بزن‌دررو

سرگشته چو شاغول!

تا صاحبِ ملک و پله و پول نباشی / در دیدة کس لایق و مقبول نباشی
کد خبر: ۸۷۵۹۰۵

هشتت گرو نه بُوَد ای دوست اگر تو

در داد و ستد آخرِ بامبول نباشی

با حقه چو بارت برسد سهل به منزل

منّت‌کشِ بازو و کت و کول نباشی

منقول نشو مُنگول و ابله به حکایات

تا در شکمِ گرگ چو مَنگول نباشی

باید که در این زندگی دوز و کلک‌بار

با گول‌زدن سعی کنی گول نباشی

با کید و ریا نرم بزن پنبة کس را

تا تابلو از بستن ششلول نباشی

نشنو سخن کس که به انصاف‌گرایی

آن به که به این مضحکه مشغول نباشی

کر بودن آدم همه از لطف الهی‌ست

گیرم که تو کر باشی و مسئول نباشی!

کژ باش و کژاندیش و گریزان ز صداقت

زنهار که سرگشته چو شاغول نباشی

پا بر سر مظلوم نِه و پیش‌رَوی کن

هشدار که غمخوارِ شَل و شول نباشی

گیرم که تو را قدرت آرنولد نبوده‌ست

حیف است در این معرکه هرکول نباشی

*

ای شاعر، از این قافیه و وزن رها شو

تا بندی این شیوة معمول نباشی

خوب است کمی نیز چنان خیلِ مدرنان

دربند مفاعیلُ مفاعول(!) نباشی

معنی و لطافت چه کسی گفت که اصل است؟

بگذار بر این قاعده مشمول نباشی

بگریز ز غم‌ها که در این عمر دو روزه

خوش نیست که خوش‌خنده و شنگول نباشی

با خنده به درمانِ دلِ غمزده برخیز

تا دلزده از شربت و کپسول نباشی

سعید سلیمان‌پور ارومی
جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها