درهای ورودی شبستان، چهارتاق بازاست و سرمای اوایل صبح میزند به داخل. روی فرشها لایهای از خنکی پخش شده و مورمورشدن انگشتهای پا جورابهای پشمی میطلبد. دخترکان اما از سرما باکشان نیست، حسابی گرم حرف زدناند اینها؛ در همهمهشان غرق میشویم، در ولولهای که معلوم نیست برسرِ چیست، شاید به رسم دیرین، نوعی پرحرفی دانشآموزی است یا از کاه کوه ساختنهای کودکانه و گپ زدنهای پرهیجان درباره آن کاه .
موجهای ریز سفید هر کدام به نام یک منطقه از آموزش و پرورش با پلاکاردی که نشان میدهد از کدام مدرسه آمدهاند، در نقطهای مشخص جاگیر میشوند و به لقمهای کوچک از نان و پنیر گاز میزنند که همراه دارند، بعد هم جرعهای آب از بطریهای نیم لیتری آب معدنی.
مجری روی سن با صدایی تیز ادای شیطان را درمی آورد، فیلمِ اطوارهای اغواگرانه ابلیس را که درجلد آدمها میخزد و میخواهد بچهها را از راه به در کند؛ تصویر او درمانیتورهای بزرگ شبستان توی چشم میزند. دختران اما ششدانگ حواسشان پیش او نیست، یک چشم به مجری دارند و یک چشم به جمع دوستانه خودشان. میپرسیم بچهها! شیطان را میشناسید؟ میگویند بله. او میخواهد همه ما را گول بزند، گول بزند که کار بد کنیم، که نماز نخوانیم، که بیحجاب باشیم.
براندازشان میکنیم، زیر این چادرها و مقنعههای سفید چانهدار طرهای از مویشان پیدا نیست، بدنها که اصلا. میپرسیم حجاب را دوست دارند و باورش کردهاند؟ که میگویند عاشق حجاباند، چون مصونیت است، مثل صدفی که مروارید را حفظ میکند؛ این حرفها را از معلم دینیشان شنیدهاند، همینطور از پدر و مادر یا تلویزیون، خودشان میگویند .
با بچههای مدرسهای از منطقه 11 گپ میزنیم درباره حس و حالشان؛ همه خوشحالاند و نوعی ذوق غریب توی چشمهایشان موج میزند، یک جور حس بزرگ شدن و مهم بودن. ما که حرف میزدیم مجری وارد وادی سیاست شد، وارد گود انتخابات، این که باید به آدمهای خوب اعتماد کرد، او به مظلومکشی ظالمان در جهان و حوادث سوریه و فلسطین نیز نقبی زد. حرف کودککشی که پیش آمد در آن همهمه گوش عدهای تیز شد، اشکی درچشمی غلتید، تسبیحی در دست کسی چرخید و ذکری به لبی جاری شد.
عکاسها لحظه به لحظه، فریم به فریم صحنهها را ثبت میکنند، صحنه سخنرانی مسئولان آموزش و پرورش را هم؛ سخنرانیها اما برای بچهها جذاب نیست، بچهها منتظر ِدست زدن و شادی کردناند.
حرفهای ثقیل مسئولان که تمام میشود نوبت شادی کردن میرسد دخترکان میایستند، دستها را بالای سرمی گیرند و شعری را که از بر کردهاند میخوانند، مثل گروه کر با 12 هزار خواننده:
شدهام 9 ساله/ جشن تکلیف من است/ جا نماز و چادر/ همه در کیف من است/ دین من اسلام است/ من مسلمان هستم/ میرسد صوت اذان/ شاد و خندان هستم/ چادری داده به من/ هدیهای مادر من/ مثل تاجی از گل/ چادرم بر سر من...
سرود تمام میشود، همه دست میزنند و هورا میکشند. دخترکان سفیدپوش مثل موجهای ریز دریا قل میخورند و درصفوفی منظم از شبستان خارج میشوند. بالای سر آنها پیماننامههایی از بالای ایوان شبستان آویزان است که متن آن قول و قرار دخترها با خداست. آنها قول دادهاند از امروز به بعد بندههای خوبی برای او باشند، به نشان پایبندی به قول و قرار هم زیر آن را دستهجمعی امضا کردهاند.
جشنی برای حک شدن در خاطرهها
حمیدرضا کفاش/ معاون پرورشی وزیر آموزش و پرورش :
جشن تکلیف، یکی از قدیمیترین برنامههای حوزه تربیتی در مدارس است که در سالهای بعد از انقلاب برای دانشآموزان دختر در پایه سوم ابتدایی و برای پسران در پایه اول متوسطه برگزار میشود. تا پیش ازاین جشنهای تکلیف به صورت جداگانه در مدارس برگزار میشد، اما امسال این جشن به صورت گروهی ساماندهی شد، چون معتقدیم این مرحله از زندگی دانشآموزان باید به اندازهای برایشان باعظمت جلوه کند که در ذهنشان باقی بماند و به عنوان بهترین خاطره عمرماندگار شود .
مریم خباز
جامعه
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد