اما این میدان محل تردد گردشگران خارجی بود، همینطور که میگذشتم به این راننده برخوردم. راننده تاکسی نبود. راننده یک مسافرکش دوچرخهای بود که دوچرخهاش چندان قیمتی هم نداشت. راننده اش با آن گرانی قیمتها در دانمارک فقط قوتی لایموت از کار با آن دوچرخه درمیاورد.
روش مسافر کشی در این نوع شهرها هم این نیست که این مسافرکش صبح تا شب دوندگی کند و به دنبال مسافر بدود. یا وقتی خیابانها خلوت است کار کند و وقتی شلوغ است و پرترافیک برود بخوابد. اینجا راننده میایستد تا مسافری بیاید و از او بخواهد در آن هوای تمیز و بدون آلودگی او را دور میدان و چند خیابان آنطرفتر بچرخاند و پولی بگیرد.
موضوع جالب این عکس که حتما متوجه آن شدهاید این است که این راننده، اگر بتوانیم اسمش را راننده بگذاریم، در همین فواصل کمی که بین سوار و پیادهشدن مسافران وجود دارد کتابی از جیب در میاورد و میخواند. من که با دیدن این صحنه به فکر فرورفتم. شما چه؟
میگویند در ایران مردم مطالعه نمیکنند. قبول. اما کسی نمیگوید چرا؟ به نظر حقیر دلایل مطالعه نکردن بعضی از مردم ایران و احتمالا در این سطح اجتماعی که این آقا در آن قرار دارد به عوامل زیادی بستگی دارد. اولین دلیل اقتصادی است. هم قیمت کتاب و هم درامد فردی که انتظار داریم کتاب بخواند. آیا دراوردن نان شب لازمتر است یا مطالعه؟
دلیل دوم وجود کتاب خوب است. آیا ما به اندازه کافی کتاب خوب چاپ میکنیم که این گروه اجتماعی رغبت کند آن را بخواند. اعتماد خواننده به کتاب و نویسنده و هدف از نگارش کتاب برای خواننده مهم است. آیا این کتاب برای تحمیق یا گول زدن من نوشته شده یا برای بالابردن اطلاعات و سواد من؟
ضمنا فراموش نکنیم بعضی از کتابهای ما اگر درست و حسابی خواندنی هم باشند به اصطلاح قلمبه و سلمبه و کاملا تخصصی هم هستند. کتاب «خواجه تاجدار» مرحوم ذبیحاله منصوری که روان و قصه گونه است دهها بار چاپ و خوانده شده است. میدانم بخشی از مطالب آن کتاب سندیت ندارد و خیالبافی مترجم، ببخشید نویسنده است. اما برای آشتی خواننده با کتاب که خوب است. آیا انتظار داریم این نوع افراد مثلا کتاب تاریخ بلعمی را هم بخوانند؟
موضوع سوم فرهنگ است. این یکی را دیگر نمیشود تزریق و یکشبه ایجاد کرد. فرهنگ کتابخوانی در جامعه ما ضعیف است. چرا؟ برای اینکه به هر دلیل فرهنگ شفاهی قویتر است. نگاهی به شمارگان روزنامهها و مجلات در کشور ما نشان میدهد فقط کتاب نیست که رونق ندارد. بقیه رسانههای مکتوب هم دست کمی از کتاب ندارند. فقط تعدادشان زیاد است، نه شمارگانشان. مردم ما بیشتر دوست دارند بشنوند تا بخوانند. در این صورت مسئولیت گویندگان خطیرتر و جدیتر است.
شاهنامه خوانی و پردهداری به همین دلیل در جامعه ما رونق تاریخی دارد. عیبی هم ندارد. پس شاید بتوان الگوی بهرهگیری از کتاب، مدل شنیدنی باشد تا مدلخواندنی. قرار نیست هر کاری را که دیگران کردند ما هم عین آن را انجام دهیم.به این ترتیب میتوان نتیجه گرفت رسانههای دیداری و شنیداری در کشور ما دست کم از این منظر اهمیت فراوان دارند. آیا رسانهها توانستهاند خلاء کتابخوانی را جبران کنند؟
علیاکبر عبدالرشیدی - جام جم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد