کمتر فیلمسازی تا به حال نماینده مجلس شده و اگر هم فیلمسازی به جایگاه مدیریتی یا سیاسی رسیده باشد، کمتر پیش میآید همان طرز لباس پوشیدن سابقش را حفظ کند، اما افخمی این کار را کرد، نماینده مجلس شد و شاید تنها نماینده مجلس ایران تا به حال بوده است که جین میپوشید، تیشرت میپوشید با یک پیراهن و تازه دکمههای پیراهنش را باز میگذاشت. افخمی تنها فیلمسازی بوده که گاه کارش تمام کردن پروژههای ـ به هر دلیل ـ ناتمام عظیم دیگران بوده است. او بدون ترس آن پروژهها را شبیه خودش کرد و بجز گرفتن جای تقوایی در کوچک جنگلی (و دادن حسرت به ما که ای کاش سریال تقوایی را میدیدیم) فیلمی خوب و معمایی درباره تختی ساخت (که از بهترین آثار افخمی است)، به جای فیلم احتمالا نوستالژیک و خوش بر و رویی که بنا بود علی حاتمی بسازد.
او بازیگوش است! شما کمتر آدمی را پیدا میکنید که سر هر مساله جنجال ایجاد کند و کمتر آدمی را پیدا میکنید که حرف غیرسیاسی درباره نقد یا تئوری مولف یا چیزهای تخصصی از این دست بزند و بسرعت واکنش ایجاد کند. کمتر فیلمسازی در طول زندگیاش فرصت کرده که به شکلی غیرموکد و خیلی خونسرد در گونههای بسیار متفاوت فیلمسازی، فیلم بسازد و از فیلمی بیدرد و مساله، شاید حتی بتوان گفت بیقصه مثل آذر، شهدخت، پرویز و دیگران برسد به یک فیلم جاسوسی - سیاسی که درونش از سیاست و ماجرا و قتل فراوان باشد به نام روباه. افخمی قبلا هم اینگونه فاصلههای دور را در زمانی کوتاه پیموده و ظرف یک سال از روز فرشته (1372) به روز شیطان (1373) رسیده بود، یا از یکی از بهترین فیلمهایش جهان پهلوان تختی (1376) با شکل قابل اعتنای روایی رسید به فیلمی ملودرام که تبدیل شد به نمادی از دوره خودش و یکی از بهترین ملودرامهای تاریخ سینمای ایران، یعنی شوکران (1377) و تازه بعد از این موفقیت بزرگ، سالها فیلم نساخت تا برسد به یک فیلم خاص با روایتی عجیب از یکی از بهترین اما ذهنیترین داستانها جعفر مدرس صادقی به نام گاوخونی (1381). اینها را اضافه کنید بر پدیده عروس (1369)، عقرب (1375)، فرزند صبح (1387ـ1384)، سنپترزبورگ (1388) و دو سریال کوچک جنگلی و عملیات 125 میبینید که با یکی از عجیبترین و پرتنوعترین کارنامههای تاریخ سینمای ایران مواجه شدید که تا توانسته قاعده بازی را برای خودش عوض کرده و به جاهای مختلف سرک کشیده است.
حال با این وصف، افخمی را در نظر بگیرید در فیلم جاسوسی اخیرش روباه؛ فیلمی خوشساخت و استاندارد که از گونهای که خیلی فیلمسازان ایرانی پیشتر آن را خندهدار کرده بودند (با ضعف و ناتوانی خود) یک فیلم خوب و قابل ستایش تولید کرد؛ اثری سرگرمکننده که با وجود هیجان، روایتی خونسرد و آرام دارد و با وجود اینکه شخصیتهایش درگیر ماجرای مرگباری میشوند، اما انگار مرگ بازی همیشگی آنهاست و در برابرش آمادهاند.
تصویری که از کارمند وزارت اطلاعات دارید، چگونه است؟ احتمالا ریش آنکادر شده که به طور منظمی سیاهیهایش از سپیدیها جدا شده، انگشتر عقیق و کتی گشاد و نگاهی دقیق و نافذ، اما در فیلم افخمی ماموران گمنام امنیت کشور، آدمهایی خوشتیپ، جوان و معمولی هستند که بسیار شوخند و دور هم میخندند و پس از عملیاتی موفق، عکس سلفی میگیرند. از سوی دیگر، این یکی از خلاقانهترین و بهترین استفادهها از یکی از سوژههای خیلی معروف تهران یعنی موتورسواران است، سواران بیهدف و جنون زدهای که تبدیل میشوند به یک مرکب برای یک هدف مخرب امنیتی.
در اجرای این فیلم، بسیاری از لحظات تعقیب و گریز و کشت و کشتار، آنقدر خوب اجرا شده که با نمونههای غربی خود قابل مقایسه است. موسیقی و فضاسازی فیلم خوب از آب درآمده و در فیلمنامه داستان تا انتها با کشش و پیچش مناسب پیش میرود؛ هرچند در نقاطی روایت متوقف میشود، به بیراهه میرود و با دیالوگهای زاید درجا میزند. در اجرا هم پاشنه آشیل فیلم بازیهاست؛ نه اینکه بد باشد، اما در حد فیلم نیست و میتوانست بسیار بیعیبتر و هوشمندانهتر انجام گیرد، اما با وجود این یکی دو اشکال جزئی و قابل چشمپوشی برای سینمای ایران که با ملودرام پیوندی ناگسستنی پیدا کرده، داستان جاسوسی - سیاسی فیلم سرگرم میکند و حتی میتواند برای مخاطب ملودرامگرا و گاهی ملودرام زده سینمای ایران، یک تنوع حسابی محسوب شود و این تنوع ممکن نبود اگر افخمی آدم باریگوشی نبود.
علیرضا نراقی / چمدان (ضمیمه آخر هفته روزنامه جام جم)
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد