شاه بسیار به عَلم علاقه داشت و پس از این‌که علم سرطان گرفت، شاه به هر دری زد که او را مداوا کند، اما موفق نشد. شاه عّلم را به آمریکا و اروپا و نزد تمام دکترهای حاذقی که می‌شناخت، فرستاد، اما فایده‌ای نکرد و سرانجام به جادو و جمبل متوسل شد و از مرتاض‌های هندی کمک گرفت، اما آنها هم نتوانستند کاری کنند.
کد خبر: ۸۷۱۳۸۴
فساد اشرف به روایت اسناد وزارت خارجه

در همان زمان پسر خواهر علم، سفیر ایران در نیجریه بود (براساس شواهد، سفیر لایقی هم بوده است) و شاه شنیده بود که در این کشور، جادوگر مشهوری وجود دارد و شاید بتواند برای درمان علم، کاری کند. شاه که فرد بددهانی بود، خواهرزاده علم را می‌خواهد و بعد از این‌که او را به‌خاطر دست روی دست گذاشتن در مورد بیماری دایی‌اش به باد فحش می‌گیرد، به او می‌گوید پیش آن جادوگر برو و از او بخواه که دایی‌ات را مداوا کند.

پسر خواهر علم به نیجریه برمی‌گردد و می‌بیند آدرسی که شاه داده، جزیره‌ای در وسط اقیانوس است که هیچ قایق و کشتی به آنجا نمی‌رود. در آن زمان تنها یک شرکت نفتی هفته‌ای یک پرواز به آن جزیره داشت و خواهرزاده علم پس از گفت‌وگو با آن شرکت نفتی، به آن جزیره می‌رود و از جادوگر می‌خواهد بیماری علم را مداوا کند. سپس با آن جادوگر یک عکس یادگاری هم می‌گیرد تا سندی داشته باشد که به شاه نشان دهد.

مدتی بعد از این اتفاقات علم می‌میرد و شاه خواهرزاده علم را فرا می‌خواند و دوباره به او فحاشی می‌کند که چرا به دایی خودت رحم نکردی؟ سفیر ایران در نیجریه هم که از قبل فکر اینجا را کرده بود عکسی را که با جادوگر نیجریه‌ای گرفته بود به شاه نشان می‌دهد. شاه پس از مدتی که خشمش فروکش می‌کند، به خواهرزاده علم می‌گوید آن ماجرا که گذشت، اما من شنیده‌ام در نیجریه قبایلی هستند که مردان تنومندی دارند و به درد کار در کشتی و نیروی دریایی می‌خورند. شاه از سفیر می‌خواهد تعدادی از آنها را برای نیروی دریایی استخدام کند؛ سفیر هم به نیجریه برمی‌گردد و در جاهای مختلف آگهی می‌دهد که ایران به دنبال استخدام این تعداد با این مشخصات ظاهری از نظر قد و هیکل است. آنها هم که اکثرا از یک قبیله بودند حاضر می‌شوند و سفیر ایران، برخی از آنها را برای کار در نیروی دریایی ایران، استخدام می‌کند.

مدتی بعد وقتی اشرف در حال بازدید از نیروی دریایی بود مردان تنومند نیجریه‌ای، نظر او را جلب می‌کنند و دستور می‌دهد تعدادی از آنها را به قایق تفریحی او منتقل کنند. خواهر دوقلوی شاه که فرد بسیار فاسدی بود هدفش از این کار، کامجویی از این افراد بود و پس از انجام اهداف شیطانی‌اش، دستور می‌داد مردان نیجریه‌ای را کشته و جنازه آنها را به دریا بیندازند. این ماجرا ادامه داشت تا این‌که بعد از مدتی که خانواده‌های این اتباع نیجریه، خبری از بستگانشان دریافت نمی‌کنند، به سفارت ایران در نیجریه مراجعه می‌کنند. نهایتا کار بالا می‌گیرد و اعضای این قبیله مقابل سفارت دست به تجمع می‌زنند و پارکینگ سفارت کشورمان و تعدادی از خودروها را آتش می‌زنند.

به دنبال این تحولات و شکرآب شدن روابط ایران و نیجریه، سفیر ایران بسیار تلاش می‌کند روابط دو کشور را بهبود دهد. در همین راستا تلاش می‌کند یکی از شخصیت‌های نیجریه را متقاعد کند برای عذرخواهی از شاه به ایران بیایند، اما رئیس‌جمهور نیجریه قبول نمی‌کند و سفیر موفق می‌شود نخست‌وزیر را برای این منظور به تهران بیاورد.

نخست‌وزیر نیجریه، در سفر به تهران در آخرین برنامه خود به دیدار شاه می‌رود و پس از گفت‌وگوهای دوجانبه و تلاش برای رفع تنش میان دو کشور، شاه قالیچه‌ای به نخست‌وزیر نیجریه هدیه می‌دهد و یک عکس یادگاری نیز همراه این قالیچه اهدایی می‌گیرند.

نخست‌وزیر نیجریه پس از این مراسم، تهران را به مقصد کشورش ترک می‌کند، اما پس از چند روز اتفاقی می‌افتد که دوباره منجر به احضار سفیر کشورمان می‌شود. ماجرا از این قرار بود قالیچه‌ای که نخست‌وزیر نیجریه به کشورش برده بود با قالیچه‌ای که در تهران گرفته بود و عکس آن نیز موجود بود، تفاوت داشت.

‌نخست‌وزیر نیجریه از سفیر ایران، درباره دلیل این جابه‌جایی توضیح می‌خواهد و تاکید می‌کند که هدیه اصل، سریعا باید به نیجریه منتقل شود.

سفیر ایران در تلکسی به تهران، چند و چون ماجرا را جویا می‌شود، اما کسی به او پاسخ درستی نمی‌دهد و یکی از پاسخ‌هایی که دریافت می‌کند، این اظهارات نژادپرستانه است که مگر سیاهان هم فرق دوغ و دوشاب را متوجه می‌شوند؟

سفیر هم پاسخ می‌دهد حالا که می‌بینید متوجه شده‌اند پس قالیچه اصلی را بفرستید، اما کسی در تهران اهمیتی به این موضوع نمی‌دهد تا این که وی مجبور می‌شود به تهران مراجعت کند.

وی در سفرش پیگیر ماجرا می‌شود و نهایتا به او می‌گویند کار ساواک بوده است. او هم که خواهرزاده علم بود دقیقا راه و چاه ساواک را بلد بود و پس از ارتباط با روسای ساواک به او گفته می‌شود ماجرا زیر سر اشرف بوده است.

ساواک می‌گوید ما به دستور اشرف این کار را کرده‌ایم و او گفته بود این قالیچه بسیار نفیس است و از مواریث ملی به حساب می‌آید و اجازه نمی‌دهیم «یک سیاه» آن را ببرد و به همین دلیل این قالیچه عوض شده است.

سفیر ایران در نیجریه، از این موضوع عصبانی می‌شود و پیش شاه می‌رود و از او می‌خواهد برای حل مشکل، دستور صادر کند.

شاه هم در دستوری با بیان این‌که خودش این قالیچه را به نخست‌وزیر نیجریه هدیه کرده، تاکید می‌کند باید اصل این هدیه به نیجریه منتقل شود.

اما بعدا کاشف به عمل می‌آید اشرف که خود را دلسوز مواریث ملی نشان می‌داد این قالیچه را به خارج از کشور منتقل کرده و فروخته است.

اینها گوشه‌هایی از فساد موجود در خاندان پهلوی و فساد اشرف است که در اسناد به‌جامانده از آن دوران قابل بازخوانی است.

* فهیمی دواتگر، کاردار ایران در نیجریه در اوایل انقلاب، اسناد این ماجرا را از سفارت کشورمان در نیجریه استخراج کرده است. این اسناد اکنون در کتابچه‌ای در اداره محرمانه وزارت خارجه موجود است.

حسین شیخ‌الاسلام

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها