پرونده​ای برای تفرجگاه​ها

تفریح در سایه امنیت بوستان‌ها

در شهرهای سیمانی و خاکستری ما، کنار انبوه خانه‌های لانه زنبوری، درست آنجا که ساختمان‌ها چند وجبی ِ چشممان بی قواره بالا می‌روند تکه‌های سبز روییده بر زمین، پارک‌ها، همان بوستان‌های فارسی خودمان غنیمتی هستند برای تن‌های خسته ما.
کد خبر: ۷۹۱۵۴۸
تفریح در سایه  امنیت بوستان‌ها

همین که پنجره خانه را باز کنی و تاج سبز درخت‌های پارک محله را ببینی، همین که راه خانه‌ات از یک پارک بگذرد، این که بتوانی از درون فضایی سبز میانبر بزنی و برسی به مقصدت، یا خودت را سواره برسانی به پارکی معروف و خوش رنگ و لعاب در شهرت، یعنی که فرصت آسوده‌شدن و رفت و روب خستگی و ملالت از خود را داری.

پارک‌ها درست شده‌اند تا همدم آدم‌ها باشند و با بازی رنگ‌ها و عطرها و چیدمان دل‌انگیز عناصر طبیعت، میزبان مردم. پارک‌ها اما سکه‌ای دو رو دارند، مثل خیلی از امورات دنیا که یک چهره‌اش خوب است و چهره دیگرش بد، حتی ترسناک و خشن.

سکه خوشنامی پارک‌ها را همین گل‌ها و چمن‌ها و درختان خرمش ضرب می‌کنند که نمونه تا بخواهید در کشور برایش وجود دارد و بعضی هایش هم چه قدر هنرمندانه مهندسی شده‌اند. کنار ردیف‌های گل، پهلوبه پهلوی لاله‌ها و شب بوها، زیر سایه چنارهای قطور و همسایه نهری روان، همانجاست که خانواده‌ها با خیال راحت جلوس می‌کنند و بساطی جمع و جور می‌چینند و دمی می‌آسایند. بچه‌های آپارتمان زده هم که از کم تحرکی، مفاصلشان خشک شده و شکم‌هایشان برآمده و وزنشان بالا رفته، زیر سایه این چتر سبز جست و خیزی می‌کنند و چم و خم دنیای کودکی را به آزمون و خطا می‌گیرند.

روی بدنام سکه پارک‌ها اما داستانی به این لطافت نیست. این رو، گاه روی ژانر ناامنی می‌افتد و می‌ایستد در ایستگاه وحشت. بعضی از پارک‌ها جای پا گذاشتن نیست، ناامنی از چهره بعضی از اینها می‌بارد و کسی را که اهل دردسر نیست، به دور شدن از آن وا می‌دارد.

گاه پارک‌هایی هم هست که معتادان در آن بیتوته کرده‌اند و موادفروش‌ها در آن زنجیره‌ای از مشتری‌های قد و نیم قد رسم کرده‌اند، سال هاست مفهوم تفریحگاه شهری را تغییر داده‌اند و اسباب زحمت مردم شده‌اند. پارک هرندی، گاو پیشانی سفید پارک‌های شهرتهران است؛ اینجا پارک معتادان است نه پارک جنوب شهری‌های پایتخت. در آن می‌خرند، می‌فروشند، می‌کشند، طاق می‌زنند، کش می‌روند، جاساز می‌کنند، نشئه می‌کنند و خماری می‌برند معتادان در این پارک. در هرندی همه روبازی می‌کنند و این بازی بدون پرده‌پوش، مردم عادی را می‌ترساند.

مثل هرندی باز هم پارک هست، هم در تهران و هم در بقیه شهرها، وجه مشترکشان نیز مواد مخدر است و چرخه توزیع و مصرف مواد که فروشنده‌ها و مصرف‌کننده‌ها دو سرش را گرفته‌اند. چه چیزی بدتر از این که پارک‌ها، این لکه‌های سبز شهرهای خاکستری ما به سیطره طرفداران افیون در آمده است و شده محل کسب عده‌ای ناشناس که نه سرقفلی می‌دهند و نه مالیات و عوارض که کاسبی‌شان را مهمان جیب مردم شهر هستند؟

از جنایت تا مکافات

پارک‌های ما تا به حال اتفاقات بدی را به چشم دیده‌اند، خون دیده‌اند، مرگ دیده‌اند، فریاد شنیده‌اند و طعم جنایت را مزه مزه کرده‌اند، مثل خرداد 91 یا آبان 92 ؛ دو اتفاق از صدها حادثه.

شامگاه یک روزآخر بهار، رابطه پنهانی مردی متاهل با زنی مطلقه در یکی از پارک‌های تهران خاتمه یافت. زن آمده بود حرف‌های آخرش را به مرد بگوید و مرد هم آمده بود بشنود، اما چاقوی نهفته در جیبش به این گفت و شنود رنگ خون زد. زن می‌خواست جای همسر اول مرد بنشیند و مرد که زندگی‌اش را در خطر می‌دید با زبان چاقو با او حرف زد، یک ضربه به شکم، یکی به سینه و سه تا به گردن و بعد تمام، جسد را همان جا گذاشت و گریخت، اما دلش طاقت نیاورد، دوباره برگشت و جسد را به آتش کشید و همین جسد سوخته رازش را برملا کرد.

پاییز سال بعد نیز دوباره این داستان تکرار شد، اما نه میان یک زن و مرد که بین چند جوان که با هم کُری داشتند و حرفه شان موادفروشی بود. نقش‌های این حادثه را اشکان، محمدحسین، اسماعیل، داریوش و شایان بازی کردند که عاقبت رل قاتل را اسماعیل بازی کرد و نقش مقتول را اشکان که جسدش چند ساعتی نیز روی دست پارکی در جنوب تهران ماند.

نه این که بگوییم پارک مقصروقوع این دوحادثه است چرا که شک نداریم آدم‌های پر شر و شور قادرند همه جا را جولانگاه خود کنند، اما نمی‌شود کتمان کرد که عیوبی در پارک‌ها وجوددارد که بستری برای وقوع جرم می‌شود. گرچه پلیس در پارک‌ها گشت می‌زند و کیوسک‌های مخصوصی نیز دارد یا ماموران پارک‌ها مراقب رفتار و کردار مردم‌اند، اما وقتی وسعت این فضاها زیاد می‌شود، میزان گشت‌زنی‌ها هم کم می‌شود و نظارت‌ها روبه ضعف می‌رود. البته جدال با خلافکاران خشن نیز داستان دیگری است که شاید برخی از ماموران توان مقابله با آنها، یا رغبت این کار را نداشته باشند.

خاموشی، پیاز داغ ناامنی

خورشید برای فضاهای عمومی نعمتی است مغتنم. تشعشات نوربخش آفتاب که در فضا پخش می‌شود امنیت نیز دنبالش می‌آید، اما همین که این منبع نور افول می‌کند، ناامنی‌ها نیز رو می‌شود. تاریکی، ابزار دست خلافکاران و آدم‌های ریگ به کفش است، مخصوصا در نقاط پرت و دور از دسترس همچون پارک‌های بزرگ و وسیع، در پارک‌های کوچک هم گوشه‌ها و زاویه‌ها.

پارک‌های ما تاریک است و به‌زحمت چند لامپ کم جان به آن نور می‌پاشد. خبر هم رسیده که در برخی از شهرها پارک‌ها با غروب آفتاب در ظلمات فرو می‌روند و می‌شوند تاریکخانه، ایستگاه وحشت و دلهره. حالا این که چه کسی جرات دارد از این فضاهای تاریک عبور کند و احیانا آبی بنوشد و به سرویس بهداشتی سربزند جای سوال دارد چراکه در این تاریکی، آدم‌ها حتی از سایه خویش می‌ترسند و احساس ناامنی ول‌کنشان نمی‌شود.

پس شب ها، راه مردم شهر از هم جدا می‌شود، مردم پاک کمتربه پارک فکر می‌کنند و خلافکارها رو به پارک می‌آورند و در نتیجه این تجمع آدم‌های شرور و مساله‌دار امنیت محله را تهدید می‌کند.

پارک که فضایی برای تمدد اعصاب است به این دلایل گاهی جای خوبی نیست. پرونده پارک‌ها حتی گاه آنچنان با بدبینی پیچیده می‌شود که مثل این اواخر، دوعضو شورای شهر تهران (اقبال شاکری، ابوالفضل قناعتی) درباره‌اش نطق کردند و گفتند بجز در چند پارک تهران که اوضاع قابل قبول است، بوستان‌های دیگر امنیت ندارد و از سرقت تا آدم‌کشی در آن رخ می‌دهد و چون این چنین است باید گفت که پارک‌ها از فلسفه وجودی‌شان (مکان تفریح و آرامش خانواده‌ها) فاصله گرفته‌اند. علاوه بر این دو، رئیس فدراسیون ورزش دانش‌آموزی نیز درباره امنیت پارک‌ها حرف دارد چنان‌که به باشگاه خبرنگاران جوان گفته چون روح ورزش با سیگار و موادمخدر جور نیست پارک‌ها که محل استعمال این دو نوع دخان است عاملی است برای گرایش دانش‌آموزان به اعتیاد و موادمخدر که این یعنی دانش‌آموزان بهتر است گرد پارک‌ها نچرخند.

پارک ها، این مجال‌های سبز شهرهای ما نیاز به امنیت دارند تا آبروی از دست رفته‌شان را بیابند و دوباره اعتباری برای خود دست و پا کنند.

کلاه پارک‌های عاری از دخانیات پشم ندارد

خسته و از گرد راه رسیده، بی حوصله و دمق یا چشم به راه کسی، یا نه، دنبال اکسیژن آمده و شیدای دیدن سبزی و آب، می‌نشینی روی یک صندلی، لم می‌دهی روی گوشه‌ای از چمن یا زیراندازی پهن می‌کنی روی سنگفرش‌های پارک.

خوشی که بیرون‌زده‌ای از خانه، خوشحالی که جایی برای تسکین دلتنگی هست، خدا را شکر که مکانی برای رسیدن موعد قرار یافته‌ای، نفسی عمیق می‌کشی به پشت گرمی این احساسات خوش، اما نفست در نیمه راه می‌شکند، دم و بازدم قاطی می‌شود و سرفه توی گلویت ریتم می‌گیرد. دود غلیظ سیگار روی دوش نسیم سوار شده و خزیده به دستگاه تنفست، نه دست فیلتر خوبی است، نه دستمال که دود موذی‌تر از مهار شدن به این دو ترفند است.

سیگاری که نباشی این دود تو را از پارک خواهد تاراند، تو را که به پارک پناه آورده‌ای برای دمی آسودن، برای مهمان کردن چشم‌ها به دیدن گل و درخت، برای فرار از آلودگی شهر و کمی اکسیژن بلعیدن، آن هم در پارکی ملقب به عاری از دخانیات.

پارک‌های عاری از دخانیات بیش از پنج سال است که نامشان روی زبان‌هاست، لااقل در تهران این نام زیاد تکرار شده و در سطح شهر نیز بوستان‌هایی که تابلویی دارند و با این لقب معرفی شده‌اند، زیاد است؛ به گفته مسئولان شهرداری چیزی حدود 300 پارک. اما این بوستان‌ها یال و کوپالی ندارند چنان که باید و گفته می‌شود و انتظار می‌رفت. یال و کوپال بوستان عاری از دخانیات، تابلوهایی است با همین عنوان که دور پارک نصب می‌شود، به علاوه بنرهایی که درنقاط مختلف بوستان پراکنده است و با زبان ساده از مضرات سیگار می‌گوید.

علاوه بر اینها در بوستان عاری از سیگار باید بروشورهایی علیه دخانیات میان مردم توزیع شود که البته مدت‌هاست نمی‌شود و نظارتی هم نیست؛ این یال و کوپال از دست رفته پارک‌های سلامت‌محور است.

نسخه کاغذی بوستان‌های عاری از دخانیات، فروش سیگار در کیوسک‌های داخل و اطراف پارک را هم ممنوع کرده بود که این ممنوعیت نیز جدی گرفته نمی‌شود و براحتی سرکشیدن یک لیوان آب می‌توان در همسایگی پارک، سیگاری خرید، گیراندش و به آن پک‌های ممتد زد.

این حال و روز تهران است، با پارک‌هایی ظاهرا دوستدار سلامت، اما در باطن، محفلی برای دوستداران دخانیات. در شهرهایی غیر از تهران هم باید همین وضع جاری باشد به علاوه این که تهران دست‌کم نام بوستان عاری از دخانیات را وارد ساختار شهر کرده، ولی در بسیاری از شهرها این نام حتی به گوش مردمش نیز نخورده است.

پارک‌های ما (حتی پارک‌های عاری از دخانیات) سلامت و هوای پاک کم دارند و مسببش آن طرفدار دخانیاتی است که بی‌توجه به ذائقه آدم‌های اطرافش ریه را از دود پر می‌کند و به هوای بوستان‌ها پف می‌کند، مثل پوزخندی که یک راننده متخلف به تابلوی ورود ممنوع می‌زند.

مریم خباز ‌/‌ گروه جامعه

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها