راهکارهای مستحکم کردن روابط والدین و فرزندان

من و بچه‌هایم با همدیگر رفیقیم

دل به‌آهنگ زندگی بسپار

حرف زدن در مورد برخی مسائل با بچه‌ها کار سختی است، مثل وقتی می‌خواهیم مرگ را برایشان توضیح دهیم، عشق را معنی کنیم و چیزهایی را بگوییم که در مدرسه و در بین «بابا آب دادها» به آنها نمی‌آموزند.
کد خبر: ۸۶۳۹۸۶
دل به‌آهنگ زندگی بسپار

من هم از اول با خودم عهد کرده بودم در مورد این مسائل با پسرم حرف نزنم، دلم می‌خواست روزگار با گذشت زمان اینها را برایش توضیح دهد تا خودش به نتیجه برسد، نتیجه‌ای که شاید با نظر من کاملا مخالف باشد.

اما سوالات بچه‌ها تمامی ندارد و آن‌قدر پیچیده است که نمی‌توان از آنها فرار کرد و همین‌طور گاه شرایطی پیش می‌آید که فکر می‌کنی زمان مناسبی است تا چیزهایی را به فرزندت بگویی که برای باقی زندگی‌اش به آنها نیاز دارد.

در هر صورت من چند بار این عهدم را شکستم و حرف‌هایی را گفتم که شاید دلم می‌خواست چند سال قبل کسی به من بگوید.

مثل همین چند شب گذشته که قرار بود من و پسرم با هم به جایی برویم. آن شب قرار بود ساعت‌های طولانی را با هم در ماشین باشیم.

هنوز از پارکینگ خارج نشده بودیم که فلشی از جیبش درآورد و در ضبط ماشین گذاشت. آهنگ مورد علاقه‌اش پخش شد، اما هنوز به نصفه نرسیده، آن را عوض کرد. آهنگ یازدهم از پوشه اول، آهنگ دوم از پوشه سوم، آهنگ پنجم از پوشه هفتم و...

این داستان ادامه داشت تا به نصفه‌های راه رسیدیم. تقریبا هیچ آهنگی را کامل گوش نکردیم. همه را مانند سیبی که نیمه جویده رهایش کرده باشند، نصفه گوش کرد و بدون آن‌که از آن لذت ببرد عجله داشت تا سراغ آهنگ بعدی برود.

طاقت نیاوردم، چیزی مثل جرقه در ذهنم روشن شد. ماشین را کنار زدم و رو به پسرم گفتم: چرا مدام آهنگ‌ها را عوض می‌کنی؟ چرا نمی‌گذاری تمام شود و خودش به آهنگ بعدی برود؟

پسرم گفت: چون در این صورت نمی‌رسم تمام آهنگ‌هایم را گوش کنم. من صد تا آهنگ انتخاب کرده‌ام، دوست دارم همه را بشنوم.

فکری کردم و گفتم: پس هنوز معنی انتخاب را نمی‌دانی. اگر این آهنگ را دوست داری و در فلش ریخته‌ای تا گوش کنی، باید با دقت و تا انتها بشنوی.

باید از شنیدنش لذت ببری، باید حس خوبی در دلت ایجاد کند، اما وقتی آهنگی در حال پخش شدن است تو در این حال هستی که به یاد بیاوری آهنگ دیگری که دوست داری کدام است و در کجای این آهنگ‌ها باید دنبالش بگردی و به همین خاطر از هیچ‌کدام لذت نمی‌بری.

تمرکزت روی چیزی که انتخاب کرده‌ای نیست و مدام می‌خواهی انتخاب‌های بیشتری داشته باشی.

زمانی که من در سن و سال تو بودم فقط نوار کاست بود. دقیق یادم نیست فکر می‌کنم ده یا 12 آهنگ در هر کاست ریخته می‌شد و اگر چند بار برای گوش دادن به آهنگی خاص کاست را عقب و جلو می‌کردیم، سر و صدایش بلند شده و در آخر پاره می‌شد.

به خاطر همین وقتی کاستی را می‌گذاشتیم، آن‌قدر صبر می‌کردیم تا مثلا آهنگ چهارمش که مورد علاقه‌مان بود، برسد و کلی از گوش دادن به آن لذت می‌بردیم.

من آن لذت را در چشم‌های تو نمی‌بینم. برای این‌که از داشته‌ات لذت ببری باید تمام فکر و ذکرت پیش آن باشد نه آن چیزی که هنوز نوبتش نرسیده است.

نمی‌دانم چقدر منظور حرف‌هایم را فهمید. دلم می‌خواست بیشتر توضیح دهم، اما می‌دانستم برای گفتن بعضی حرف‌ها هنوز زود است، برای گفتن همان حرف‌هایی که باید روزگار به مرور زمان به او بیاموزد.

حرف‌هایی مثل این‌که نگران فردایی هستم که بزرگ می‌شود، فردایی که انتخاب‌های زندگی‌اش زیاد می‌شوند و دنیای مدرن امروز مدام گزینه‌ای نو برایش می‌آورد.

فردایی که تشکیل خانواده می‌دهد، اما در محل کار و تحصیل و شبکه‌های اجتماعی که نمی‌دانم تا فردای او چه نمونه‌های جدیدی خواهد داشت، آدم‌های دیگری را هم می‌بیند و آن‌وقت باید یاد بگیرد که تمرکزش و حواسش به انتخابش باشد.

نمی‌دانستم چگونه برایش توضیح دهم که آهنگی را برای زندگی‌اش انتخاب کند و سعی کند یک عمر از آن لذت ببرد حتی اگر گاهی خش داشت و ناموزون بود.

نباید به فلشی فکر کند که پر است از آهنگ‌های مختلف. باید بماند و آهنگ زندگی خودش را اصلاح کند.

نگرانم نکند روزی آن‌قدر آهنگ‌های مختلف ذهنش را پر کنند که یادش برود ریتم اصلی زندگی‌اش کدام بوده است؟ حرف‌های زیادی را دوست داشتم بگویم، اما نگفتم.

شاید روزی که کمی بزرگ‌تر شد یک‌بار دیگر، در همین بزرگراه، با هم خلوت کنیم و آن روز همه اینها را به او بگویم.

ندا داوودی

ضمیمه چاردیواری

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها