پیرمرد اما شانه بالا انداخت که «نه»، ترسی نداشت! مال و مکنتی نداشت که بیم از دست دادنش را داشته باشد، داراییاش از دنیا مگر چه بود؟ کتابهایش؟ همه را سپرده بود به ذهن؛ عصای سپید بینقش و نگارش؟ تکیهگاه خدا بود، بدون عصا هم استوار بود؛ لباس روحانیتاش؟ ارزانترین پارچه بود در آن روزگار که فقرا میپوشیدند.
این شد که آیتالله از سیاست دست برنداشت، گفت اگر او را بکشند تا ابد آلوده دامن از این رسوایی میشوند و اگر زنده بماند، انتقام سختی از پهلوی میگیرد. شاه خشم گرفت، تبعیدش را ادامه داد و سالهای دوری کش آمدند تا سرانجام از خواف او را به کاشمر فرستادند، مدرس اما مدرس ماند، نور چشم مردم بود و خیلیها که حرفهایش را فهمیده بودند روزشماری میکردند که برگردد تا روز دهم آذر 1316 که با زبان روزه، به دستور رضاشاه شبانه شهیدش کردند و همان شب، به خاکش سپردند.
خورشید اما پشت ابر نماند. قتل آیتالله، همانطور که خودش هشدار داده بود، لکه ننگی شد بر دامن پهلوی و طعم تلخش زیر دندان ملت ماند تا وقتی که سالها چرخ خوردند و تقویمها عوض شدند، انقلاب به بار نشست، مجلس شورای ملی با حکم امام خمینی (ره) شد مجلس شورای اسلامی و بار دیگر در هفتم خرداد 1359 کارش را از سر گرفت.
13 سال بعد، مجلسیها برای به یاد ماندن اندیشه آیتالله مدرس، سرانجام در 23 تیر 1372 با تصویب ماده واحدهای، دهم آذر، روز شهادت ایشان را برای پاسداشت اندیشه و تکریم شرافتش در روزگاری که خیلیها قابل خرید و فروش بودند، روز مجلس نامگذاری کنند تا یادشان بماند که هر کدام از اهالی ساختمان بهارستان باید به خودی خود، یک مدرس تمامعیار باشند، مجاهد، غیرقابل خرید و فروش و شهادتطلب.
مریم یوشیزاده
جامجم آنلاین
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد