نگاهی به فیلم‌های اخیر سینمای جهان که ظرفیت بزرگ بودنشان عقیم مانده است

فیلم‌هایی برای ندیدن

چقدر منتظر فیلمی از تیم برتون بودم. سینمای او را تعقیب می‌کردم؛ تثبیت سبک خاص او را باور داشتم که دیگر داشت به نهایت شکوفایی‌اش می‌رسید و چیزی نمانده بود که ژانری با نام برتونی (!) خلق شود.
کد خبر: ۷۹۴۴۵۲

امیدوارم که این فقط یک گریز و آزمون باشد و تیم برتون دوباره سراغ مولفه‌های پررنگ شناخته شده‌اش برگردد؛ حتی دلم برای جانی دپی که او ساخت تنگ شده. جانی دپی که تیپ خاص و شخصیتی را که برتون به او بخشید در فیلم‌های دیگری چون دنباله‌های دزدان دریایی کارائیب یا در میان جنگل می‌توان دنبال کرد.

چقدر حرف در مورد فیلم چشمان بزرگ دارم که سعی کرده‌ام به همه آنها در این نوشته کم بپردازم. نگاهی داریم به فیلم‌های سرنا و تحقیر، فیلم‌هایی کوچک با بازیگرانی بزرگ. یک بازسازی از فیلم قمارباز در دهه 70 و فیلم وحشی، یک درام زندگینامه‌ای نیز مورد بررسی قرار گرفته‌اند.

چشمان بزرگ (Big eyes)

فیلمی درباره دروغ و یکی از دروغگویان بزرگ معاصر. مردی که دوست دارد هنرمند باشد، با زنی نقاش آشنا می‌شود و نقاشی‌های زن را به نام خود ثبت می‌کند. نقاشی‌هایی از کودکانی با چشم‌های درشت و غیرمعمول. چشم‌ها پنجره‌ای به روح هستند.

بسیاری معتقدند داستان‌ها در حال تمام شدن هستند. یعنی دیگر سوژه جدیدی برای روایت کردن وجود ندارد. امسال فیلم‌های زیادی بر اساس واقعیت ساخته شده و تخیل دارد کمرنگ و کمرنگ‌تر می‌شود. دست‌کم از تیم برتون انتظار بیشتری می‌رفت. خبری از داستان‌های فانتزی و دلچسب او نیست، حتی سبک خاص او نیز در این فیلم به چشم نمی‌خورد. چشمان بزرگ بیشتر به سبک وودی آلن نزدیک است تا تیم برتون؛ سخت می‌شود باور کرد که این فیلم از کارگردان فیلم‌هایی چون ادوارد دست قیچی و ماهی بزرگ است.

اگر به فیلم‌شناسی برتون نگاهی کنیم می‌توان دنیایی را شناسایی کرد که ساخته اوست؛ داستان‌ها، شخصیت‌ها و دیگر عناصر فیلم را او آفریده، همه چیز بکر و جدید است. این فیلم سقوط اوست از مقام یک کارگردان صاحب سبک به کارگردانی کلیشه‌ساز.

بسیاری از خرده‌روایت‌های فیلم رها می‌شود و سرسری از آنها گذشته می‌شود. مانند دختر مرد از ازدواج اول. امی آدامز و کریستوف والتز نقش‌های اصلی فیلم را عهده‌دار هستند؛ دو بازیگری که به‌خاطر بازی در نقش‌های مکمل جوایز متعددی را کسب کرده‌اند، این بار نقش اول را عهده دارند، ولی به جای این‌که بازی خود را ارتقا دهند، نقش اول را در قالب نقش مکمل ارائه کرده اند که این خود بدعتی است.

با این تفاسیر فیلم چشم‌های بزرگ بد نیست، اما در صورتی که کارگردانی دیگر داشت؛ نمی‌توان آن را از تیم برتون قبول کرد. چرا یک کارگردان صاحب سبک آن هم سبکی منحصر به فرد و پرطرفدار باید چنین فیلمی بسازد؟ برای تنوع؟ وقتی هنوز حرف‌های زیادی برای گفتن و داستان‌های زیادی برای تعریف کردن داری؛ وقتی طرفداران دنیای تو را پسندیده‌اند، چرا باید تغییر سبک بدهی؟

وقتی دروغ می‌گویی برای پوشاندن آن مجبوری دروغ‌های بیشتری بگویی؛ این پیام دم‌دستی فیلم است. اما فیلم لایه‌های معنایی گسترده‌تری نیز دارد و همان‌طور که گفته شد فیلم بدی نیست فقط از تیم برتون انتظاری دیگر می‌رفت.

سکانس فروشگاه که زن به‌خاطر عذاب وجدان خیانت به هنرش چشم‌های مردم اطراف را درشت می‌بیند، درخشان است. در صحنه‌ای دیگر فیلم دختر نوجوان مخفیانه وارد کارگاه نقاشی شده و از راز والدینش پرده بر می‌دارد؛ چهره او مانند نقاشی‌های مادر می‌شود. در گذار از کودکی به بزرگسالی بچه‌ها بناگاه با واقعیت‌هایی روبه‌رو می‌شوند که فرسنگ‌ها از دنیای کودکانه و رویایی آنها دور است و جهان‌بینی آنها را تغییر می‌دهد. کودک احساس می‌کند چیزهایی وجود داشته که او ندیده است شاید به علت کوچکی چشم‌هایش.

تحقیر (The Humbling)

توهمات یک بازیگر کهنه‌کار، نابغه‌ای که خط باریک جنون و نبوغ را پاک می‌کند، هنرپیشه‌ای که تئاتر را زندگی می‌کند و زندگی را بازی.

فیلمی از بری لوینسون با فیلمنامه‌ای از باک هاردینگ و بازی آل پاچینو، سه پیرمرد نامدار که می‌توان داستان فیلم را به هرکدامشان نسبت داد! فوجی از آثار بی‌نظیر را می‌توان از هرکدام نام برد و حیف است که به پایان نزدیکند و در این میان تاسف اصلی از آن پاچینو است، چرا که ذات قهرمانی فیلمنامه‌ها بازیگران مسن را به حاشیه می‌کشد و آنها گاهی برای گرفتن نقش در فیلم حتی مجبورند نقش تهیه‌کننده را هم بر عهده بگیرند و در فیلم سرمایه‌گذاری کنند!

«تحقیر» ذاتا فیلمی هنری است در حالی که لوینسون کارگردانی آنچنان هنری نیست و شاید به‌خاطر انتخاب همین روش بوده که بعضی جاها کار از دست کارگردان خارج شده و او نتوانسته از دخالت پیشینه‌اش در فیلم جلوگیری کند. فیلم برادر همسنی در سینما دارد، بردمن ایناریتو و خواهر بزرگ‌تری، قوی سیاه آرنوفسکی و یک پسرعموی ناتنی، ذهن زیبای هاوارد! فیلم تلفیقی (البته درخشان) از فیلم‌های ذکر شده است، اما فیلم خوبی است و از نکته‌های منحصر به فرد و جذاب خالی نیست.

در دیالوگ ابتدای فیلم آل پاچینو می‌گوید: دنیا صحنه نمایش است و زنان و مردان همه بازیگران آنند و فیلم هم بخوبی در القا کردن حس تئاتر به زندگی در بیننده موفق است.

سِرِنا (Serena)

مردِ فیلم شکارچی قابلی است و برای افتخار اکمل به دنبال شکار یک شیرکوهی است (در آمریکا پوما یا پلنگ آمریکایی نامیده می‌شود)، عشق به قلب مرد هجوم می‌آورد و او دل می‌بازد؛ شیر کوهی همیشه قلب شکار خود را می‌خورد.

وقتی آن‌قدر به هدفت فکر کنی که تمام دنیایت شود، از هیچ کاری برای رسیدن به آن پرهیز نمی‌کنی، به همه چیز سرسری نگاه می‌کنی و امور دیگر از دستت در می‌رود. مردی زمین‌خوار و جاه‌طلب با نیمه گمشده خود ازدواج می‌کند تا رذالت را به منتهای درجه برسانند.

سوزانا بیر کارگردانی است عاشقانه‌ساز که این بار یک رمان خوب را خراب کرده. یک رمان قدرت و زمان بیشتری برای داستانگویی و درگیر کردن مخاطب دارد، تصویر کردن همه داستان در یک فیلم امکان ندارد. آیا برای این‌که یک فیلم مقبول نظر قرار گیرد، باید تمام صحنه‌ها و لحظه‌هایش تماشاگر را جلب کند؟ نقطه‌های عطف زیاد، تاکید‌های نابجا و در مقابل صحنه‌های سرسری گرفته شده، همه به فیلم لطمه زده‌اند. بیر خوشفکری کرده و زوج محبوب فیلم دفترچه امیدبخش (جنیفر لارنس و بردلی کوپر) را دوباره در کنار هم آورده و سعی داشته که با آوردن صحنه‌ها و داستانی مختص عشق که اُ راسل (کارگردان دفترچه امیدبخش) مخاطب فیلمش را در آن ناکام گذاشته بود، بهترین فیلمش را بسازد، اما مانند قهرمان داستانش، آن‌قدر فریفته هدف بود که فیلمش از دست رفت.

قمارباز (The Gambler)

قهرمان فیلم مردی است که قمار می‌کند، اما قمارباز نیست، استاد دانشگاه است و فقط اعتیاد به باختن دارد. یک بازسازی یا بیشتر یک دنباله برای فیلمی با همین نام بعد از گذشت 40 سال!

با توجه به داستان فیلم چه نسخه‌ای می‌توان برای چنین فردی تجویز کرد؟ جواب همیشگی چیست؟ عشق، و درست همین جواب از پیش دانسته فیلم را خراب می‌کند. تعلیق و شانس که در زمان بازی قمار همیشه وجود دارد و بعد از آن می‌توان فرد را یک نابغه جا زد یا داستان را گانگستری کرد یا می‌شود هر قصه دیگری را در دل فیلم جا داد و به‌خاطر همین باز بودن دست پدید آورنده، هر ساله شاهد فیلم‌هایی با این مضمون هستیم، اما باور کنید هنوز طلایه‌دار آنها بیلیاردباز (رابرت راسن) و بچه سین سیناتی (نورمن جیسون) هستند، که هر دو محصول دهه 60 میلادی‌اند!

قمارباز فیلم‌های دیگر همه یا شغلشان قمار بود یا کارهای خلاف و شغل قهرمان فیلم به‌عنوان یک برگ برنده فرض شده است، بازی نمکین والبرگ را هم اضافه کنید، اما دیوار فیلم کج‌تر از این حرف‌هاست که با این دو ستون صاف شدنی باشد. مخاطب از چنین فیلم‌هایی منطق زیادی طلب نمی‌کند، اما بالاخره باید مستمسکی وجود داشته باشد تا احساس کند ابله فرض نشده است. روپرت وایت با فیلم فراری (2008) و ظهور سیاره میمون‌ها (2011) سیری صعودی داشت و قمارباز یک توقف و حتی برگشت برایش محسوب می‌شود.

طبیعت وحشی (Wild)

زنی برای کنار آمدن با گذشته‌اش دست به یک کوهپیمایی سه ماهه می‌زند. داستان زنی که ترجیح می‌دهد در جنگل باشد تا خیابان، چکش باشد نه میخ و گنجشک باشد به جای حلزون.

فیلمنامه از روی کتابی با نام «وحشی: از گمشده تا پیداشده در مسیر پاسیفیک کرست» اقتباس شده که شرح حالی است از شریل استرید و می‌توان آن را یک اتوبیوگرافی محسوب کرد. ریس ویترسپون نقش شریل را ایفا می‌کند که دست به سفری طولانی و انفرادی می‌زند و طی آن به گذشته و مصائبی که از سر گذرانده فلش بک زده می‌شود. این سفر پیشنهاد مشاور اوست که به او گفته هر گاه نتوانستی ادامه دهی رهایش کن و چون او تا به حال چنین چیزی را تجربه نکرده با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می‌کند، اما با یادآوری خاطراتش و چند شعار و زمزمه ترانه‌ای بر ضعف خود غلبه می‌کند.

کارگردان فیلم ژان‌مارک والی سال پیش فیلم تحسین‌شده باشگاه خریداران دالاس را عرضه کرد که جوایز بسیاری را نیز کسب کرد و از این رو منتظر فیلمی بهتر از او بودیم؛ به جرات می‌توان وحشی را فیلمی به مراتب پایین‌تر و ضعیف‌تر از باشگاه خریداران دالاس ارزیابی کرد. فیلم بسیار ساکن است و گره‌افکنی‌های آن هیجانی را به فیلم تزریق نمی‌کند، صحنه‌های احساسی هم جز یکی دو مورد بی‌اثرند که به هر حال روی کاغذ از فیلم‌هایی با این مضامین انتظار بیشتری می‌رود؛ به هر حال این کتاب باید ظرفیت‌هایی می‌داشت که برای برگرداندن به فیلم جذاب بوده باشد، هرچند که هرجور حساب کنیم کارگردان مقصر اصلی است، کارگردانی که سال پیش جوایزی از اسکار و گلدن گلوب برای بازیگر نقش اول و مکملش تضمین کرد، امسال ویترسپون را ناکام گذاشت.

میلاد حاتمی‌ /‌ جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها