در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
دیگر آنقدر پخته شده بود که بداند باید در محیط کار چگونه عملکردی داشته باشد و به چه طریقی پلههای ترقی و موفقیت را یکی پس از دیگری پر کند. چون چهار سال کار کرده بود از شور و هیاهوی ولخرجی روزهای اول درآمده بود و بخوبی میدانست روشهای درست صرفهجویی و پسانداز چیست. کمی سرمایه داشت و خیلی زود هم آن را افزایش داد. تلاشهایش بسرعت ثمر داد و دو سال بعد آمادگی نسبی برای ازدواج پیدا کرد.
این در حالی بود که دیگر همدانشگاهیهایش که در دوره تحصیل اشتغال نداشتند هنوز اندر خم یک کوچه بودند.
با این که هنوز این فرهنگ آن طور که باید و شاید برای ما جانیفتاده، اما شکی نیست که دوران دانشجویی هنگام شروع کار است. قرار نیست یک جوان فقط چند سال در دانشگاه مشغول درس خواندن باشد و از زیر بار مسئولیت و اشتغال شانه خالی کند. دوران دانشجویی هنگامهای طلایی برای جلو افتادن در زندگی است. دانشجوی شاغل و بیکار هر دو روزی فارغالتحصیل میشوند، با این تفاوت که اولی چند سال از دومی جلو افتاده و نیروی جوانیاش را در مسیر موفقیت و خوشبختی به کار گرفته. بنابراین اشتغال برای هر دانشجویی یک فرصت طلایی و کمک بزرگی به او و خانوادهاش محسوب میشود. این گزارش به چند و چون این موضوع میپردازد؛ کار دانشجویی و تاثیر آن بر اقتصاد خانواده.
دانشجو؛ پرخرج، مغرور
مریم تا سال پیش در دبیرستان تحصیل میکرد و دانشآموز خوبی بود. بلافاصله پس از دیپلم گرفتن در دانشگاه پذیرفته شد و شروع به تحصیل کرد. او از همان روزهای اول دانشجویی متوجه شد که شرایط با سال گذشته تغییر کرده است. در دوران مدرسه، اول سال کتاب میدادند و هزینهاش را با والدین تسویه میکردند، اما الان هر استادی چند کتاب برای کلاس خودش معرفی میکرد و به طور کلی هزینه کتاب بیشتر از قبل برای او درمیآمد. سال پیش بچههای هم مدرسهایاش وضعیت مادی کمابیش مشابه او داشتند، چون همگی ساکن یک منطقه بودند، ولی امسال بعضی از همدانشگاهیهایش از مناطق ثروتمند شهر میآمدند و در وضعیتی کاملا متفاوت از او به سر میبردند. مدرسه به خانه نزدیک بود و او حتی یک ریال خرج هزینه رفت و آمد نکرد، اما الان دانشگاه دور بود و او گاهی نمیتوانست از وسایط نقلیه عمومی استفاده کند. قبلا همه دانشآموزان از اول سال تا آخر سال یک روپوش نسبتا ارزانقیمت میپوشیدند، اما در دانشگاه پوشیدن مانتوها تنوع بیشتری داشت. مدرسه ساعت30/13 تعطیل میشد و او ناهارش را در خانه میخورد، اما حالا چهار روز هفته باید ناهار در دانشگاه میماند و گاهی اوقات که غذای دانشگاه به مذاقش خوش نمیآمد مجبور میشد ساندویچ بخرد که قیمتش با پول توجیبی محدود او جور درنمی آمد. خلاصه این که مریم متوجه شده بود دوران دانشجویی مانند دوران دبیرستان کمخرج نیست، اما غرورش به او اجازه نمیداد که از والدین کارمندش طلب پول بیشتر بکند. راهحل چه بود؟
این تنها مشکل مریم نیست. به طور معمول خرج دوران دانشگاه بیش از دوران تحصیل در مدرسه است در حالی که والدین در وضع مادی سابق قرار دارند و نمیتوانند متفاوت از گذشته هزینه کنند. دانشجویی که میخواهد به پول توجیبیاش اکتفا کند همواره در عذاب خواهد بود و فشار هزینه مالی را بر دوش خواهد کشید. قرار نیست او توانایی دادن خرج یک خانواده را داشته باشد. وی در ابتدای راه است و همین که بتواند از پس مخارج رفت و آمد و پوشاک و دیگر هزینههای دانشجوییاش برآید برای او کافی است. پس از گذشت مدتی به این وضعیت تسلط بیشتری پیدا میکند و کمکم الفبای صرفهجویی و پسانداز را یاد میگیرد و هنگام فارغالتحصیلی و ورود به دنیای کار به خیلی چیزها واقف خواهد بود.
نقش والدین
محمدرضا تعریف میکند: پدر من نقش چندان خوبی در اشتغال من نداشت. از سال اول دانشگاه سعی میکردم برای خود به دنبال کار بگردم و دستم را جایی بندکنم تا برای مخارج ابتدایی زندگیام دستم پیش او دراز نباشد، اما ازآنجا که مهارت ویژهای نداشتم و تحصیلاتم هم در همان حد دیپلم محسوب میشد به سختی برایم کار پیدا میشد و همان مشاغل محدود هم دستمزدی اندک داشت. با این حال من به همان هم راضی بودم و دوست داشتم به طور نیمه وقت همزمان با تحصیل کار کنم، اما هر کاری که پیدا میکردم پدرم مخالفت میکرد. او اعتقاد داشت هر شغلی که حقوق زیر فلان مبلغ داشته باشد اصلا شغل محسوب نمیشود و انجام دادنش به درد نمیخورد. در میان دوستانم هم مشوق خاصی نداشتم و به همین دلیل، همچون کلافی سردرگم به این سو و آن سو میرفتم. تا این که روزی با پسرعمویم که در کار خود فردی بسیار موفق بود مشورت کردم و حرفهای خوبی از او شنیدم. به او گفتم میخواهم در مقطع راهنمایی تدریس کنم و جمعهها هم تراکت پخش کنم و منتظر نظرش شدم. پسرعمویم با شنیدن این حرف بشدت تشویقم کرد و گفت در دوران دانشجویی باید هر کاری که برایم پیش میآید انجام دهم، زیرا همه این کارها نوعی تجربه قیمتی هستند و چندسال بعد که به طور جدی وارد زندگی شوم به یاریام خواهند شتافت. تدریس، تراکت پخش کردن، رانندگی، حسابداری نیمه وقت، تایپ و مشابه آن هر کدام ارزش خود را دارند. قرار نیست یک دانشجو از عهده خرج یک زندگی برآید؛ همین که بتواند مخارج خودش را بدهد برای شروع کار کافی است. تجربهای که کسب میکند و اعتماد به نفسی که در این راه پیدا میکند بیش از هر چیز برای او ارزش خواهد داشت.
وقت طلاست
زنگ کلاس خورده و دانشجویان تعطیل شدهاند. ساعت 12 است و آنها میتوانند به خانه بروند، اما دسته دسته در این سو و آن سوی حیاط نشستهاند و با یکدیگر بگو و بخند میکنند. یکی از ماجراهای جدید و دست اولی که از دوستانش شنیده تعریف میکند، دیگری مدل لباسی که میخواهد در عروسی بپوشد را به آنها نشان میدهد، آن یکی سوتیهایی که بتازگی داده را با آب و تاب برای همکلاسیهایش تعریف میکند و به همین نحو وقتشان میگذرد. گاهی اوقات این نشستنهای اضافه در حیاط و وقت هدردادنهای بیهوده ساعتها به طول میانجامد و در این میان وقت طلاست که هدر میرود.
در مقالهای در سایت روانشناسی امروز خوانده بودم مهمترین سالهای زندگی هر فردی بین 18سالگی تا 28 سالگی وی است. اگر فردی قدر این دوران را بداند و نهایت تلاش و موفقیت را از لحاظ تحصیل و اشتغال داشته باشد، به زندگیاش تسلط بسیاری خواهد یافت و مسیر کامیابی برای او هموار خواهد شد، اما کسی که این دوران را به هدر بدهد به دست خود شرایط زندگی را برای خویش دشوار کرده است. جامعه به جوان فعال و پویا احترام میگذارد و در مقابل، جوانی که وقتش را هدر میدهد از جایگاه اجتماعی بالایی برخوردار نیست. به راستی چرا باید یک جوان به بهانه دانشجو بودن زمان شریف خود را از دست بدهد و چند سال از عمرش را بیکار بگذراند؟
برخلاف آن دسته دانشجویان که گفتیم ساعتها را به گفتوگوهای تکراری با هم میگذرانند، دانشجویی که کار میکند بشدت قدر زمان را میداند. او از 24 ساعت روز چند ساعت را صرف حضور در کلاس و چند ساعت را صرف فعالیت میکند و از این گذشته، زمانی را به درس خواندن اختصاص میدهد. گاهی هم شور و نشاط جوانی او را به تفریحاتی مانند باشگاه یا سینما میکشاند. پس او وقتی برای هدردادن ندارد و باید هر روزش را با برنامههای از پیش تعیین شده شروع کند. وقت طلاست، بخصوص برای جوانان که باید قدر این جواهر قیمتی را بشدت بدانند.
انرژیهایی که به هدر نمیرود
دوران جوانی پرشور و پرحرارتترین دوران زندگی است. انرژی جوان بهمراتب بیشتر از افراد میانسال است و ذوق و شوق تجربه کردن مسائل جدید، او را هرروز به قدمی جلوتر از دیروز پیش میبرد. اگر جوان مسیر خود را پیدا کند و بتواند این انرژی بسیار زیاد را در جهت مثبت هدایت کند، دروازههای نعمت را به روی زندگی خود باز کرده، اما متاسفانه بسیاری از جوانان این را نمیدانند و انرژی خود را در مسیری غیر از آنی که باید باشد به کار میاندازند.
ملیحه میگوید: پسرم دانشجوی رشته مدیریت است و تا به حال همیشه در درسهایش موفق بوده. من و پدرش بابت نمرات خوبش خوشحالیم، اما مسائلی دیگر به طور جدی مایه نگرانیمان شده است. او صبح از خانه بیرون میزند و به دانشگاه میرود. میدانیم که هر روز دو یا نهایتا سه کلاس دارد و باید زود به خانه برگردد، اما متاسفانه از بازگشت به موقع خبری نیست. او با رفقایش به یک کافیشاپ که پاتوق همیشگیشان است میرود و ساعتها در آنجا با آنها به گفت و شنود میپردازد. آنها گاهی با هم به رستوران، کوه، استادیوم و تماشای مسابقات میروند و خلاصه هر روز را به نحوی با برنامهای جدید میگذرانند. خرجش که برای ما بسیار بالاست به یک طرف، نگرانیها رهایمان نمیکند. دستههای پرجمعیت دوستان او میتواند دربردارنده رفقای ناباب باشد که حتی یک نفرشان برای تخریب ذهن بقیه کافی است. از این گذشته، او یک پسر جوان است و وقتی من به آیندهاش فکر میکنم میبینم هیچ کدام از این کارها برای او فایدهای نخواهد داشت. پسر من در خانه بند نمیشود و احتیاج دارد این شور و نشاط فراوان جوانی را در جایی غیر از خانه تخلیه کند. آرزو میکردم ای کاش شاغل بود و تمام این انرژیها را برای کارکردن و تجربهاندوزی صرف میکرد تا به جای آن که برای ما این همه خرج داشته باشد برای آیندهاش مبلغی هرچند اندک پسانداز میکرد.
درس دانشگاه ارزشی مضاعف مییابد
ندا در رشته ادبیات زبان انگلیسی در دانشگاه تحصیل میکند. سال اول دانشگاه سر کار نرفت و تنها انگیزهاش از درس خواندن کسب نمرات خوب بود. تابستان که شد در چند آموزشگاه برای تدریس مصاحبه داد و بالاخره در یکی از آنها پذیرفته شد. او قرار بود به بچهها درس بدهد و هیچ مشکلی با کلاس آنها نداشت، اما هنگامی که زنگ تفریح بین دو کلاس با همکارانش فرصتی آزاد پیدا میکرد تازه ارزش درس و تحصیل را فهمید. در میان همکارانش افرادی را میدید که با وجود دانشجو بودن سطح معلوماتشان بسیار بالاتر بود و به همین دلیل آنها میتوانستند در ترمهای بالاتری تدریس کنند و حقوق بهتری بگیرند. البته این به آن معنا نبود که امثال ندا که در کلاس بچهها تدریس میکردند زحمت کمتری بکشند. اتفاقا کار با بچهها انرژی زیادی میبرد، اما تعداد امثال ندا که میتوانستند به بچهها درس بدهند زیاد بود و افرادی که به دلیل معلومات بیشتر در ترمهای بالاتر تدریس میکردند کم. به همین دلیل آنها میتوانستند حقوق بیشتری بگیرند. همین مساله انگیزه کافی را به ندا میداد که از سال بعد به جد و جهد درس بخواند و هر روز سعی کند دانشش را افزایش دهد. او هر روز واژگان جدید یاد میگرفت، متنهای طولانی میخواند، فیلم تماشا میکرد و به اخبار انگلیسی گوش میکرد تا بتواند هر چه زودتر خود را به حد آن همکاران ترم بالایی برساند. ندا سه سال از چهار سال دوران دانشجوییاش را تدریس کرد و در این مدت به مراتب بیشتر از سال اول درس خواند.
دانشجویی که فقط درس خواندن را برای نمره گرفتن و اخذ مدرک تحصیلی میبیند انگیزه چندانی برای درس خواندن نخواهد داشت، اما اگر کار از مرحله تئوری به عملی برسد و مجبور شود دانستههای خود را به بوته آزمایش بکشد تازه درمییابد دانشآموزی و کسب مهارت تا چه اندازه برایش ارزش داشته است. البته بستگی به این دارد که دانشجو تا چه اندازه رشته تحصیلیاش را متناسب با شغل موردعلاقه اش انتخاب کرده باشد و مطمئنا افرادی که صرفا برای داشتن یک مدرک کارشناسی وارد دانشگاه شده باشند و به زمینه تحصیلیشان علاقه نداشته باشند در این میان موفق نخواهد بود.
حمایت والدین از همیشه واجبتر است
حیدر و همسرش زهرا هر دو دبیر دبیرستان هستند. آنها در زندگی زناشوییشان کاملا موفق هستند و دو پسر سالم و خوب را تحویل جامعه دادهاند. فرزند بزرگ به سن دانشگاه رسید و در رشته حقوق مشغول تحصیل شد. او از پدرش یک خودرو خواست. حیدر از عهده خرید آن برنمیآمد و از این گذشته دوست نداشت فرزندش را راحتطلب و مصرفگرا بار بیاورد. به همین دلیل به او گفت که خودش باید تلاش کند و خودرو بخرد، البته به او اطمینان داد که در این مسیر تا آنجا که میتواند حمایتش خواهد کرد. حیدر از پسرش پرسید چه کاری میتواند انجام دهد و پسر پاسخ داد که میتواند تدریس کند. حیدر هم کمک کرد که او به صورت روزمزد در همان دبیرستان مشغول تدریس شو د. پسر که عشق شدید خرید آن خودرو را داشت ساعتهای زیادی کارمی کرد و در کنارش به تدریس خصوصی میپرداخت. پدر حقوق پسرش را جمع کرد و تا حدودی هم خودش به آن اضافه کرد. درنهایت بعد از یک سال و نیم با دریافت یک وام دو ساله آنها توانستند یک خودروی دست دوم، اما شیک تهیه کنند. داشتن همان خودروی مستهلک بیشتر از هر گنجی برای آن پسر ارزش داشت و حالا که صاحب آن شده بود احساس میکرد دست یافتن به هر آرزوی بزرگی ممکن است.
پدر نقش مهمی در موفقیت فرزند خود داشت. وقتی پسر از او خودرو خواست خودش نخرید تا فرزندی مصرفگرا و پرتوقع بار نیاورده باشد، اما در عین حال رهایش هم نکرد و مسیری را برای کار کردن و پول درآوردن او باز کرد. درعین حال گهگاه در حد توانش به مبلغ او اضافه میکرد تا پسرش بتواند کمی سریعتر به خواستهاش برسد و در همان جوانی رویاهای خود را دستیافتنیتر ببیند. اگر والدین خواستههای فرزندان خود را بلافاصله برآورده کنند آنها را در مسیر مصرفگرایی قرار دادهاند و اگر هم آنها را کاملا رها کنند ممکن است جوان خود را ناتوانتر از آن ببیند که بتواند به چیزی بزرگ مثل خودرو برسد و به همین دلیل احساس ناامیدی کند. شاید یک کودک از همه لحاظ به والدین خود وابستگی داشته باشد، اما یک جوان دانشجو بیشتر به ایدهها و راهنماییهای والدین خود نیاز دارد. پدر و مادر در این زمان باید فرزندان خود را بیش از همیشه تحت حمایت خود قرار دهند.
استفاده از امکانات شغلی و مزایای دانشگاه
بسیاری از دانشجویان کل دوران تحصیل را میگذرانند بدون آن که راجع به مزایای دوران دانشجوییشان تحقیق کرده باشند. تخفیفهای دانشجویی، انواع وام و همچنین مشاغلی که استادان به شاگردان معرفی میکنند میتواند ازجمله بهرههای دوران تحصیل در دانشگاه باشد. آزاده با تعجب تعریف میکند که یکی از دوستانش که سه ماه از عقدش میگذشته با وام دانشجویی برای خود سکه طلا خریده و این در حالی بوده که خود آزاده در همان شرایط دوستش اصلا و ابدا از وجود چنین وامهایی اطلاع نداشته و فرصت را ازدست داده است. مسعود در دوران دانشجویی از تخفیفات دانشجویی بازدید از موزهها و گالریها استفاده میکند و همچنین در مسابقات ورزشی دانشگاه شرکت کرده تا در صورت برنده شدن از تخفیف هزینه تحصیلی بهره ببرد. فاطمه خوشحال است که یکی از استادانش او را به عنوان شاگرد زرنگ به موسسهای برای فعالیت معرفی کرده و همان سرآغاز کارش در موسسهای معتبر بوده است. هر دانشجویی باید به همین ترتیب با امکانات شغلی و مالی دانشگاه آشنا شود و از آنها نهایت بهره را ببرد.
پیدا کردن مشتری در میان همکلاسیها
زهره قبل از ورود به دانشگاه دستی در خیاطی داشت. هنگام تحصیل در دانشگاه دوره کامل خیاطی دید و در همان زمان برای همکلاسیهایش خیاطی میکرد. چون در مرحله جذب مشتری بود دستمزد بسیار نازلی میگرفت، به طوری که همکلاسیها دیگر نیازی به تامل نداشتند و به راحتی میتوانستند کار را به او بسپارند. زهره کارهایش را در نهایت دقت و ظرافت انجام میداد و باوجود دریافت مبلغ اندک از کار کم نمیگذاشت. همین باعث شد که بعد از پایان دوران دانشجویی مشتریان فراوان داشته باشد و بتواند با حساب کردن بر این کار برای خود مزون باز کند.
دانشگاه یکی از بهترین محیطها برای جذب مشتری است. دوستان فراوانی که دانشجو در هر ترم پیدا میکند به حلقه ارتباطی او وسعت میبخشند و در نهایت کوله باری پر از مشتری را به او ارائه میکنند. دانشجوی زرنگ کسی است که بتواند از همین فرصت استثنائی بهره ببرد و تا مدتهای طولانی از دوستان دوران دانشگاه مشتری داشته باشد.
ازدواج، آسان میشود
نازنین که دانشجوی سال آخر است، میگوید: دو سال اول دانشگاه فقط درس میخواندم، اما خوشبختانه در سال سوم برای تدریس در یک آموزشگاه استخدام شدم و تحصیل و تدریس را درکنار هم انجام میدادم. کارکردن برایم لطف داشت و با تمام قوا تلاش میکردم معلم خوبی باشم، اما نتیجه این تلاشها چیزی بیشتر از موفقیت شغلی بود. حالا دستم در جیب خودم بود و لازم نبود برای مخارج اولیه از پدرم خواهش کنم، همچنین اعتماد بهنفسی مضاعف پیدا کردم. اینها همه خوب بود ولی جالبتر از همه خواستگارانی بود که برایم صف کشیده بودند. قبلا که فقط دانشجو بودم پیشنهاد خاصی نداشتم و حالا اوضاع کاملا برعکس شده بود. هر جایی که حضور مییافتم به عنوان دختری فعال و تلاشگر معرفی میشدم و ناخودآگاه نظر همه را جلب میکردم. در محل کار یکی از همکاران مرا برای برادرش خواستگاری کرد، در میان همدانشگاهیها پیشنهاداتی داشتم و جالبتر ازهمه این که حالا فامیل خودم به من نظری دیگر پیدا کرده بودند و چند مرتبه از دور و نزدیک من را خواستگاری کردند. آنجا بود که فهمیدم یک دانشجوی شاغل به چشم همه فردی فعال و زحمتکش میآید و برای مردم ارزش بیشتری خواهد داشت.
این موضوع درباره پسران شاغل در هنگام تحصیل هم صادق است. پسری که هم دانشجو و هم کارمند است نمونه یک مرد فعال و مسئولیتپذیر است که راه زندگیاش را به درستی پیداکرده. پس این طبیعی است که هر خانوادهای آرزوی داشتن یک چنین دامادی را درسر بپروراند. جوانی که به خود زحمت میدهد و در شرایط سخت دانشجویی به حداقل مشاغل رضایت میدهد تا هرچه زودتر بتواند تجربهای کسب کند و در زندگیاش ارتقا یابد مطمئنا در زندگی متاهلیاش هم تکیهگاهی مناسب خواهد بود.
استخدام سریعتر
هادی و حمیدرضا دو پسرعموی همسن هستند که همزمان با هم وارد دانشگاه و در یک ماه هم فارغالتحصیل شدند. هادی از همان سال اول شروع به فعالیت کرد و از انجام هیچ کاری هم ابایی نداشت، اما حمیدرضا درس را بهانه کرد و ترجیح داد پس از دوران دانشگاه به دنبال کار بگردد. دانشگاه تمام شد و هردو به سربازی رفتند. هادی زرنگ در همانجا هم وضعیتی بهتر داشت، چون مدتی در آرایشگاه کارکرده بود به آرایشگری پرداخت، اما حمیدرضا همچنان اهل فعالیت خاصی نبود. این دوران هم به سررسید و حالا دیگر لازم بود هردوی آنها به طور جدی به فکر استخدام شدن باشند. هادی ظرف سه ماه شغلی درخور پیدا کرد، زیرا هم میدانست چه کاری برای او مناسب است و هم سابقهای درخشان داشت. او خیلی زود توانست نظر مدیران را جلب کند و هر سال ارتقای رتبه داشت. ولی اوضاع حمیدرضا کاملا برعکس بود. او مانند همان سال اول هادی باید به این سو و آن سو برای اشتغال میزد در حالی که بجز مدرک تحصیلی چیز دیگری در دست نداشت. حمیدرضا به درستی نمیدانست به چه شغلی بیشتر علاقه دارد یا چه محیطهایی با روحیه او سازگارتر است. دو سال طول کشید تا دست آخر با پارتیبازی بتواند در شرکت یکی از اقوام دور مشغول شود. ولی ای کاش اینجا پایان داستان مشکلاتش بود. از همان روز اول حرکاتی میکرد که نشان میداد هیچ سابقه کاری ندارد و کاملا صفر کیلومتر است. قدر شغلش را نمیدانست و هنوز به لزوم احترام گذاشتن به همکاران و بالادستان واقف نشده بود. هادی همچنان پیشرفت میکرد و حمیدرضا حالا حالاها کار داشت، تمام اینها به دلیل اشتغال هادی در دوران تحصیل و بیکاری حمیدرضا در همان دوران بود.
روشهای کسب درآمد دانشجویی
دانشجو در ابتدای راه اشتغال و کسب درآمد است. او مدرکی در دست ندارد، سابقه کار ندارد و هنوز تخصص حرفهای چندانی نیاموخته است. از این رو نباید در نوع شغلی که پیدا میکند سختگیر باشد. هر کاری برای او نوعی تجربه و سابقه محسوب میشود و همچنین در آن حرفه خاص یکسری آموزشها میبیند. بنابراین هر شغلی که برای او پیدا شود حتی اگر درآمد محدودی داشته باشد ارزش دارد زیرا آموزش و سابقه کار را هم در کنار خود خواهد داشت. حسن دانشجوی وکالت در بنگاه معاملات مسکن کار میکند، سعید دانشجوی مهندسی کامپیوتر در دفتر فنی فعالیت دارد، منصوره دانشجوی روانشناسی مربی مهدکودک شده است، کامران دانشجوی حسابداری در دفتر تبلیغات آگهی جذب میکند، فهیمه دانشجوی گرافیک در قنادی کیک تزئین میکند و ناصر دانشجوی مدیریت صندوقدار یک فروشگاه تعاونی است. افرادی که از آنها نام بردیم نمونه دانشجویانی هستند که از جوانی کار را عار نمیدانند و در درازمدت به موفقترین افراد از لحاظ مادی و معنوی تبدیل شدهاند. شاید کار در دوران دانشجویی حقوق چندانی نداشته باشد، اما به کسب تجربه و پیدا کردن سابقه کار در سنین کم میارزد.
صرفه جویی
نکته مهمی که دانشجو باید به آن توجه داشته باشد، به حداقل رساندن هزینه دوران تحصیل در دانشگاه است. دانشجو سرشار از شور و نشاط دوران جوانی است و براحتی میتواند از وسایل نقلیه عمومی استفاده کند؛ پس هیچ دلیلی ندارد که بخواهد پول خود را خرج هزینه راه کنند. گاهی قرض کردن کتاب از دیگران اشکالی ندارد. همچنین وقتی خدماتی مانند سایت اینترنت و همچنین تغذیه دانشجویی وجود دارد باید از آن استفاده کند. این کار باعث میشود بتواند حتی در اندازهای محدود پول پسانداز کند و آن مبلغ را در آینده به مصرفی درست برساند. ارزش هر انسانی به چیزی است که تولید میکند نه آن چیزهایی که مصرف میکند و این کار برای دانشجوی جوان غنیمت بیشتری است.
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم