از جذابیت که میگوییم یاد ژانرهای به عزلت نشستهای میافتیم که سینمای جهان بدرستی از آن سرمایه درمیآورد ولی ما هیچ! مثل سینمای اکشن، پلیسی و خاصتر یعنی جاسوسی. سینمای ما قحطیزده فیلمهای معمایی است؛ نمونههایی مثل روباه بهروز افخمی که فیلم بدی در میان این همه فیلم بشدت خنثی سینمای ایران نیست، اما واقعا ایدهآل هم نیست.
این فیلم اسم بزرگ بهروز افخمی را یدک میکشد، پس اگر نقد تند میکنیم مهمترین دلیلش توقعی است که او در مخاطبانش ایجاد کرده است.
افخمی قبلا از این جنس کارها ساخته، اما نه اینقدر سفارشی مثل روباه؛ دشمن، تحریم، مساله هستهای، ترور و البته نیروهای اطلاعاتی عصاره این فیلم هستند با چاشنی روزمرگی. به هر حال قصه مربوط به این سالهاست و جاسوسی که سعی در ترور نخبههای ایرانی دارد و ورود بچههای اطلاعاتی که کار خنثیسازی انجام میدهند.
پس ما با دادههایی از قبل مشخص روبهرو هستیم و همه میدانیم ترکیب این اسامی در کنار هم یعنی چه. حالا قرار است این پازل را به شکل داستان ببینیم، داستانی که دمدستی نباشد، اما متاسفانه در «روباه» تا حدودی هست.
قصهاش جذاب است، ولی در متنی که فقط پرحرفی میکند و اطلاعات تازه از قضیه ترور نمیدهد. صرفا روایتگر و درواقع همانهایی است که در تیتر خبرها هم دیدهایم با کمی اغراق. تنها تپش فیلم در فینال است و بس که به قولی رگ غیرت ایرانی به جوش میآید!
نقطه قوت روباه باید گره باشد و تعلیق اما نیست یا درنیامده یا دستکم خیلی محو است، به جایش تا بخواهی طنز میبینیم از جنس طنز بینمکی که خیلی ربطی به فیلم ندارد. بهطور نصف و نیمه این شیرین بودن برای هر فیلمی لازم است، اما نه اینکه سوار بر تم فیلم باشد و بشود بدنه و رگه اصلی کار.
امان از عجله
این جشنوارهزدگی سینما را نمیفهمم؛ این همه عجله برای چه؟ فیلم به جشنواره نرسید که نرسید! چه سینمایی است که فیلمنامهاش باید همزمان با فیلمبرداری نوشته و جمع شود، واقعا منطقی نیست، چه افخمی باشد و چه هرکس دیگری. روباه نیز صدالبته فدای شتاب در تولید شده وگرنه با کمی سعهصدر میشد کار بهتری ساخت.
باز هم تاکید میکنم که فیلم تازه بهروز افخمی ارزش یکبار دیدن را قطعا دارد، البته اگر مجبور به قیاس باشیم با فیلمهای دیگر وگرنه مطمئنا با کار قرص و استخواندار مواجه نیستیم. ابتدا در فیلمنامه و سپس در بازیگری ضعیف است، بعد کارگردانی.
انتخاب بازیگران
(حمید گودرزی) جوانی شوخ و شنگ که سرش به زندگی و مسافرکشی با موتور گرم است و جاسوس ـ نیروی کارکشته صهیونیستی (جلال فاطمی) ـ که یکی مثل او را عصای دستش کرده تا رد گم کند؛ قصه همانطور که اشاره شد تلفیق این دو با عملکرد نیروهای اطلاعاتی ایران است.
به نظرم انتخاب تیم بازیگری روباه بین بد و بدتر است؛ بازی جلال فاطمی قابل ستایش است آن هم بدون اینکه تجربه خاص بازیگری داشته باشد، ولی در روباه بدرستی از پس کاراکترش برآمد، شخصیت آرش مجیدی مثل همیشه است و چیز عجیبی نمیبینیم، حمید گودرزی نیز شاید آن هم با اغماض بد نیست، اما انصاف هم بد نیست و تعریف بیخود بویژه از بازی بقیه نکنیم.
نه ادا و اطوارهای مثلا همسرگونه مرجان شیرمحمدی قابل تائید است و نه بازیگرانی که در قامت نیروی اطلاعاتی هستند. اینها به هرچیزی شباهت دارند جز نیروی زبدهای که قرار است مثلا جاسوس درجه یک صهیونیستی را قلع و قمع کنند.
بدترین شخصیتپردازی فیلم که به خود مرجان شیرمحمدی مربوط میشود؛ بدچادر پوشیدن، تیکهانداختنهای لوس و جزئیات نچسب نقش باعث شده است تا او در این فیلم نتواند موفق باشد.
این کاراکترها انگار یادشان رفته قرار است نماد چه باشند؟ نیستند در اندازه نیروهای اطلاعاتی که ما شنیدهایم؛ دو بچه همهکاره نقشه به دام انداختن یک جاسوس حرفهای شدهاند (طبق اسنادی که خود فیلم میدهد). منطقی است؟ به عهده مخاطب!
سکانس پایانی
معتقدم نیمه پر لیوان فیلم روباه مربوط به تک سکانسهای انتهایی است که همه چیزش به نظر جور میآید؛ از جهت سادگی و روانی در قصهگویی، نیمه تعلیقی که ایجاد کرده، معمایی کوچک و حل آن، حتی سکانس ـ دیالوگی که آرش مجیدی (مامور اطلاعاتی) به یوهان نتانیاهو (جاسوس صهیونیستی با بازی جلال فاطمی) میگوید، نسبتا قابل باور است. بهواقع قفلی اگر در فیلمنامه انداخته کلیدش را هم رو میکند. (فینال فیلم را ببینید)
با این نیمچه تعریف ولی سکانسهای پرت روباه کم نیست و به نظرم در دام همان روزمرگی کاراکتر حمید گودرزی افتاده و بیش از حد بال و پری که به نقش او داده است. دلیل پررنگ بودن نقشش تا این همه حد منطقی نبوده، چون روباه اصلا قصه او نیست.
مشکل در فیلمنامه نیست بلکه در اهم و غیراهم شخصیتهاست؛ روباه خوب شروع میشود و جار میزند که من فیلمی جاسوسی ـ پلیسیام. خوب هم جرقه میخورد، در مقدمه و در روایت این بازه دست و پا نمیزند، ولی از مقدمه که گذر کنیم دیگر فیلم درگیر بذلهگویی است و شیطنتهای غیرحرفهای کارگردان مثل اینکه نام اسامی فیلمسازان واقعی سینما را روی شخصیتهای فیلمش گذاشته است.
علت این خودشیرینی را خود کارگردان هم نمیداند؛ فیلم مقدمه را که رها میکند، متاسفانه دیگر داستانش در همان لوکیشنهای جاده و خیابان به شکل ایستا میماند.
بلای فیلمنامه
این فیلم نه به دو بازیگر بلکه به صد بازیگر نیاز دارد، چون اصل این فیلم باید بر روابط، گره و تعلیق پایه گذاشته شود، به هرحال فیلم جاسوسی یعنی سوال پشت سوال؛ روباه ولی ندارد.
فیلم سرخوش است و دوست دارد جسارت در مضمون داشته باشد، ولی خب درگیر فیلمنامهای ابتر است، متاسفانه بهطور نمونه قسمت سکانسهای ارمنستان را اگر حذف کنید به کلیت روباه ضربه میخورد؟ نه!
بهروز افخمی به خاطر خوشتکنیک بودن، رنگ و لعابی نسبی به فیلمش داده است که جذاب باشد حتی به شکل سطحی چه حالا با تعدد لوکیشنها و سرعت در ریتم یا با تیکه انداختن به شخصیتهای واقعی سیاسی و هنری. ولی قبول کنیم که روباه با برخی محاسنش ولی در حد و اندازه بهروز افخمی نخواهد بود.
لطفا تعریف الکی نکنید
سفارشی بودن در سینما همیشه بد نیست؛ بخصوص موضوعات ملی که به راست و چپ هم برنمیخورد اما باید متوجه بود کار را به کاردان سفارش دهیم. در مورد روباه این رعایت شده اما شتاب همه چیز را خراب کرده است. چنان که اگر سر و ته روباه را بزنیم در قامت یک فیلم سینمایی نیست.
این پروژه را با دیگر فیلمهای همژانر خود در سینمای ایران مقایسه نمیکنیم، چون سر و شکلش بهتر است و بهعنوان پله اولی از این جنس فیلمها شاید برای مخاطب خوب باشد، اما لطفا و خواهشا اگر آن را با دیگر فیلمهای سینمای دنیا مقایسه میکنید، خیلی هم تعریف نکنید.
محسن غلامی - جامجم
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگو با امین شفیعی، دبیر جشنواره «امضای کری تضمین است» بررسی شد