخوشی به داشته های مختصر، مهمانی های بی آلایش، نگران فردا نبودن و .... را دوباره تجربه کنیم یا آنها تمام شدند و رفتند؟
آیا قرار است بی اطلاع از سرنوشت آینده مان، در این تونل تاریک و بی خبر از فردایمان به پیش برویم؟ آیا قرار است تن به تغییرات بدهیم و گذشته را فراموش کنیم یا قرار است در مقابل این تغییرات مقاومت کنیم؟
آیا پدیده "تغییر" موقتی است و امکان بازگشت به سادگی گذشته وجود دارد؟
یا ما در سراشیبی تغییراتِ ناگزیز زندگی هستیم، تغییراتی که از شکل و چگونگی و جهت آن بی اطلاع هستیم و هرگز به گذشته برنخواهیم گشت؟
راستی ما در کجای زندگی قرار داریم؟
به چه چیزی باید بیندیشیم؟ نگران چه "تغییری" باید باشیم و نگران چه "تغییری" نباید نباشیم؟
فکر می کنم اینگونه سؤالات در ضمیر هر یک از ما، بگونه ای خاص و در هر حوزه ای که در آن مشغول هستیم جریان دارد.
عموم مردم در سالهای قبل، از امکان ثبت جهانی آئین ها و سنت ها به نام کشور خود بی خبر بودند.
ما اگر قبلا این چیزها را می دانستیم، بسیاری از پدیده های آئینی ثبت شده ی امروز در دنیا را زودتر به نام خود ثبت کرده بودیم و ملت و فرهنگ مان را در مقابل توفان " تغییرات" پایدار کرده بودیم.
خود این بی خبری می تواند بخشی از آغاز فاجعه ی " انقراض" یک ملت به حساب آید. بخش دیگر فاجعه، با خبر بودن از آن ولی منفعل نشستن و دست به کاری نزدن به بهانه های مختلف است!
یکی از دغدغه های آشکار و پنهان این روزهای مردم در ایران، خطر از دست دادن آئین، سنت و ورزش "چوگان" است. دغدغه ای که ظاهراً کاری هم از دست کسی برایش برنمی آید اگرچه انتظارات مردم خاموش و بی صدا کماکان پابرجاست.
می گوئید نه!
روزهایی را بخاطر بیاورید که خبر ثبت جهانی چوگان بنام یکی از کشورهای همسایه نقل محافل و اخبار روز شده بود و حساسیت هایی که برانگیخته شده بود ....
این موج زمانی به راه افتاد که مردم متوجه شدند کشورهای دور و نزدیک برای به یغما بردن این "آئین ملی شان" دورخیز کرده اند، گویی چند جوان خام، دختری قهر کرده از خانه پدر را در نیمه شب و بی صاحب در خیابان یافته اند!
انگاری خارجی ها بهتر از خودمان از ارزش این گوهر باخبر بودند و هستند.
سؤال این بود و هست؛ چه باید کرد؟
فدراسیون چوگان به صورت جدی و در عمل، زمان اندکی دارد که نشان دهد " این پدیده ی "آئینی، ورزشی" مال ما ایرانیان است و باید به نام ما ثبت جهانی شود.
متأسفانه کسی نیست که جانانه پشت این "مطالبه" ایستاده باشد. برخی مثل فدراسیون چوگان هم که برای آن ایستاده، متأسفانه توان و امکاناتش را ندارد و دستش خالی است و دیگرانی هم که مسؤلیت قانونی کار با آنهاست، کمبودها و مسائل خاص خودشان را دارند و برخی مسئولان بلندمرتبه بعضاً اولویت هایشان فرق دارد.
در عین حال علیرغم همه آنچه در بالا مرقوم شد، با تغییر و تحولاتی که در فدراسیون چوگان صورت گرفته و با تزریق نیروی مدیریت جوان به آن و در ادامه مسیر متولیان قبلی و در پی انتظاری که مردم از مسئولان دولتی داشتند و بابت آن پاسخ مثبتی نگرفتند، پدیده ای در حال شکل گرفتن است.
این روزها رقابت های چوگان یکی در میان به صورت مستقیم یا غیرمستقیم از صدا و سیما پخش می شود، مصاحبه های زیادی با مسئولان آن انجام می شود، اقبال عمومی به آن افزایش یافته و تیم های موجود برای پیروزی در رقابت ها از قبل نقشه و طرح می ریزند، سرمایه گذاری می کنند و بعضا با یکدیگر و در مواردی، مجادله نیز می کنند،
اینها یعنی خبر خوب !
و بهتر آنکه توجه برخی از صاحبان صنایع، حامیان و اسپانسرهای موجود به این رشته جلب شده است. آنها در حال پرس و جو از وضع چوگان و چگونگی حامیگری مالی (اسپانسرشیپی) و تیمداری و ... در آن هستند.
فدراسیون چوگان این روزها محل دریافت پرسش های افرادی راجع به چگونگی اسپانسری در چوگان شده، انگاری افرادی با شامه ی تیز خود پی به ارزشی در این پدیده برده اند.
به عنوان یک علاقه مند به فرهنگ ایرانی و ورزش چوگان هر جا مراسمی و مسابقه ای برگزار شده از تماشاچیان و حاضرین در آن بوده ام و حال از خودم می پرسم چرا؟ این اقبال به چوگان چرا و به چه دلیل صورت گرفته؟
برای گرفتن پاسخ، نیاز به درک وضعیت حاضر دارم، پس خودم را یک فعال اقتصادی پیشرو تصور می کنم و به چوگان نگاه می کنم. آنگاه بهتر می توانم چرائیِ این اقبال نوظهور را دریابم.
چوگان ویژگی های خاصی دارد که می تواند نظر هر هوشمند طالب پیشرفت اقتصادی و خواهان اسم و رسم و شهرت را به خود جلب کند.
این ورزش علاوه بر دارا بودن فرصت تبلیغاتی برای صاحبان سرمایه و تجارت به واسطه آئینی بودن خود عنوان یک پدیده "ملی" و ایرانی " را با خود یدک می کشد و فرصت خوبیست برای کسانی که منفعت شان در گرو گستراندن این ایده است که ثابت کنند "ایران برای ما مهم است"
اسپانسرها یا همان حامیان مالی به خوبی می دانند، کسی نام حامی مالی تیم ملی فوتبال ایران در جام جهانی 1998 فرانسه را بخاطر نخواهد آورد ولی اسپانسری که چوگان ایران را احیاء نماید نامش با تاریخ ایران زمین گره خواهد خورد و پایدار خواهد ماند. فرصتی که با سرمایه گذاری مناسب، سود کلانی در پی دارد.
و آنها این را نیز می دانند که اولین برد برای پیشروهایی است که در این راه گام بر می دارند و به این پروسه ملحق می شوند. و به همین دلیل است که چراغ خاموش، حرکت می کنند.
مدیران باهوش برندها غالباً شکل گیری رویدادها و اتفاقات را در جامعه ی هدف ردگیری کرده و از آنها به عنوان ابزاری هدفمند در توسعه ی کسب و کار، ترمیم، ایجاد وجهه و جایگاه برند، سازمان و محصول خود استفاده بهینه می کنند.
برندهایی وجود دارند که در کورس داغ رقابت با همتایان و رقبای خود هستند و دنبال راه و روش جدیدی برای گرفتن سهم بیشتری از بازار هستند و اگر وارد رویدادی شوند که از طریق آن بتوانند بر ادراک مخاطبان خود اثر مثبت و سازنده تری بگذارند، در رسیدن به آن کوتاهی نخواهند کرد.
برای درک بهتر، پروسه را اینگونه تعریف میکنم؛ چوگان یک ورزش و آئین فاخر، باشکوه و سنتی کاملاً ایرانی بوده که علیرغم فراموشی ظاهری از اذهان و اینکه در حال ربوده شدن است ، کماکان در قلب عموم ایرانیان جای دارد.
اشعار ایرانی پُر است از تعابیر و استعاره های چوگانی، در نقاشی ها و کاشی کاری های سنتی رد آن به وضوح دیده می شود.
این پرشتاب ترین ورزش تیمی و ایرانی ترین ورزش دنیا تمامی مواد لازم برای توسعه و رشد و نمو را در ایران دارد و فقط به یک "ناجی" احتیاج دارد.
از این منظر به شبکه های اجتماعی و گسترش کمپینهای مردمی، نگرانی آنها، دغدغه ها و چشم به راه بودنشان برای یک "ناجی" توجه بیشتری بکنیم.
برخی از برندها و مدیران نخبه و باهوش آنها توصیه ی مشاورین خود را جدی گرفته اند.
آنها از رفتن دنبال رویدادهایی از قبیل حامیگری امور خیریه و کارهای عام المنفعه و ورزش های گرانقیمت و امثالهم ناامید شده و متوجه شده اند که این موضوعات به دلیل هجوم رقبایشان اشباع شده اند. قاعدتاً چوگان توجه برخی از مدیران هوشمند و گوش به زنگ برندهای بزرگ که تحولات و اخبار روز جامعه را رصد می کنند را بخود جلب کرده است.
آنها تصمیم گرفته اند با همسو نمودن اهداف خود و چوگان، نقش حامی و ناجی را در این ورزش، بازی کنند و نتیجه آن را در شبکه های اجتماعی دست به دست بچرخانند و نام خود را به گونه ای نوین مطرح نمایند.
برای آنها حامیگری (اسپانسر شدن) و تیمداری یکی از اجزای مهم و کلیدی تبلیغات است. پس طبیعی است که چشم به چوگان و امتیازاتش دوخته باشند.
خیلی هم خوب است، در این مورد حرفی نیست چون بازی بُرد- بُردی در حال شکل گرفتن است.
بدین ترتیب توصیه به دست اندرکاران فدراسیون چوگان این است که بخاطر فشارهای موجود، عجله نکنند بلکه روند را به گونه ای پیش ببرند که در نهایت همه در این بازی برنده شوند.
بنابراین لازم است فدراسیون با فراخوان گسترده و عمومی، فرصت برابر را برای رقابتی سالم بین صاحبان صنایع، تجار، سازمانها و برندها برای اخذ امتیاز حامیگری (اسپانسرشیپی) در چوگان فراهم نماید.
این متقاضیان حامیگری مالی، بی سبب موفق نشده اند و می توانند مشاورین خوبی برای فدراسیون نیز باشند به شرطی که با صبر و دقتی منطقی انتخاب شوند.
اجازه دهید این حرکت آرام مثل خود بازی چوگان، مدبرانه و معقول شتاب گیرد.
با آرزوی موفقیت وارتقاء این آئین و ورزش اصیل ایرانی در جهت ارتقای بیشتر هر ایرانی.
علیرضا منشی ازغندی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
دکتر فواد ایزدی درگفت و گو با «جام جم»:
حسین حبیبی در گفتوگو با «جامجم» از سرچشمههای نگارگری گفت