دکترین شاه عباس در خلیج فارس

آزادسازی هرموز از چنگ پرتغالی ها شاید مهم ترین رویداد تاریخی در پیوند با تاریخ خلیج فارس است که در دوره ی صفویه و به طور مشخص در روزگار شاه عباس یکم رخ داد. از این رو مورخان و پژوهشگران آن را به عنوان نقطه ی عطفی در تاریخ تحولات خلیج فارس می شناسند. اما باید توجه داشت که از آغاز فرمانروایی شاه عباس ( 996 هـ ق/1558م ) تا گشایش هرموز ( 1031هـ ق/1662م ) بیش از سه دهه سپری شد.
کد خبر: ۷۸۴۵۰۰
دکترین شاه عباس در خلیج فارس

بررسی تکاپوهای شاه ایران در پیوند با خلیج فارس، در این سه دهه، می تواند نقش دولت ایران را در خلیج فارس روشن تر سازد. آزادسازی هرموز و چیرگیِ کامل بر خلیج فارس در ادامه ی تکاپوهای نظامی شاه عباس بود که از مدت ها پیش با تصرف سرزمین های پیرامونی خلیج فارس و برخی جزایر و سواحل آغاز شده بود. بی گمان این تکاپوها زمینه های مناسب را برای پیروزی ایرانیان در هرموز فراهم آورد. حاکمان جدیدی که شاه عباس بر این سرزمین ها گماشت مدت ها پیش از نبرد هرموز به فرمان شاه، امنیت تجاری را در راه های منتهی به خلیج فارس برقرار کرده بودند و نیروی نظامی کافی برای چیرگی سیاسی و تجاری ایران در خلیج فارس گرد آورده بودند.

از سوی دیگر سی سال مناسبات سیاسی و تجاری با اروپا، تجربه و شناخت مناسبی برای شاه عباس فراهم ساخت و به او در پی ریزی شالوده ی سیاست تجاری ویژه اش در خلیج فارس کمک کرد. همان سیاستی که پس از نبرد هرموز در رویارویی با شرکت های هند شرقی در پیش گرفت. آنچه ذکر شد ضرورت بررسی دقیق تر دوره ی مورد بحث را ایجاب می کند.

شاه عباس بدون تردید یکی از با اراده ترین فرمانروایان جهان بود. او در آغاز شهریاری، مرده ریگی آشفته و پریشان را به ارث برد. ایران آن روزگار بر اثر رواج اختلافات و دسیسه چینی ها، در میان نخبگان سیاسی و نظامی، در شرایطی بحرانی قرار داشت. در مرزها، خاک ایران از همه سو مورد تجاوز بیگانگان قرارگرفته بود؛ مردم سردرگم بودند؛ دادو ستد، ساخت و ساز، کشت و کار و سایر امور کشور به خاطر ناامنی یا متوقف شده بود یا بازده اندکی داشت. شاه عباس با نبوغ شگفت انگیزش در تمام زمینه ها دست به تحولات و اصلاحات زد. سراسر چهار دهه ی حکمرانی شاه عباس آکنده از تلاش های بی وقفه ی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بود. شگفت آنکه بنابر گزارش گواهان همزمانش، او از این همه تکاپو و جنبش، لذت می برد و بسیار با نشاط و سرزنده بود.

شاه عباس در سراسر دوران پادشاهی خود پیوسته می کوشید تا آنجا که میسر باشد با افزودن بر صادرات و کاستن از واردات بر ثروت مملکت بیفزاید. به همین سبب وارد امور بازرگانی می شد و خرید و فروش کالاهای داخلی و خارجی را در اختیار خود می گرفت (2). او سخت به تجارت علاقه داشت و می پنداشت بازرگانی یگانه راه ثروتمندی و آبادانی کشور است (3). شاید ایران در زمان شاه عباس به راحتی با کشورهای بزرگ اروپایی پهلو می زد و حتی از آن ها برتر بوده است (4).

هدف پژوهش حاضر نمایاندن گوشه ای تکاپوهای سیاسی- تجاری شاه عباس یکم در خلیج فارس است. هرگاه موضوع خلیج فارس در زمان شاه عباس مطرح می شود همه ی نگاه ها به سوی نبرد هرموز، پیروزی شاه صفوی بر پرتغالی ها و مناسبات سیاسی تجاری ایران با شرکت های هند شرقی انگلیس و هلند جلب می شود. در حالی که دوره ی پیش از نبرد هرموز از جهت شکل گیری سیاست توجه به راه های دریایی با هدف صدور کالا به اروپا و فراهم آوردن زمینه های مناسب برای سیطره بر خلیج فارس، اهمیت درخور نگرشی دارد. این سیاست به طور مشخص در زمان شاه عباس به عنوان یکی از راه کارهای مهم دولت ایران برای برون رفت از مشکلاتی چون جنگ های ایران و عثمانی و تجارت ایران با اروپا مطرح شد. از این رو می توان آن را « دکترین » نامید. « دکترین » از نگاه سیاسی و تاریخی به بخشی از برنامه ها و تلاش های یک دولت مرد گفته می شود که جنبه ی ابتکاری داشته و آثار مهمی بر جای می گذارد. دست کم در این پژوهش منظور از دکترین، ابتکارها و تدابیر ویژه ای است که یک فرمانروا برای برون رفت از دشواری ها و به سامان کردن آشفتگی های کشور در پیش می گیرد.

در این نوشته، تلاش شده با نگاهی همه سویه و بی پیرایه، تکاپوهای تجاری، سیاسی و نظامی شاه عباس در خلیج فارس، پیش از نبرد هرموز مورد بررسی قرار گیرد. از آنجا که مهم ترین ویژگی خلیج فارس، موقعیت تجاری آن است، شناخت اندیشه ی بازرگانی شاه عباس به عنوان یک سیاست گزار در آن پهنه ی آبی ضرورت دارد. از این رو پیش از ورود به بحث اصلی، توانمندی های شاه عباس در زمینه ی تجارت اشاره شده است تا خواننده بداند در پس تکاپوهای سیاسی و نظامی که در پیوند با خلیج فارس صورت گرفته، شهریاری با اندیشه های تجاری بلندپروازانه ای قرار داشته است. این بخش با عنوان« پادشاه تاجرپیشه » شامل سه قسمت است: نخستین قسمت به نمایاندن اندیشه ها و تدابیر تجاری شاه عباس از نگاه گواهان هم زمانش اختصاص دارد. در قسمت دوم، خدمات تجاری شاه بیان می شود و در واپسین قسمت به مهم ترین سیاست اقتصادی ایران یعنی جلوگیری از خروج پول نقد و صادرات کالا، به ویژه ابریشم، برای به دست آوردن نقره، اشاره می شود.

بخش اصلی پژوهش با عنوان « شاه عباس و مسیر تجاری خلیج فارس » سه مبحث را در برمی گیرد: « گزینه ی سوم » عنوان مبحث آغازین است که دلایل توجه شاه عباس به مسیر تجاری خلیج فارس در آن بیان شده است. مبحث دوم با عنوان « تکاپوهای سیاسی و تجاری » به تلاش های درازمدت سیاسی و تجاری دربار ایران با کشور اسپانیا می پردازد که در آن زمان پرتغالی ها زیر حکومت این کشور قرار داشتند و شاه عباس ناچار بود مسایل خلیج فارس را با دولت اسپانیا مطرح سازد. و در واپسین مبحث با عنوان « تکاپوهای نظامی » نفوذ تدریجی شاه عباس در خلیج فارس، بررسی شود.

پادشاه تاجرپیشه، گزارش گواهان

بازرگانی از جمله اموری بود که شاه عباس به آن توجه ویژه ای داشت. برای روشن شدن سیاست تجاری او به برخی گزارش های گواهان آن زمان اشاره می شود:

یکی از همراهان سردودمور کاتن(5)، سفیر انگلستان به دربار شاه عباس، می نویسد: « شاه عباس، یکی از بزرگ ترین بازرگانان روی زمین به شمار می رود. تمام ابریشم ایران را به قیمت معینی می خرد، بنابراین هر کسی بخواهد تجارت ایران را به انحصار خود درآورد، زحمت بیهوده می کشد و خیال خام می پرورد. زیرا منفعت شاه در این است که با تمام ملل تجارت کند و خود را مقید به انحصار معامله با یکی ننماید، چنانکه روز اول ما وارد اصفهان شدیم تجارت آزاد برای استفاده ی ترک ها و در عین حال پرتغالی ها که دشمن شاه می باشند اعلام شد ». (6)

یک مأمور سیاسی دیگر می نویسد: « شاه عباس را ملامت می کنند که به کار تجارت مشغول است ولی به گمان من توجه مخصوص و شرکت وی در امور بازرگانی کشور گناهی نیست، زیرا در ایران تجارت های بزرگ و گران بها از همه کس ساخته نیست. پادشاه ایران اجناس فراوانی را که بازرگانان شرق و غرب وارد می کنند به بهای ارزان می خرد و در مقابل آن، اجناس مرغوب ایران را به وسیله ی ایشان صادر می کند و آنچه خریده است برای فروش به بازرگانان ایران می سپارد. در ایران هیچ کس جز وزیر مخصوص که از جانب شاه تعیین شده است اجازه ی معامله با تجار بزرگ خارجی را ندارد. هرگاه اجناس تازه، وارد ایران شود نخست انواع آن را از نظر شاه ایران می گذرانند، اگر پسندید خریداری می کند وگرنه در اختیار دیگران می گذارد 7) ». )

پیتر دلاواله، جهانگرد ایتالیایی، که با شاه عباس ملاقات داشته و از نزدیک ویژگی های شخصیتی او را بررسی کرده است، درباره ی وی می نویسد: « او همیشه نتایجی را که خود می خواهد از صحبت هایش می گیرد و نسبت به دیگران در عین حال که اظهار خصوصیت و دوستی می کند از ابراز دشمنی نیز ابایی ندارد. وی طرف را ناراحت می کند و در عین حال او را راضی روانه می سازد. حرف گوش می کند ولی گاهی گوشش به هیچ حرفی بدهکار نیست و خلاصه اینکه ضمن شوخی و مسخره به هیچ کاری تن در نمی دهد مگر اینکه خودش آن را بخواهد و منافعش آن را ایجاب کرده باشد و تمام ظواهر دیگر مصنوعی است و نباید زیاد به آن ها اعتماد کرد » (8). « به طور کلی شاه عباس برای ملتش نه تنها یک پادشاه خوب بلکه در عین حال پدر و سرپرستی دلسوز و مهربان است. وی نه تنها به رعایایش زمین و حشم می بخشد بلکه به هر کس نیازمند باشد پول کافی می دهد تا احتیاجات خود را برطرف سازد. وسایل لازم را برای اتباع خود جهت تهیه ی مصنوعات در اختیارشان می گذارد و آنان را به آموختن هر هنری که به کارشان آید تشویق می کند و در حقیقت هیچ پدری نسبت به اتباع خود که هزاران هزار بلکه میلیون ها نفر هستند چنین مهربان نیست » 9). )

خدمات تجاری

ساخت کاروانسراها، راه ها و برقراری امنیت در مسیرهای کاروانی از خدمات ماندگار و شایسته ی شاه عباس بود. او بعد از ناامنی دوره ی پدرش به سرعت قانون، نظم و امنیت را به جاده ها بازگرداند 10). )

کار ساختمان کاروانسراها با سرعت شگفت انگیزی آغاز گردید و دیری نگذشت که کاروانسراهای نوبنیاد به صورت شبکه ی منظمی تمام مراکز فعالیت بازرگانان را به یکدیگر پیوند داد. این کاروانسراها در اندک مدتی طرف توجه سوداگران و مسافران قرار گرفت. کاروانسراهای شاه عباس به مراتب وسیع تر و مجلل تر از کاروانسراهایی بود که تا آن زمان درایران ساخته شده بود (11). دلاواله درباره ی کاروانسرایی به نام « سیاه کوه » (12) که در سال 1028 هـ ق/1618 م در آنجا اقامت گزیده بود، توضیحاتی می دهد که نمایانگر توجه دقیق شاه عباس به امور بازرگانی و مسافرین است. چون این کاروانسرا فاقد آب شیرین بود، شاه معمار کاروانسرا را به سختی مجازات کرد و دستور ساخت کاروانسرای دیگری را نزدیک مخزن آب صادر کرد. دلاواله پس از شرح این رخداد می افزاید: « این مطالب را نوشتم تا توجه داشته باشید شاه عباس چقدر خرج می کند، زحمت می کشد تا کشورش زیباتر و آبادتر و برای حمل و نقل و تجارت مستعدتر شود » 13). )

بنابر گزارش های سیاحان اروپایی، قراردادن راهداران در نقاط کلیدی، افزون بر کسب درآمدهای سودمند در قالب عوارض راهداری، سلامت و امنیت را برای مسافران و کاروان هایی که از ممالک همسایه وارد می شدند، به ارمغان آورد (14). کاپیتان رابرت کاورت (15)، جهانگرد انگلیسی که در سال 1608 م از ایران عبور کرده است، درباره ی امنیت ایران می نویسد: « از شگفتی های روزگار آنکه انسان می تواند بدون هیچ گونه ترسی از روبه رو شدن با گروه راهزنان در ایران سفر کند و ممکن نیست هنگام سفر اثری از دزدی ببیند، به همین سبب در ایران برخلاف بسیاری از کشورهای خاور زمین جان و مال مسافر کاملاً ایمن است » (16). جان کارت رایت که به شدت تحت تأثیر وضعیت امنیتی ایران قرار گرفته بود، اظهار می دارد به خاطر اقدامات شاه عباس، احترام به قانون، اجرای عدالت، گردآوری عوارض و مالیات ها در ایران نسبت به قبل از برتخت نشستن شاه عباس معنای دیگری پیدا کرده است. رایت چند مورد مجازات آشکار راهزنان را گزارش می کند و پیوسته در نوشته هایش خاطرنشان می سازد که شاه عباس و کارگزارانش متهمان به دزدی و آدم کشی را به شدت تنبیه می کنند17). )

از دیگر عواملی که دوره ی شاه عباس را از نگاه تجاری متمایز می سازد رفتار شایسته ی او و مردم ایران با بازرگانان بیگانه است. ایرانیان با بازرگانان اروپایی همانند هم وطنان خود رفتار می کردند (18). برخلاف گذشته، از هم سفره شدن با آن ها ابایی نداشتند (19). همین رفتارها سبب شد مردمانی از تمام کشورهای اروپا روانه ی اصفهان، پایتخت ایران شوند (20). به نوشته ی فیگوئرا، سفیر اسپانیا در درباره شاه عباس، شمارش خارجیانی که در اصفهان بودند غیرممکن بود (21). شاه عباس در جواب نامه ی فیگوئرا که از توجه شاه به انگلیسی ها شکایت کرده بود، اظهار می دارد: « راه ایران بر همه کس باز است و از هر کشوری مردم به این سرزمین سفر می کنند. من با آنکه با دولت عثمانی می جنگم راه ایران را بر بازرگانان ترک نمی بندم » 22). )

ابریشم و نقره

شاه عباس دریافته بود در تجارت هیچ کالایی پربهاتر از ابریشم نیست. این کالا خریداران زیادی در اروپا داشت و پول فراوانی از فروش آن نصیب ایران می گردید و این امر بر رونق بازار داخلی می افزود. شاه عباس برای افزایش رونق تجارت و صنعت ابریشم، بخش مهمی از برنامه های تجاری خود را صرف تولید ابریشم و فراهم نمودن پارچه های ابریشمی کرد. از این رو« ابریشم »، موضوع اصلی بازرگانی خارجی ایران شد و کشور ایران تا اندازه ی چشمگیری جای چین را در تجارت ابریشم گرفت (23). بدون فروش ابریشم ضرب مسکوکات رایج ایران که بیشتر نقره بود امکان نداشت.

هرچه از سال های قرن دهم هجری/ شانزدهم میلادی می گذشت بر حجم واردات نقره ی آمریکا به اروپا افزوده می شد. این عامل در کنار عوامل دیگر باعث بالا رفتن قیمت ها می شد لذا فشارهای ناشی از تورم افزایش می یافت و ایران به نقره ی بیشتری نیازمند می شد (24). از این رو دولت ایران مشتاق داد و ستد نقدی بود و چون ابریشم مهم ترین منبع معامله ی نقدی بود به تجارت آن توجه زیادی می شد 25). )

اروپاییان مجبور بودند با پول نقد وارد ایران شوند تا بتوانند ابریشم بخرند. آن ها برخلاف سایر نقاط آسیا که شرایط را به فروشنده تحمیل می کردند در ایران موفق به چنان کاری نشدند (26) با وجود اینکه شاه عباس در ایران همه گونه تسهیلات بازرگانی برای سوداگران فراهم کرده بود، اما به هنگام خارج شدن مسافرین از خاک ایران برای جلوگیری از خروج طلا و نقره، مال التجاره ی مسافران با دقت و وسواس بازرسی می شد 27). )

شاه عباس و مسیر تجاری خلیج فارس

گزینه سوم

در ابتدای روی کار آمدن شاه عباس، اوضاع اقتصادی ایران همچون اوضاع سیاسی آن چندان استوار نبود. از آنجا که راه های تجاری شرق ایران در اختیار ازبکان بود و جریان تجارت جنوب تحت نظارت پرتغالی ها قرار داشت و ترکان هم در شمال کشور بر ایالات ابریشم خیز مسلط شده بودند، از نظر اقتصادی ایران تقریباً در حالت اختناق قرار داشت (28). شاه عباس پس از سرکوبی ازبک ها متوجه عثمانی شد. منافع تجاری یکی از دلایل کشمکش های چند ساله میان ایران و عثمانی بود. گرایش عثمانی برای به دست آوردن منافع انبوه تجارت ابریشم و برنامه ریزی برای به چنگ آوردن مناطق ابریشم خیز ایران برای دولت عثمانی مهارنشدنی بود. در پیمان های صلحی که بین ایران و عثمانی بسته می شد هرگاه پیروزی با عثمانی بود واردات اجباری ابریشم از ایران به عنوان غنیمت جنگی یا ظاهراً به شکل هدایا، یکی از بندهای پیمان صلح را تشکیل می داد، به طوری که گاه توقف عرضه ی ابریشم از سوی ایران سبب پدیدآمدن جنگ های تازه بین ایران و عثمانی می شد29). )

هرچند شاه عباس بر گسترش تجارت از راه عثمانی پافشاری می کرد اما در این راه دشواری های بزرگی وجود داشت؛ سلطه ی تجاری ونیزیان در کرانه ی خاور مدیترانه پایان یافته بود و امپراتوری عثمانی که در دو سوی مسیرهای تجاری قرار داشت دشمن ایران به شمار می رفت (30). به طور کلی غارت و چپاول کاروان ها در سده های میانه، از پدیده های معمول در قلمرو عثمانی بود. حاکمان ولایات عثمانی به طور معمول با راهزنان همدست بودند و به آنان اجازه ی چپاول کاروان ها را می دادند و سپس آنچه به دست می آمد را با یکدیگر تقسیم می کردند.

یک روایت ارمنی از شخصی به نام ابازه نام می برد که پادشاه ارزروم بود. او کاروان های زیادی را در شهر گرد هم می آورد و آن ها را یک جا چپاول می کرد (31). مقامات عثمانی عوارض گمرکی را که گزاف هم بود، به میل خود افزایش می دادند (32). از طرف دیگر، تورم ناشی از ورود نقره ی آمریکای لاتین به اروپا و عثمانی، فشار مضاعفی را به عثمانی وارد می کرد. واکنش ترکان در برابر این فشارها جلوگیری از ورود فلزات گران بها به ایران و تأکید بر تجارت پایاپای پارچه به جای ابریشم و تولید کالاهای مشابه ایرانی برای جایگزینی دادو ستد با ایران بود. آماج دیگر آن ها، توانمند ساختن اقتصاد کشورشان و ناتوان کردن اقتصاد ایران بود. از این رو از صادرات عمده ی ایران جز در مواردی که به سودشان بود جلوگیری می کردند و با محروم کردن ایران از خرید مواد اساسی، قدرت سیاسی صفویان را تضعیف می کردند 33). )

افزون بر این، شاه متوجه شده بود که ازبک ها با عثمانی در تجارت ابریشم منافع مشترک دارند به همین جهت ناچار بود در دو جبهه ی شرق و غرب دایم در مبارزه باشد. برخی بر این گمانند که اساس جنگ های صفویان با ازبکان و همچنین با عثمانی، مسایل اقتصادی، به ویژه تجارت شرق و غرب بود که « مذهب » آن را شعله ورتر ساخت. شاه برای اینکه ترک ها و ازبک ها را از درآمد حاصل از تجارت شرق و غرب محروم کند به تجارت دریایی روی آورد و درصدد برآمد تا کنترل صادرات ابریشم، منبع اصلی ارز خارجی را در دست گیرد و ابریشم را به جای راه سنتی حلب ( عثمانی ) از راه دریایی ( خلیج فارس ) صادر کند (34). از سوی دیگر ورود شرکت های تجاری غربی به سواحل جنوبی ایران این پندار را در شاه پدید آورد که با تسلط بر خلیج فارس علاوه بر مسیرهای تجاری عثمانی و روسیه، گزینه ی سومی برای فرستادن کالا به اروپا داشته باشد (35). با ورود و پیدایش این شرکت ها، مسیرهای کاروانی، بخشی از رونق خود را به سود مسیرهای دریایی از دست دادند 36). )

شاه عباس برای ضربه زدن به دشمنانش و در اختیارداشتن گزینه های گوناگون، برای فرستادن کالا به اروپا دست به تکاپوهایی زد تا بتواند بازرگانی ایران را از راه خلیج فارس نیز برقرار سازد. به طور کلی این تکاپوها دو رویکرد ناسازگار را برای شاه ایران نسبت به خلیج فارس در پی داشت: یکی رویکرد سیاسی تجاری و دیگری رویکرد نظامی. هرچند جدا کردن این دو از یکدیگر کاری دشوار و در مواردی دارای اشکال است اما به خاطر سهولت بررسی و پیشگیری از درهم آمیختگی، در این جستار آن ها را از یکدیگر جدا می کنیم.

تکاپوهای سیاسی تجاری

هنگامی که بهره برداری گسترده از مسیر تجاری خلیج فارس در ذهن شاه عباس نقش بست، پرتغالی ها امور تجاری و سیاسی خلیج فارس را در دست داشتند. آن ها می خواستند خرید کالاهای ایران و تجارت آن از راه خلیج فارس در انحصار آن ها باشد. از این رو به بازرگانان ایرانی اجازه نمی دادند که ابریشم یا سایر کالاهای ایرانی را بی واسطه ی ایشان به اروپا یا هر نقطه ی دیگر صادر کنند (37). شاه عباس برای دسترسی به راه دریایی ناگزیر بود با پرتغالی ها درگیر شود اما چون در آن زمان برخورد نظامی را صلاح نمی دید و به کمک دولت اسپانیا و سایر قدرت های اروپایی در برابر عثمانی دل بسته بود به مذاکرات سیاسی روی آورد.

اگرچه هدف این پژوهش بررسی مأموریت های سیاسی ایران به اروپا و اروپا به ایران نیست، اما بررسی بخش هایی از روابط سیاسی ایران و اروپا که با خلیج فارس در پیوند است، ضروری می نماید. از سال 988 هـ ق/1580 م دولت پرتغال استقلال خود را از دست داد و زیر فرمانروایی پادشاه اسپانیا قرارگرفت. از این رو شاه عباس ناگزیر بود دشواری های خلیج فارس را از طریق آن کشور به سامان رساند.

نخستین گروه سیاسی که شاه عباس به اروپا رهسپار کرد به وسیله ی آنتونی شرلی و حسین علی بیگ بیات رهبری می شدند. این گروه در سال 1007هـ ق/1599 م روانه ی اروپا شد و قرار بود از جانب شاه ایران دو هدف بزرگ را پی گیری کند. نخستین هدف، برقراری روابط سیاسی با کشورهای اروپایی و بستن پیمان اتحاد با آنان در برابر عثمانی و هدف دوم بازاریابی برای تجارت ابریشم بود. همان طور که پیشتر گفته شد ابریشم در اروپا خریداران فراوانی داشت و اروپاییان مایل بودند تجارت آن را در اختیار خود بگیرند (38). میانه ی دو سفیر در هنگام اقامت طولانیشان در خاک روسیه (39) به هم خورد. کشمکش دوسویه ی سفیران در رم به اوج رسید که منجر به جدایی بیات از شرلی و تنها رفتن بیات به اسپانیا شد.

فیلیپ سوم، پادشاه اسپانیا نسبت به پیشنهادات شاه عباس ( که شامل یاری رساندن به ایران در برابر عثمانی و داد و ستد ابریشم در خلیج فارس بود ) دلبستگی نشان داد، اما رخدادهای درونی گروه سیاسی ایران نتایج ناگواری به بار آورد، به طوری که بیات مأموریتش را نیمه کاره رها کرد و با هیچ کشوری قرارداد نبست (40). همزمان با بازگشت بیات به ایران، رخداد بزرگی روی داد که اساس فرمانروایی پرتغالی ها را در خلیج فارس به لرزه درآورد: دولت ایران بحرین را از پرتغالی ها بازپس گرفت (41) و فصلی نوین از کشاکش های فشرده ی سیاسی میان ایران و اسپانیا گشوده شود.

به دستور پادشاه اسپانیا، نایب السلطنه ی هند پرتغال (42)، یک گروه سیاسی شامل سه کشیش که رهبری آن ها را آنتونیو دوگوا (43) عهده دار بود، به ایران فرستاد. نامه ی پادشاه اسپانیا که خواستار ترک محاصره ی گمبرون و تسلیم بحرین به پرتغالی ها بود به شاه پیشکش شد. شاه چون در این زمان به امید یاری گرفتن از اروپایی ها در برابر عثمانی بود درخواست فیلیپ را برای برداشتن محاصره ی بندر گمبرون پذیرفت. به الله وردی خان دستور داد دست از محاصره ی گمبرون بکشد اما در تسلیم کردن بحرین چندان پافشاری نکرد. از این رو کارگزاران ایرانی از واگذاری بحرین به پرتغالی ها خودداری کردند (44). هنوز گروه سیاسی آنتونیو از ایران خارج نشده بود که گروه سیاسی مذهبی دیگری از جانب پاپ و پادشاه اسپانیا به ایران آمد. شاه به خوبی می دانست یکی از اهداف و دلبستگی های کشیشانی که به عنوان سفیر فرستاده می شدند برپایی کلیسا و گسترش مسیحیت در ایران است، از این رو همیشه قول های خوشایند در این زمینه می داد و آن ها را خشنود می ساخت تا به دو هدف دست یابد: اول اینکه توجه سفیران را از مسأله ی بحرین دور کند و دوم اینکه از طریق این سفرا حسن نیت خود را به اسپانیا نشان دهد و این کشور را به نبرد با عثمانی برانگیزاند.

طولی نکشید بین دو گروه سیاسی اسپانیا اختلاف افتاد. این اختلاف از اعتبار آن ها نزد شاه عباس کاست و خطاب به آن ها گفت: بهتر است به کشور خود بازگردید و پادشاه اسپانیا را به جنگ با عثمانی وادارید و آنگاه نه فقط در اصفهان بلکه در همه ی شهرهای ایران کلیسا بسازید. در آن هنگام اگر مسلمانان اعتراض کردند من می گویم که آن ها در برابر دشمنان به ما کمک کرده اند (45). هرچند شاه عباس با آن ها با زبان موافقت سخن گفت ولی انجام وعده هایش را با زیرکی به زمانی موکول کرد که پاپ و پادشاه اسپانیا در عمل با سلطان عثمانی به جنگ برخیزند 46). )

در رمضان 1011هـ ق/ فوریه 1603 م، بیات در راه بازگشت به ایران به هرموز رسید. آنتونیو دوگوا که در راه بازگشت از ایران بود و به خاطر نبودن کشتی ناگزیر در هرموز مانده بود، فرصت را غنیمت شمرد و به ایران بازگشت تا شاه را از تملک بحرین و مداخله در امور خلیج فارس بازدارد. اما شاه عباس با قاطعیت پاسخ داد: بحرین از اجدادم به من رسیده و در تصرف من خواهد ماند؛ این جزیره برای مصالح و منافع پادشاه ایران بیشتر مورد نیاز است تا برای منافع امیرهرموز (47). آنتونیو با سرخوردگی راه رفته را بازگشت.

چند ماه بعد فرستاده ی دیگری به نام لوییس پره یرا دولاسردا (48) با نامه ای از پادشاه اسپانیا به سوی ایران روانه شد. او بنابر تاریخ عباسی در سال 1013هـ ق/1604 م به اردوی شاه در قارص رسید (49). لاسردا مأموریت داشت با تدابیر لازم و اقدامات مسالمت آمیز، ایران را راضی به خروج از بحرین کند و پادشاه ایران را به ادامه ی جنگ با عثمانی ها تشویق کرده، مانع صلح با عثمانی شود. در مورد این ماده از مأموریت تأکید شده بود با رعایت احتیاط کامل باید طوری عمل شود که موجب آبروریزی نشود 50). )

سیاست اسپانیا مبتنی بر نگه داشتن ترک ها و ایرانی ها در جنگ با یکدیگر بود، بدون اینکه به آن ها تعهدی بسپارد. همچنین می کوشید موقعیت سلطه گرانه ی خود در خلیج فارس را به واسطه ی پایگاه هایش در کرانه های ایران و عثمانی حفظ کند(51). ضمن آنکه درگیری ایران با عثمانی به ایران فرصت پرداختن به مسایل خلیج فارس را نمی داد (52). از سوی دیگر شاه عباس که به ماهیت این سفارت های بیهوده پی برده بود و همیشه پس گرفتن هرموز و سواحل خلیج فارس را در خاطر می پرورانید، فریب وعده و وعیدهای دستگاه سیاست گذاری اسپانیا را نخورد و لاسردا را بدون نتیجه روانه ی کشورش ساخت.

از هنگام تسلط ایران بر بحرین ( 1010هـ ق/1601م ) پادشاه اسپانیا در بیشتر نامه هایی که به نایب السلطنه های هند نوشته، پس گرفتن بحرین را تأکید کرده است. او که به اهداف پنهانی شاه در خلیج فارس کمابیش آگاهی یافته بود، توجه بیشتری به خلیج فارس کرد و طی نامه ای به کارگزارانش احترام به فیروزشاه، پادشاه هرموز را که مورد اهانت قرار گرفته بود، تذکر داد (53). از نظر اسپانیا در این زمان خشنود نگه داشتن پادشاه هرموز و نیروهای بومی خلیج فارس می توانست اهرم مناسبی برای مهار اهداف بلندپروازانه ی شاه ایران در خلیج فارس باشد. اما این پرتغالی ها بودند که باید این سیاست را عملی می کردند نه اسپانیایی ها.

دربار اسپانیا وقتی از ندادن بحرین به کارگزارانش آگاه شد بار دیگر آنتونیو دوگوا را به ایران فرستاد و در نامه ای ضمن تبریک کامیابی های شاه عباس در مقابل ترکان عثمانی، دوستانه از او خواهش کرد که مستعمرات آسیایی اسپانیا را تحت حمایت خود گیرد، در ضمن از رفتار خان شیراز ( الله وردی خان ) و دست اندازی های سپاه او به متعلقات پادشاه هرموز شکایت کرد و موضوع بحرین را بار دیگر در میان گذاشت (54). شاه عباس که از قصد سرکوبی کامل عثمانی بیرون نرفته بود و می خواست پادشاه اسپانیا را با خود هم دست کند فرستاده ی اسپانیا را به خوشی پذیرفت ولی در نامه ای که همراه او برای فیلیپ فرستاد هیچ اشاره ای به بحرین و متعلقات پادشاه هرموز نکرد 55).

همزمان با مأموریت دوم آنتونیو دوگوا دربار اسپانیا برای برون رفتن از دشواری های خلیج فارس، آنتونی شرلی را ( بعد از مدت ها سرگردانی و بی خبر گذاشتن دربار ایران ) به استخدام نیروی دریایی اسپانیا درآورد تا با نیروی کوچکی که در اختیار داشت در دریای مدیترانه با عثمانی ها بجنگد. دربار اسپانیا از او خواست این موضوع را طی نامه ای همراه با پیام های امیدبخش دیگر به آگاهی شاه ایران برساند (56). مطالعه ی بخشی از نامه ی شرلی که در هنگام اقامت آنتونیو دوگوا به اصفهان رسید و توسط او به شاه تقدیم شد و پاسخ شاه عباس به آن نامه برای روشن شدن علایق دوسویه خالی از بهره نیست؛ نخست نامه ی شرلی به شاه عباس:

« در باب ابریشم چنین مقرر شد که سودای ابریشم در هرموز بشود چرا که مردم فرنگ هر ساله زر بسیار و یراق های کلی از آلات حرب به الکای روم (57) می برند و سودا می نمایند و حال آنکه معامله ی ایشان برطرف می شود. هر دو جانبه دشمنی زیاد می شود (58) و پادشاه اسپانیا حکمی به کاپیتان هرموز فرستاد که از مردم عجم (59) که در ملیت بندگان نوابند و ابریشم به هرموز می آورند عزت و حرمت بدارد و خرجی که واقع شود زیاده نگیرند » 60). )

شاه عباس در پاسخ اظهار می دارد:

« آنچه در باب تجارت ابریشم نوشته شد، بعد از این از ولایت عجم ابریشم به حلب (61) نبرند و به هرموز آورده و در آنجا بفروشند و دوستی که فرنگیه با رومیان به جهت آمد و شد حلب و بردن ابریشم اظهار می نمایند برطرف شود. بسیار خوب است چه بهتر از این که ابریشم عجم به هرموز آورند و تجار فرنگ امتعه و اجناس فرنگ به هرموز آورده بفروشند و در عوض ابریشم ببرند. انشاء الله تعالی بعد از این مقرر فرماییم که تجار عجم به هرموز آورده بفروشند. ایشان نیز مقرر دارند که در هرموز با سوداگران سلوک خوب کرده خرج زیادتی نگیرند که باعث رغبت سوداگر شود و هرگاه سوداگر بشنود که خرج کمتر است و صرفه درآوردن هرموز است جهت فایده ی خود به هرموز می آورند » 62). )

از فحوای نامه ی شرلی به شاه عباس برمی آید که دربار اسپانیا قصد داشت با برآوردن ضمنی خواسته های شاه ایران (63)، او را به بازدادن بحرین و رهاکردن اندیشه هایش در خلیج فارس راضی کند و بدین وسیله مأموریت آنتو نیو دوگوا در ایران را قرین موفقیت سازد. اما شاه ایران فریب وعده های اسپانیا را نخورد و در نامه اش هیچ اشاره ای به بحرین و تکاپوهای نظامی خان فارس در خلیج فارس و نواحی پیرامون آن نکرد. در زمینه ی همکاری مشترک با عثمانی هم ضمن ابراز خوشحالی از سردار شدن آنتونی شرلی در نیروی دریایی اسپانیا از اروپاییان به خاطر وعده های تو خالی انتقاد کرد و جدیت خود را در جنگ با عثمانی ها یادآور شد 64). )

در نامه ی شاه عباس برخی قواعد تجاری گوشزد شده که نمایانگر درک بالای شاه عباس از مسایل تجاری است. از نگاه شاه ایران هرگاه با بازرگانان خوب رفتار شود وعوارض گمرکیِ اندکی از آن ها گرفته شود و آن ها به این نتیجه برسند که در تجارت با مردم با سرزمینی سود سرشار به دست خواهند آورد، خود به خود به آن سو روی می آورند و چون سودشان در چنین تجارتی است، نیاز به دستورات دولتی و رسمی ندارند. بنابراین اگر بازرگانان ایران تمایلی به داد و ستد در هرموز ندارند در درجه ی اول تقصیر آن متوجه پرتغالی هاست که با رفتارهای ناخوشایند، آن ها را از هرموز دور می کنند. در ضمن شاه آنجا که می خواهد تعهدی بسپارد، در آغاز جمله کلمه ی « انشاء الله تعالی » را ذکر می کند که نشان می دهد تعهد شاه در صورتی عملی می شود که دولت اسپانیا به وعده هایش عمل کند.

آنتونی شرلی

به جز نامه ی بالا، تلاش دیگری نیز برای استحکام مناسبات ایران و اسپانیا صورت داد. او نایب السلطنه ی پادشاه اسپانیا در ناپل را تحریک کرد تا نامه ای به شاه عباس بنویسد و از او بخواهد ابریشم ایران را از راه هرموز به اسپانیا صادر کند. شاه عباس در پاسخ موافقت خود را اعلام کرد و برای اینکه حسن نیت خود را نشان دهد، همراه آنتونیو دوگوا و دنگیز بیگ که راهی سفارت اسپانیا بودند، آنچه ابریشم در اصفهان داشت به اروپا فرستاد تا خطر این کار نخست متوجه خود شاه باشد و بدین وسیله سوداگران ایران اطمینان پیدا کنند و ابریشم خود را از راه هرموز به فرنگستان صادر نمایند 65). )

شاه عباس در نامه ای که به وسیله ی دنگیز بیگ به دربار اسپانیا فرستاد اشاره ای به خواسته های دولت اسپانیا در خلیج فارس نکرد و تنها درباره ی تجارت ابریشم مطالبی نوشت که برای روشن شدن اندیشه ی تجاری شاه سودمند است. پیش تر پادشاه اسپانیا طی نامه ای از شاه عباس خواسته بود که دست بازرگانان انگلیسی را از تجارت ابریشم ایران کوتاه کند و کشتی های آن دولت را به خلیج فارس راه ندهد. شاه در پاسخ پیوند با انگلیسی ها را انکار نکرد بلکه درخواست های پی در پی انگلیسی ها را برای در دست گرفتن تجارت ابریشمِ ایران به پادشاه اسپانیا گوشزد کرد و اظهار امیدواری نمود که در آینده، در حین بستن قرارداد، آنچه لازمه ی دوستی است با اسپانیا نیز انجام خواهد داد. در ضمن این نکته را یادآور شد که حاضر است ابریشم ایران را از طریق جزیره ی هرموز صادر کند مشروط بر اینکه فیلیپ سوم مأمور مخصوصی برای جلوگیری از اجحافاتی که عمال او به تجار ایرانی می کنند به جزیره ی مزبور بفرستد (66). پاسخ شاه نشان می دهد که او خواهان تجارت آزاد در خلیج فارس است و قصد ندارد تجارت ابریشم ایران را در خلیج فارس در انحصار یک کشور قرار دهد.

پادشاه اسپانیا که کمابیش به اندیشه های شاه عباس در خلیج فارس پی برده بود، گذشته از تلاش های سیاسی، از اقدامات نظامی غافل نبود. او در سال های 1016 و 1017 هجری/1607 و 1608 میلادی دو ناوگان جداگانه به سوی آب های شرق فرستاد تا در فرصت مناسب از گزینه ی نظامی نیز بهره برد. اما همراه ناگاون دوم که حامل نایب السلطنه ی جدید هند بود، برای به دست آوردن دوستی شاه عباس هدایایی فرستاد 67). )

نگاه ویژه ی اسپانیا به جزیره ی هرموز و خلیج فارس و نگرانی این دولت از نیات شاه ایران از نامه ای که پادشاه اسپانیا در 28 ذیقعده 1016 هـ ق/ 15 مارس 1608 م به نایب السلطنه نوشت، نمایان می شود. فیلیپ در نامه اش در پاسخ به حاکم گمبرون که به سبب خراب شدن قسمتی از بنای قلعه و استحکامات گمبرون پیشنهاد کرده بود بقیه ی قلعه را نیز خراب کند نوشت: « شما از اهمیت این جزیره و استحکامات آن آگاهید، به همین خاطر برای دفاع از هرموز و قطع آرزوهای پادشاه ایران از تصاحب این جزیره، من اصرار دارم که در تجدید بنای استحکامات آنجا جدیت کنید » 68). )

در بازگشت دنگیز بیگ و آنتونیو دوگوا به ایران ( 1022 هـ ق/1613م )، شاه عباس به خاطر برخی کوتاهی ها که دنگیز بیگ در انجام مأموریت سیاسی اش مرتکب شده بود، او را اعدام کرد (69). آنتونیو دوگوا نیز متهم شد به جای فروش عدل های ابریشم به نمایندگی از طرف شاه، آن ها را به پادشاه اسپانیا بخشیده است (70). او از ترس جان به شیراز گریخت، در آنجا به دستور امام قلی خان مدتی بازداشت شد اما قبل از رسیدن فرمان شاه، خان فارس او را آزاد کرد. شاه از امام قلی خان خشمگین شد و امام قلی خان برای جلب نظر او در سال 1023هـ ق/1614م بندر گمبرون را تصرف کرد 71). )

در سال 1024هـ ق/1614م (72) رابرت شرلی از مأموریت بی نتیجه اش به اروپا بازگشت و درگیری ترکان عثمانی که به منزله ی آتش زیرخاکستر بود دوباره شعله ور شد و شاه را در فشار قرار داد. از این رو صدور ابریشمِ ایران دوباره به خطر افتاد (73). به همین خاطر رابرت شرلی برای دومین بار رهسپار اسپانیا شد. او از سوی شاه عباس مأمور بود راه دریایی را برای سفر انتخاب کند تا با مقامات پرتغالی هرموز و هند نیز مذاکراتی انجام دهد و قراردادهای دوستانه ای منعقد نماید زیرا در آن زمان کارگزاران پرتغالی دولت اسپانیا در هرموز و پیرامون آن با اتباع و سوداگران ایرانی بدرفتاری می کردند. از سوی دیگر بسته شدن راه تجاری عثمانی بر روی کالاهای ایران به خاطر بروز جنگ، شاه ایران را برآن داشت تا برای این منظور از خلیج فارس استفاده کند.

شرلی در هرموز فرمانروای پرتغالی قلعه را متقاعد ساخت تا زمانی که نتیجه ی سفارت و مذاکرات او با پادشاه اسپانیا معلوم نشده است دست از مخالفت و دشمنی با دولت ایران بردارد و با ایرانیان به نیکی رفتار کند. ولی در گوا (74) نتوانست قرارداد دوستانه ای ببندد زیرا پرتغالی ها می خواستند که دولت ایران متصرفات خود در خلیج فارس مانند جزایر بحرین، بندر گمبرون و برخی بنادر ساحلی دیگر همه را به پرتغال واگذار نماید 75). )

در مدت ده ماهی که شرلی مذاکرات بیهوده اش را با پرتغالی ها انجام می داد، کارگزاران شرکت هند شرقی انگلیس با رفتن او به اسپانیا مخالفت می ورزیدند، زیرا بیم داشتند تجارت ابریشم ایران یکباره به دست اسپانیایی ها افتد. اما کشتی حامل شرلی به طور تصادفی از دست آن ها فرارکرد و در سال 1026 هـ ق/1617 م به اسپانیا رسید. شرلی طبق دستوری که از شاه عباس گرفته بود، قصد داشت اسپانیا را به جنگ با ترکان وادار نماید و از سوی دیگر آن کشور را راضی کند با بستن دهانه ی دریای سرخ با کشتی های جنگی، راه تجارت عثمانی را با عربستان، هندوستان و مصر مسدود کند. در عوض شاه ایران حاضر بود بندر گمبرون را به اسپانیایی ها واگذار نماید. اما دربار اسپانیا در برابر این اقدامات، بحرین را نیز می خواست و چون رابرت اجازه ی دادن چنین تعهدی را نداشت مذاکرات به جایی نرسید (76). درباره ی داد و ستد ابریشم در هرموز نیز مذاکره با دولت اسپانیا وقت تلف کردن بود. در واقع اسپانیایی ها وسایل و ابزار کافی برای انتقال مسیر تجارت ابریشم را نداشتند و اگر چنین کاری را تعهد می کردند ناگزیر به دیگران متکی می شدند و این کار سود چندانی برای آن ها نداشت. همچنین علاقه ای به لغو حقوق گمرکی و عوارض نداشتند. از این ها گذشته با اینکه اسپانیایی ها و پرتغالی ها از سال 988هـ ق/1580م حکومت واحدی داشتند ولی همدل و هم زبان نبودند. رنجش پرتغالی ها ازدخالت اسپانیایی ها در امور شرقی آن ها سبب شد نتوانند سیاست منسجمی را برنامه ریزی کنند. علت این امر تصمیمات متناقضی بود که دربار اسپانیا و پرتغالی ها می گرفتند. از آنجا که گوا و هرموز از مراکز تشکیلاتی عمده برای این تجارت به شمار می رفتند، هماهنگی پرتغالی ها با سیاست های دربار اسپانیا ضروری بود 77). )

با توجه به چنین شرایطی رابرت نتوانست در دربار اسپانیا توفیقی به دست آورد. از این رو با دستوری که پیش تر از شاه عباس داشت، کوشید پیشنهادهایش را در لندن مطرح سازد (78). پادشاه انگلیس پیشنهاد رابرت شرلی را در خصوص دادن آزادی تجارت در دو بندر از بنادر ایران از سوی شاه عباس به بازرگانان انگلیسی و داشتن نمایندگی سیاسی در آن دو منطقه و آزادگذاشتن کارگزاران شرکت هند شرقی انگلیسی برای قطع تجارت با عثمانی پذیرفت (79) اما به علت مخالفت شرکت انگلیسی لوانت (80) که به هیچ وجه نمی خواست روابط بازرگانی خود را با عثمانی آسیب پذیر سازد، این مذاکرات به نتیجه نرسید 81). )

اوضاع آشفته ی خلیج فارس و دریای هند موجب شد دولت اسپانیا سفیر دیگری به ایران بفرستد تا به آشفتگی های موجود سر و سامانی دهد (82). این گروه سیاسی برخلاف گذشته به وسیله ی یک نجیب زاده سرپرستی می شد زیرا شاه عباس از پادشاه اسپانیا خواسته بود نجیب زاده ای محترم را به سفارت بفرستد. او معتقد بود چنین نجیب زاده ای منافع پادشاه اسپانیا را بهتر حفظ می کند (83). بنابراین دن گارسیا دسیلوا فیگوئرا (84) از خاندان سرشناس فریا (85) به ایران رهسپار شد. او در رمضان یا شوال 1023 هـ ق/اکتبر 1614 م به گوا رسید. اگرچه در رگ های این نجیب زاده تا اندازه ای خون پرتغالی جریان داشت، مقامات پرتغالی گوا که در باطن از حکومت اسپانیا ناراضی بودند مدت سه سال او را معطل کردند تا اینکه سرانجام در ربیع الاول 1026هـ ق/فوریه 1617م به سوی هرموز حرکت کرد (86). از همین رفتار پرتغالی ها با سفیر دربار اسپانیا آشکار است که آن ها از دولت اسپانیا حساب نمی بردند. بنابراین چگونه می توان انتظار داشت بخشنامه های این دولت را در مورد رفتار مناسب با اتباع ایران اجرا کنند.

معطلی سفیر اسپانیا در گوا باعث شد قبل از رسیدن او، انگلیسی ها، شاه ایران را به بستن قرارداد تجاری راضی کنند (87). فیگوئرا عاقبت در تابستان 1028 هـ ق/1619 م به حضور شاه عباس رسید (88). وی برای جلب خوشنودی شاه هدایای گران بهایی به او تقدیم کرد. این هدایا عبارت بود از سیصد بار شتر فلفل، ظرف های طلا، نقره، بلور و جواهر قیمتی؛ برای نمونه در جعبه ای شصت زنجیر گوناگون آراسته به زمرّد و الماس و انواع جواهر قرار داشت که شصت جوان آن را حمل می کردند. افزون بر این، ابزار و آلات جنگی و لباس های فاخر، حتی ابزار نجاری و آهنگری برای شاه عباس آورده بود، زیرا پادشاه اسپانیا می دانست شاه عباس هنگام فراغت به این گونه کارها می پردازد. حاملین این هدایا بیشتر از پانصد نفر بودند 89). )

سفیر اسپانیا توانست با این هدایا دل پادشاه زیرک ایران را به دست آورد. شاه عباس با شگردهای ویژه ای که در مذاکرات سیاسی داشت سفیر اسپانیا را بازی می داد. مدتی او را دست به سر کرد تا نتیجه ی جنگ ایران و عثمانی مشخص شود. پس از پایان جنگ، چون با عثمانی صلح کرد نمی خواست تعهدی علیه این دولت بسپارد (90). در بیشتر دیدارهایی که بین شاه و سفیر اسپانیا صورت گرفت، شاه عباس از پرداختن به مطلب اصلی طفره می رفت و با وی از هر دری جز مسایل سیاسی سخن می گفت. در یکی از این دیدارها سفیر درباره ی تصرف بحرین و قلعه ی بندر گمبرون شکایت کرد ولی شاه بی آنکه از تصرف گمبرون سخنی به میان آورد پاسخ داد که جزایر بحرین را ما از امیر هرموز که از گذشته ی دور تحت الحمایه و باجگزار ایران بوده است، گرفته ایم و این امر ارتباطی به پرتغالی ها که رعایای پادشاه اسپانیا هستند ندارد و دولت اسپانیا حقی بر جزایر بحرین ندارد. سپس سفیر را ترک کرد و تنها گذاشت 91). )

شاه عباس چون از نبرد با عثمانی فارغ شد برای استراحت به فرح آباد رفت. در این روزها نامه ای از پادشاه اسپانیا به فیگوئرا رسید که مضمون آن چنین بود: رابرت شرلی، سفیر شاه عباس به دربار اسپانیا، پیشنهاد کرده است که اگر دولت اسپانیا چند کشتی جنگی به دهانه ی دریای سرخ بفرستد تا راه تجارت هندوستان را بر عربستان و مصر و دیگر تصرفات عثمانی ببندد، او از شاه ایران درخواست خواهد کرد که در امور تجاری و سیاسی با کارگزاران پرتغالیِ اسپانیا بیشتر همکاری کند و شاید بتواند شاه را به باز دادن بندر گمبرون راضی کند. البته پادشاه اسپانیا توقع داشت جزایر بحرین نیز از شرایط قبول این پیشنهاد باشد ولی رابرت شرلی گفته است که در این خصوص دستور مذاکره ندارد. در هر حال چون پادشاه اسپانیا نمی تواند به گفته های رابرت شرلی اعتماد کند مایل است پر ملیکور درانژ، نماینده ی مقیم اسپانیا در ایران، با شاه عباس به طور مستقیم درباره ی پیشنهاد شرلی گفتگو کند و درستی آن را به دولت اسپانیا اطلاع دهد تا آن دولت بتواند با اطمینان خاطر قراردادی با رابرت شرلی ببندد. در ضمن در نامه گوشزد شده بود که دولت اسپانیا با پیشنهاد شرلی و فرستادن کشتی های جنگی به دریای سرخ موافق است. مشروط بر آنکه شاه دست کم گمبرون را به آن دولت بازگرداند. فیگوئرا این نامه را به فرح آباد رساند ولی شاه عباس پاسخ داد: چون با دولت عثمانی صلح کرده به کشتی های جنگی دولت اسپانیا نیازی ندارد و آنچه از پرتغالیان گرفته متعلق به ایران است و یک وجبِ آن را باز نخواهد داد (92). شاه عباس دریافته بود که دولت اسپانیا تنها می خواهد امتیازات بازرگانی به دست آورد (93) و با امیدهای واهی شاه ایران را به بازدادن سرزمین های تصرف شده راضی کند، از این رو با قاطعیت درخواست های پادشاه اسپانیا را نپذیرفت.

گفت و گوی فیگوئرا با شاه عباس در آخرین دیدارشان، سیاست شاه صفوی را در قبال اسپانیا و مسایل خلیج فارس به طور کامل روشن می سازد. در این دیدار شاه از سفیر خواست اگر درخواستی دارد بیان کند. سفیر یکی از درخواست هایش را چنین بیان می کند: « شاه بر همسایگان خود یعنی پرتغالی ها جزیره ی هرموز به چشم دوستی بنگرد و از راهزنان دریایی مانند دریانوردان و بازرگانان انگلیسی که دشمن پرتغالی ها هستند طرفداری نکند. شاه کلام او را قطع کرد و گفت که اگر امروز دوستی من با پرتغالیان هرموز سست شده تقصیر خودشان است زیرا با مسلمانان بدرفتاری می کنند و از رفت و آمد مسلمانان به ایران جلوگیری می نمایند و ایشان را مجبور می سازد به دین عیسی درآیند؛ باید دست از این کارها بکشند و در کار اتباع انگلیس نیز مداخله نکنند. درباره ی جزیره ی بحرین و بندر گمبرون که سفیر تقاضای واگذاری مجدد آن ها به پرتغالی ها را داشت، شاه عباس گفت: جزایر بحرین را از امیر هرموز که تابع ایران است گرفته ایم و برای اسپانیا داد و ستد با ایران بسیار سودمندتر از داد و ستد با هرموز خواهد بود. اما درباره ی بندر گمبرون، این بندر در خاک ایران و خارج از قلمرو حکومت پرتغالی ها هرموز است. شاه سخنانش را با خرده گرفتن از فرنگیان، به ویژه اسپانیایی ها پایان داد که در جنگ با عثمانی هیچ کمکی به او نکردند (94). شاه به طعنه گفت: « در حالی که من 366 قطعه از ترکان گرفته ام پادشاهان اروپایی حتی یک آغل بز نگرفته اند » 95). )

در آخر شاه عباس به فیگوئرا قول داد یک فرستاده ی ایرانی او را تا اسپانیا همراهی کند و هدایایی به ارزش 9000 تومان با خود ببرد، ولی شاه به وعده هایش عمل نکرد، چون سفیر مجبور شد تنها و حتی بدون نامه ی دوستانه، اصفهان را ترک کند (96). هرچند ممکن است برخی به کاربردن چنین ادبیات و رفتاری را در عرف سیاسی امروز بی نزاکتی قلمداد کنند اما باید توجه داشت که کشورهای اروپایی به ویژه اسپانیا بیش از سه دهه به شاه وعده های توخالی داده و به هیچ یک از تعهداتشان عمل نکرده بودند، بنابراین در آغاز این بی نزاکتی از سوی آن ها ظاهر شده بود.

هنوز فیگوئرا به هرموز نرسیده بود که فرمانده پرتغالی هرموز نامه ای را که از فیلیپ سوم به تازگی رسیده بود برای او فرستاد. فیگوئرا این نامه را همراه نامه ای از خود به دربار شاه عباس فرستاد. پادشاه اسپانیا در این نامه بار دیگر خواسته بود شاه عباس، بحرین و گمبرون را به پرتغالی ها واگذارد و از نیت حمله به قشم و هرموز صرف نظر کند. در ضمن فیلیپ اشاره کرده بود که اگر ایران با پرتغالیان هرموز راه دوستی نپیماید، رشته ی دوستی خواهد گسست و در این صورت هرگاه پرتغالی ها اقدامی برخلاف دوستی کنند، دولت اسپانیا مسئول نخواهد بود. با شنیدن این مطلب آتش خشم شاه تندتر شد و چند بار به خدا و دین اسلام سوگند خورد که جزیره ی هرموز را با شمشیر از وجود پرتغالیان پاک خواهد ساخت و از خشم، نامه ی فیگوئرا را پاره کرد 97). )

حرکت سفیر از اصفهان در حقیقت به منزله ی قطع روابط ایران و اسپانیا بود، زیرا شاه عباس که در این زمان از جنگ با عثمانی فراغت یافته و با آن دولت صلح کرده بود و با شرکت هند شرقی انگلیس نیز روابط حسنه برقرار کرده و مسأله ی تجارت ابریشم ایران را حل کرده بود، افزون بر اینکه خود را نیازمند کمک پادشاه اسپانیا نمی دید، از پافشاری او در تصرف دوباره ی بحرین و بندر گمبرون خشمگین بود و می خواست در این زمان که از سوی مرزهای شرقی و غربی آسوده خاطر شده بود با بازپس گیری جزیره ی هرموز، دست پرتغالی ها و اسپانیایی ها را از آب های خلیج فارس کوتاه کند.

تکاپوهای نظامی

در سال 1003هـ ق/1594 م بر اثر نافرمانی هایی که از خاندان ذوالقدر سرزده بود این خاندان را که از آغاز صفویه اداره ی فارس را برعهده داشتند به وسیله ی سردار نامدارش الله وردی خان از حکومت فارس برداشت و فارس را به الله وردی خان سپرد (99). شاه با فرستادن یکی از بزرگ ترین سردارانش به سوی جنوب، اهمیت این منطقه ی حیاتی را نمایاند. با این اقدام امنیت منطقه تضمین شد و زمینه های مناسبی برای بهره برداری از مسیر تجاری ایران مرکزی به خلیج فارس فراهم شد (100). برای اینکه در داخل سرزمین فارس امنیت مسیر تجاری شیراز- هرموز به طور کامل تأمین گردد و تسلط همه سویه ی حکومت مرکزی بر این مسیر پراهمیت به دست آید، لازم بود کار امیران نیمه مستقل لارستان که از مدت ها پیش از تشکیل حکومت صفویه بر بخشی از سرزمین فارس و سواحل خلیج فارس حکومت داشتند، یکسره شود.

امرای لارستان در آغاز صفویه فرمان برداری خود را با فرستادن نمایندگانی به پیشگاه شاه اسماعیل اعلام کردند (101). اما آن ها در امور داخلی مستقل بودند وتنها به فرستادن خراج سالیانه و فرمانبرداری ظاهری از دولت صفوی اکتفا می کردند. درسال 998هـ ق/1589م که شاه عباس در شیراز بود، ابراهیم بیگ، حاکم لار شخصاً به حضور شاه نرسید و پیشکش هایش را به وسیله ی فرستادگانش به پیشگاه شاه عباس فرستاد. بنابر نوشته ی عالم آرای عباسی، شاه انتظار داشت حاکم لار به طور حضوری ادای اخلاص کند 102). )

افزون بر این، امیر لار و کارگزارانش با کارگزاران مالیاتی شاه عباس و بازرگانان و مسافران بدرفتاری می کردند (103). شاه عباس که از جاه طلبی های امیر لار ناخشنود بود و نمی توانست او را برسر راه تجاری خلیج فارس تحمل کند، الله وردی خان را مأمور سرکوب او کرد. با فتح لارستان، سرزمین های ساحلی از جمله بندر لنگه و چند بندر دیگر که متعلق به امرای لارستان بود، بی واسطه زیر فرمانروایی شاه عباس قرار گرفت 104). )

از دیگر اقداماتی که برای امنیت مسیر تجاری شیراز- هرموز صورت گرفت، تسخیر دژی معروف به « جبرییل » بود. راهزنان و جنایتکاران ناحیه ی لار پس از دستبرد به اموال مردم در این دژ پناه می گرفتند. چون امیران لار توان نظامی برای رویارویی با آن ها را نداشتند، راهزنان پس از چپاول کاروان ها، به این دژ- که به سبب کوه بلندش، جبرییل نامیده می شد- عقب می نشستند. الله وردی خان که نمی خواست این دزدان در قلمرو او دست به شرارت بزنند دزدان را در قلعه محاصره کرده آنان را تارو مار کرد (105). با گشایش لار، نیروهای صفوی عملاً به سواحل خلیج فارس دسترسی پیدا کردند و توانستند توان خود را برای رویارویی با پرتغال ی ها بیازمایند (106) و از نزدیک با وضعیت سیاسی و تجاری هرموز آشنا شوند تا در مراحل بعدی تسلط دولت ایران را بر راه های مشرف به خلیج فارس و سواحل و بنادر آن ممکن سازند.

هر چند فارس و مسیر تجاری آن، بدان سبب که پایتخت ایران ( اصفهان ) را به هرموز پیوند می داد، اهمیت داشت اما شاه عباس را از توجه به ولایات ساحلی دیگر باز نداشت. در این دوره خوزستان که در آن زمان « عربستان » خوانده می شد، نسبت به گذشته پیوند مستحکم تری با دولت صفوی یافته بود و فرمانروایان آن سرزمین فرمان بردار حکومت مرکزی شدند 107). )

پس از سامان یافتن امور فارس، شاه عباس به سوی کرمان رفت و پس از گشودن آن، حاکمی از سوی خود در آن جا گماشت (108). از اواخر سال 1004هـ ق/ نیمه ی سال 1596 م که حاکم کرمان به اجل طبیعی درگذشت شاه عباس حکومت کرمان را به گنجعلی خان زیگ واگذار کرد. تا پایان فرمانروایی شاه عباس، کرمان به دست با کفایت گنجعلی خان اداره می شد (109). در سال های 1017 و 1018 هـ ق/1608 و 1609 م شاه عباس یکی از سردارانش را به سواحل دریای عمان که در گذشته در قلمرو صفوی بود و حکومت محلی آن خراجگزار صفویان بودند و در اوایل فرمانروایی شاه عباس حاکمان آن دیار سرکشی کرده بودند، فرستاد. بر اساس گزارش تاریخ عباسی، این لشکرکشی دلایل امنیتی و تجاری داشت. تجار از زیاده دستانی ها و ستم مأموران و تجاوز راهزنان همیشه شکایت داشتند و بدین سبب بنادر آن نواحی از آمد و شد بازرگانان تهی شده بود. سپاهیانِ شاه سرانجام اراده ی او را در آن سرزمین جاری ساختند 110). )

در سال 1022 هـ ق/1613 م دژ « بن فهل » از ولایت « کیج » و « مکران » توسط گنجعلی خان و به فرمان شاه عباس فتح شد. ملک شمس الدین پسر ملک دینار که در خود توان مقاومت در برابر سپاه خان را نمی دید، تسلیم شد(111). به این ترتیب شاه عباس همه ی نواحی ساحلی خلیج فارس و دریای عمان را تا دماغه ی گوادر تسخیر کرد (112) و سلسله ی ملک را که طی چند نسل فرمانروایان محلی مکران به شمار می رفتند، برانداخت 113). )

بی تردید این موفقیت های نظامی، امنیت تجاری را در راه های منتهی به خلیج فارس و دریای عمان برقرار ساخت، به طوری که چند سال بعد انگلیسی ها در مذاکرات تجاری با شاه ایران، بندر جاسک را به عنوان لنگرگاه برگزیدند.

تکاپوهای نظامی ایران، پیش از نبرد هرموز تنها به سواحل و سرزمین های پیرامون آب های جنوب محدود نشد، بلکه گستره ی این نبردها به درون آب ها نیز کشیده شد. بازپس گیری بحرین که پیش تر اهمیت آن از طریق نامه های دربار اسپانیا به شاه عباس و کارگزاران پرتغالی گفته شد، در سال 1010هـ ق/1601 م رخ داد.

در آستانه ی ورود پرتغالی ها، حکومت بحرین تابع ملوک هرموز بود (114). با ورود پرتغالی ها به خلیج فارس و تسلط بر هرموز، سلطه بر بحرین نیز در برنامه ی مشترک آن ها و امیر هرموز (115) قرار گرفت (116). بر اساس پیمانی که در سال 921 هـ ق/1515 م میان پرتغالی ها و شاه اسماعیل یکم منعقد شد، بحرین و توابعش به عنوان بخشی از سرزمین ایران می بایست تحت حاکمیت ایران قرار می گرفت، اما پرتغالی ها با تصرف بحرین این پیمان نامه را نقض کردند (117). سلطه ی پرتغالی ها بر بحرین همیشگی و قرین آرامش نبود. در طول قرن دهم هجری/ شانزدهم میلادی بحرین چندین بار علیه پرتغالی ها شورید (118). وقایع بحرین نشان می دهد قدرت پرتغالی ها در بحرین پیوسته نبود (119). طی این سال ها حکومت تمام نواحی بحرین و قطیف بر عهده ی خاندان ایرانی « رؤسا » قرار داشت (120) که از طرف ملوک هرموز امور بحرین را اداره می کردند 121). )

بحرین به دلیل موقعیت ممتازش بر سر راه دریایی هرموز به بصره با قرارداشتن در مسیر تجارتی خلیج فارس به دریای مدیترانه همواره مورد طمع قدرت های هم جوار قرار داشت. نقش دولت ایران در بحرین در سده ی دهم هجری/ شانزدهم میلادی به دلیل گرفتاری های خاص خود کم رنگ بود اما در پایان دهه ی نخست سده ی یازدهم / آغاز سده ی هفدهم بر اثر رخدادهایی که شرح کوتاهی از آن خواهد آمد، دولت ایران درصدد بازستاندن این منطقه ی استراتژیک برآمد.

در این زمان رییس رکن الدین فالی از سوی برادرش رییس شرف الدین که وزیر هرموز بود امور بحرین را اداره می کرد. وی مصمم شد بحرین را از هرموز مستقل کند (122) ولی از ترس نیروهای پرتغالی و شاه هرموز یکی از بزرگان فارس به نام خواجه معین الدین را که با او خویشاوند بود و از سوی الله وردی خان مقام کلانتری فارس را عهده دار بود به یاری طلبید (123). خواجه این رخداد را به آگاهی الله وردی خان- که در آن زمان درگیر گشودن لار بود- رساند و به او گوشزد کرد این همان فرصتی است که منتظرش بودید (124) هرچه دستور دهید فرمانبردارم. چون الله وردی خان، بحرین را از توابع فارس می دانست و قبل از به وجود آمدن این فرصت قصد تسخیر آنجا را داشت خواجه را با جمعی از تفنگداران طایفه اش در ظاهر به یاری رییس رکن الدین و در باطن برای چیرگی بر بحرین مأمور گردانید (125). خواجه معین الدین در فرصت مناسب رییس رکن الدین و گروهی از پیروانش را کشت (126) و به یاری فردی به نام امیریوسف شاه که از سوی الله وردی خان مأمور شده بود، بر نیروهای بحرین پیروز شد (127). بعد از اینکه اخبار گشایش بحرین به هرموز رسید، پرتغالی ها و شاه هرموز درصدد پس گرفتن بحرین برآمدند (128). در این زمان الله وردی خان پس از تسخیر لار به سوی بلخ رفته بود، از این رو امام قلی بیگ لشکر بسیار به سوی بحرین فرستاد. نیروهای پرتغالی و هرموزی از سپاهیان ایران شکست خوردند و چون در هرات خبر به شاه عباس رسید منصب خانی به امام قلی بیگ داد 129). )

گشایش بحرین از این جهت اهمیت دارد که نخستین ناحیه ای است که از دست پرتغالی ها بیرون آمد و نخستین گام دولت ایران برای زوال قدرت پرتغالی ها در خلیج فارس بود. بعد از گشایش بحرین، دولت صفوی کوشید در خلیج فارس استقرار یابد و دامنه ی متصرفاتش را در آنجا گسترش دهد. از این رو نگهداری بحرین برای ایران اهمیت حیاتی داشت. این اهمیت را می توان از نامه ی شاه عباس به حاکم بحرین دریافت. در بخشی از نامه چنین آمده است: « شما بی تردید اهمیت حدود مملکت، به ویژه ولایت بحرین و نگهداری آن را نزد ما دانسته اید. حدود بحرین باز است و خاک آن خطرناک، دشمن هم به آن نزدیک. بر شما لازم نمودیم اولاً برای اداره ی بحرین افراد امین و عادل را به کارگیری و برای نگهداری از آن، مردان لایق و شجاع بگماری و در به کار بردن وسایل حفظ آن سفارش کنی. زیرا کوتاه کردن دست کفّار و پایان دادن به حرص و آز آن ها بدین وسیله میسّر است. ثانیاً من تو را بر آن جزایر امیر کردم و شهرها را با پافشاری لشکر و بزرگان به تو واگذاردم برای اینکه تو میل و رغبت در فتح سایر شهرها داشته باشی » 130). )

نامه ی بالا علاوه بر اینکه اهمیت بحرین را از نظر شاه عباس نشان می دهد، بیانگر اندیشه های توسعه طلبانه ی او در گسترش قلمرو ایران در آب های جنوبی کشور می باشد. یک سال پس از گشایش بحرین، الله وردی خان از سوی شاه عباس مأمور فتح دژهای « شمیل » و « میناب » شد. این اقدام نظامی برای راهزنان راه تجاری شیراز به خلیج فارس و پرتغالی ها به منزله ی زهر چشم گرفتن بود. الله وردی خان سپاهی از نیروهای محلی به گرد شمیل و میناب فرستاد و خود نیز به همراه توپی که در جنگ بحرین از پرتغالی ها گرفته شده بود به میدان کارزار روانه شد. او پس از گشایش دو دژ و سروسامان دادن به امور این مناطق، قنبر سلطان زنگنه را بر آن جا حاکم گردانید و به شیراز بازگشت 131). )

هدف دولت ایران از حمله به این مناطق پیشگیری از پدیدآمدن چندگانگی سیاسی و تثبیت اراده ی حکومت مرکزی برای برقراری امنیت در مسیرهای تجاری منتهی به خلیج فارس بود. ایران همواره از نیروهای محلی خود در پیشبرد سیاست هایش در خلیج فارس بهره می برد اما اگر گروه هایی راه خودسری پیش می گرفتند و مانع اجرای سیاست های دولت می شدند مثل سایر نقاط ایران با آن ها برخورد شدید می شد تا درس عبرتی برای سایرین باشد.

بندر «گمبرون» نیز از جاهایی بود که پیش از نبرد هرموز مورد توجه دولت صفوی قرار گرفت. این بندر در دو فرسنگی جزیره هرموز قرار داشت. پرتغالی ها از زمانی که بر جزیره ی هرموز دست یافتند بندر کوچک گمبرون را نیز به بهانه ی اینکه بخشی از قلمرو شاه هرموز است به تصرف درآوردند. چون سواحل جزیره ی هرموز برای کشتی های کوچک جنگی آن ها پناهگاه مناسبی نداشت ساحل گمبرون را در لنگرگاه این کشتی ها قرار دادند. در این لنگرگاه همیشه 25 تا 30 کشتی کوچک مسلح آماده بود. دیده بانان جزیره ی هرموز به محض اینکه در دریا کشتی تجاری بیگانه ای را می دیدند با شلیک توپ کشتی های جنگی را آگاه می کردند تا برای گرفتن حق عبور و حقوق تجارتی دیگر به استقبال آن کشتی روند (132). افزون بر این، گمبرون محل نزول کاروان هایی بود که از ایران به هرموز آمد و شد می کردند (133) و همچنین عبور و حمل و نقل هرگونه خوراکی، به ویژه آب آشامیدنی ( که در هرموز وجود نداشت (134) و اهالی مجبور بودند در سراسر سال برای بدست آوردن این نیازمندی ها به خشکی روند ) را تضمین می کرد 135). )

الله وردی خان در سال 1022 هـ ق/1613م پسرش امام قلی خان را که حاکم لار بود به تسخیر گمبرون فرستاد، اما در آن سال تلاش های امام قلی ناکام ماند. در 1023 هـ ق/1614 م امام قلی خان پس از فوت پدر، والی فارس شد. شاه عباس به او فرمان داد به هر شکل ممکن گمبرون را از دست پرتغالی ها بیرون آورد. امام قلی خان نیز در همین سال بر بندر گمبرون دست یافت و قلعه ی آن را خراب کرد (136) و دژ زیبا و محکمی به سبک دژهای آن زمان اروپا بنا کرد 137). )

شکست پرتغالی ها در گمبرون برای آن ها بسیار سنگین و ناگوار بود. دو سه سال پس از این فتح که فیگوئرا از نزدیک وضعیت آنجا را دیده و توصیف کرده است، موقعیت شاه اسپانیا را در اذهان ایرانیان، به ویژه از نظر شاه عباس بسیار ضعیف ارزیابی می کند، زیرا در هنگام گشایش گمبرون، پرتغالی ها به سختی شکست خوردند و تمام افرادشان را در آنجا از دست دادند. علاوه بر این جزیره ی قشم که اهالی هرموز روزانه آب آشامیدنی و بیشتر تره بار و آذوقه ی خود را از آن فراهم می کردند از تصرف پرتغالی ها بیرون آمد 138). )

در سال 1029 هـ ق/ 1620 م نیروهای ایرانی با استفاده از ناخشنودی اهالی « جلفار » (139) از پرتغالی های حاکم بر آنجا، شبانه خود را به ساحل روبه رو رساندند و پرتغالی ها را از آن جا بیرون کردند (140). گشایش جلفار در ساحل جنوبی خلیج فارس که با هدف اخراج پرتغالی های از آن جا و سرکوبی همدستان راهزنشان صورت گرفت، افزون بر اینکه قدرت نظامی ایران را در خلیج فارس به نمایش گذاشت، علاقه شاه عباس را به تجارت و امنیت منطقه خلیج فارس نشان می دهد. از سوی دیگر عملیات نظامی در ساحل مقابل بیانگر میزان جسارت ایران در برخورد با پرتغالی ها و نشانه ی ضعف آن ها در جزیره ی هرموز بود 141). )

برآمد

در طول تاریخ یکی از نگرانی های فرمانروایانِ شایسته، محافظت و مراقبت از سرزمین و قلمرو جغرافیایی حکومتشان از گزند دشمنان بوده است. امری که امروزه از آن با عنوان حفظ « تمامیت ارضی » یاد می شود. در ایران عصر صفوی همانند بیشتر دوره های تاریخی ایران، شاه بنا بر اختیارات نامحدودش در سعادت یا شقاوت کشور نقش اساسی داشت. بی لیاقتی شاه می توانست کشور را به آشفتگی و هرج و مرج بکشاند و دست بیگانگان را در تجاوز به آب و خاک کشور بگشاید و همان وضعیتی را به وجود آورد که ایران پیش از فرمانروایی شاه عباس به آن دچار شده بود.

شاه عباس پس از به تخت نشستن، توانمندی های گوناگون خود را در جهت از بین بردن آشفتگی ها به کار برد. در اندیشه ی شاه عباس، خلیج فارس وسیله و راهی برای کامیابی در برخی دشواری های سیاسی و تجاری به شمار می رفت. اما در آغاز بهره گیری از این راه به خاطر پیوند غیرمستقیم و باواسطه ی حکومت مرکزی با سواحل خلیج فارس و سلطه ی پرتغالی ها بر آن، امکان نداشت از این رو شاه باید تدابیری می اندیشید تا بی واسطه با سواحل خلیج فارس پیوند یابد و امنیت راه های تجاری منطقه فراهم شود.

بی تردید فتح فارس، لارستان و کرمان در نگاه کلان، دکترین سیاسی شاه عباس مبنی بر تثبیت قدرت فراگیر حکومت مرکزی بر سراسر ایران را می نمایاند. شاه نمی توانست وجود حاکمانی را که تنها در پرداخت مال سالیانه و حضور در برخی مراسم ویژه با پایتخت پیوند داشتند تحمل کند. به ویژه اگر این حاکمان بر سرزمین هایی فرمان می راندند که ایران مرکزی و شمالی را به خلیج فارس پیوند می داد. برقراری امنیت تجاری در مسیر خلیج فارس که از آغاز سده های نوین در گستره ی جهانی اهمیت درخور نگرشی یافته بود نمی توانست از نگاه تیز بین شاه ایران پنهان بماند. او با گماشتن حاکمان لایقی چون الله وردی خان، امام قلی خان و گنجعلی خان در صفحات جنوبی کشور اهمیت این مناطق را نشان داد (142). این حاکمان بازوی شاه عباس در اجرای اهداف سیاسی و تجاری اش در منطقه ی خلیج فارس به شمار می رفتند. پس از مرگ الله وردی خان، پسرش امام قلی خان به فرمانروایی فارس رسید. فرمانروای فارس بعد از شاه مهم ترین حکمران ایران بود (143) و مردان سپاه او بزرگ ترین قسمت ارتش ایران را تشکیل می دادند (144). به پشت گرمی این نیروی بزرگ شاه عباس اطمینان یافت که می تواند از مسیر تجاری خلیج فارس به عنوان گزینه ی سوم در تجارت ایران با اروپا و مذاکرات سیاسی و تجاری با دربارهای اروپایی بهره برداری کند.

از نظر شاه مذاکرات سیاسی تجاری می توانست دست کم دو فایده داشته باشد: نخست آنکه مسیر تجارت ابریشم ایران را که از خاک بزرگ ترین دشمن ایران ( عثمانی ) می گذشت به سوی خلیج فارس هدایت می کرد. در صورت برقراری چنین تجارتی ایرانیان بدون واسطه در مرزهای سرزمینی خود با مشتریان اروپایی داد و ستد می کردند و به جای خطراتی که راه عثمانی برای آن ها داشت در سایه ی امنیتی که شاه در مسیر خلیج فارس به وجود آورده بود با خیال آسوده تری به کارشان مشغول می شدند. اروپاییان هم با قیمت کمتری ابریشم ایران را می خریدند.

دومین فایده ی مذاکرات، اتحاد با اروپاییان علیه عثمانی بود. مهم ترین کشوری که هدف مذاکرات شاه قرار داشت، اسپانیا بود. در این زمان پرتغالی های خلیج فارس و اقیانوس هند تحت تابعیت پادشاه اسپانیا بودند بنابراین شاه می توانست به راحتی با آن ها وارد مذاکرات سیاسی و تجاری شود. از سوی دیگر ناوگان دریایی اسپانیا در دریای مدیترانه و اقیانوس هند می توانست عثمانی را مورد حمله قرار دهد و توان نظامی ترکان را با گرفتار شدن در شرق و غرب کاهش دهد.

کشور دیگری که می توانست اهداف تجاری سیاسی شاه را برآورده سازد انگلستان بود. ناوگان دریایی انگلستان در اواخر قرن دهم هجری/ شانزدهم میلادی همزمان با به تخت نشستن شاه عباس، بر ناوگان شکست ناپذیر اسپانیا در دریای مدیترانه پیروز شد و به زودی در سایه ی حکومت ملکه الیزابت یکم (145) خود را به عنوان یک قدرت دریایی در آب های جهان مطرح ساخت. از این رو به فرمان شاه عباس سفیران ایران هرگاه از دربار اسپانیا پاسخ مناسبی دریافت نمی کردند پیشنهادات ایران را در لندن مطرح می ساختند.

مذاکرات اصفهان- مادرید بر اثر دوگانگی سیاسی و نبود اعتماد بین دربار اسپانیا و پرتغالی ها عدم تمایل و توانایی اسپانیا در انجام تعهداتش، بدرفتاری پرتغالی ها با اتباع ایرانی، پیشروی شاه عباس به سوی خلیج فارس و تصرف برخی سواحل و جزایر مورد ادعای اسپانیا و پاره ای دلایل دیگر به ناکامی انجامید و فرجام تلخی داشت.

یکی از فایده هایی که این مذاکرات طولانی و طاقت فرسا به همراه داشت شناختی بود که شهریار ایران از دستگاه سیاستگذاری اسپانیا و ضعف کارگزاران پرتغالی در خلیج فارس به دست آورد. این شناخت شاه را به برانداختن ریشه ی پرتغالی ها از خلیج فارس رهنمون ساخت.

مذاکرات اصفهان - لندن نیز هرچند تا مرحله ی انعقاد قرارداد در دومین مأموریت رابرت شرلی پیش رفت اما به خاطر اختلافات شرکت های تجاری آن کشور نتیجه ی عملی دربر نداشت. با این حال یکی از شرکت های تجاری انگلستان موسوم به « شرکت هند شرقی انگلیس » چون از پیشنهادات شاه عباس به دربارهای اسپانیا و انگلستان آگاهی داشت و خود را نیازمند دادو ستد با ایران می دید توانست با شاه ایران قرارداد بازرگانی ببندد (146) و به عنوان متحد ایران در اخراج پرتغالی ها ظاهر شود.

روی هم رفته سی سال مناسبات سیاسی و تجاری با اروپا تجربه و شناخت کافی و شایسته ای را برای شاه عباس به همراه آورد و به او درپی ریزی شالوده ی سیاست تجاری ویژه اش در خلیج فارس کمک کرد. افزون بر این، در این مذاکرات برخی اندیشه های ارزشمند سیاسی و تجاری شاه عباس نمایان گردید. از نگاه شاه عباس حاکمیت بر خلیج فارس از حقوق تاریخی ایران به شمار می رفت. از نظر شاه صفوی فتح بحرین، گمبرون ( بندرعباس )، قشم، جلفار و برخی سواحل حق ایران و تکلیف سرداران و مردمان بومی ایران بود. پرتغالی ها در حکم غاصبان خلیج فارس بودند که درگیری با دشمنان دیگر و امیدواری شاه به توافق سیاسی و تجاری با دربار اسپانیا، برخورد همه سویه با آن ها را به تأخیر انداخت.

از منظر دکترین تجاری شاه عباس که در سخنان و نامه های او آشکار است، دولت اسپانیا و پرتغالی ها مادامی که منافع بازرگانان ایرانی را در نظر می گرفتند و با آن ها بدرفتاری نمی کردند، شاهد روی آوردن گسترده ی، شاه عباس تجارت با ایران را در انحصار یک دولت خاص نمی دید و هرگاه دولتی به شاه خرده می گرفت که چرا با دولت دیگری قرارداد تجاری بسته است در جواب می گفت اگر شرایط ایران را بپذیرید همان تسهیلات برای شما نیز در نظر گرفته خواهد شد.

شاه قصد داشت تجارت خلیج فارس را مدیریت کند و از انحصارطلبی و نظامی گری (147) درامر تجارت بیزار بود. حتی پس از نبرد هرموز و تسلط کامل بر خلیج فارس با پرتغالی ها که پیش تر دشمن او به شمار می رفتند رفتاری بسیار دوستانه داشت (148) و با آن ها پیمان تجاری بست. بنابر یک گزارش هلندی، تجارت خلیج فارس در سال 1036هـ ق/ 1026م تنها محدود به کشتی های انگلیسی و هلندی در بندرعباس نمی شد بلکه کشتی های پرتغالی و انواع کشتی ها و قایق های محلی بین شبه جزیره ی عربستان، هند، مسقط، بصره، بندر کنگ، نخیلو و جاسک رفت و آمد داشته اند 149). )

از سوی دیگر تکاپوهای نظامی شاه عباس در سرزمین های ساحلی و پس کرانه ی خلیج فارس و گماردن فرمانروایانی با کفایت در این مناطق زمینه ی کامیابی های بزرگی را در آینده برای او فراهم آورد.

بی تردید اگر تلاش های سی ساله ی شاه عباس در عرصه های سیاست، تجارت و نظامی گری نمی بود، نمی توانست به کامیابی های شگرف در خلیج فارس در دهه ی پایانی فرمانروایی اش دست یابد. همان کامیابی هایی که نیاکانش در طول سده ی دهم هجری/ شانزدهم میلادی از به دست آوردنش ناکام مانده بودند.

پی‌نوشت‌ها:

1. یعقوب فراشباشی، کارشناس ارشد تاریخ، دانشگاه تهران. yfarashyani@yahoo.com

2. فلسفی، نصرالله:

« تجارت ابریشم در زمان شاه عباس اول »، مجله وحید، دوره ی دوازدهم، فروردین 1353، ص 11.

3. باستانی پاریزی، محمدابراهیم:

سیاست و اقتصاد عصر صفوی، تهران: انتشارات صفی علیشاه، 1348، ص 96.

4. فوران، جان:

مقاومت شکننده ( تاریخ تحولات اجتماعی ایران )، ترجمه ی احمد تدین، تهران: رسا، 1377، ص 50.

5. Sir Dadmore Catton.

6. استودارت، رابرت:

سفرنامه استودارت، ترجمه ی احمد توکلی، تهران: فرهنگ ایران زمین، 1354، ص 180.

7. فلسفی، پیشین، صص 11-12.

8. دلاواله، پیترو:

سفرنامه ی پیترو دلاواله ( قسمت مربوط به ایران )، ترجمه ی شعاع الدین شفا، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1348، صص 325-326.

9. همان، صص 171-172.

10. Emerson, John & willem Floor: « Rahdars and this tolls in safavid and Afsharid Iran », Journal of the Economic and Social history of the Orient, 1997, Vol. XXX, p. 318.

11. طاهری، ابوالقاسم:

تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران، تهران: کتاب های جیبی و انتشارات فرانکلین، 1349، ص 316.

12. سیاه کوه در صد کیلومتری شمال شرقی کاشان است. ( دلاواله، پیشین، ص 150 ).

13. دلاواله، پیشین، ص 150.

14. آژند، یعقوب

( گردآوری و ترجمه ): صفویان، تهران: مولی، 1380، ص 98.

15. Robert Cavourt.

16. طاهری، ابوالقاسم:

تاریخ روابط بازرگانی و سیاسی انگلیس و ایران، تهران: انجمن آثار ملی، 1354، ج1، ص 81.

17. همانجا.

18. لکهارت، لارنس:

« ایران در نظر مردم مغرب زمین »، ترجمه ی عیسی صدیق، در کتاب: میراث ایران ( مجموعه مقالات به قلم سیزده تن از خاورشناسان )، زیرنظر ا. ج. آربری، ترجمه ی احمد بیرشک... [ و دیگران ]، تهران: بنگاه ترجمه و نشرکتاب، چاپ دوم، 1346، ص 504.

19. دریابل، ژرژ تکتاندر فن:

ایتر پرسیکوم ( گزارش سفارتی به دربار شاه عباس اول ) ترجمه ی محمود تفضلی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1351، ص 63.

20. کمپفر، انگلبرت:

سفرنامه ی کمپفر به ایران، ترجمه ی کیکاووس جهانداری، تهران، خوارزمی، چاپ دوم، 1363، برگرفته از مقدمه ی والتر هینتس بر این کتاب، ص 11.

21.فیگوئرا، دن گارسیا دسیلوا:

سفرنامه ی فیگوئرا ( سفیر اسپانیا در دربار شاه عباس اول )، ترجمه ی غلامرضا سمیعی، تهران: نشر نو، 1363، ص 208.

22. فلسفی، نصرالله:

زندگانی شاه عباس اول، تهران: نشر علمی، 1369، ج4، ص 1535، به نقل از: مجموعه مراسلات شاه عباس در کتابخانه ملی شهر ناپل، پرواضح است که در ایران گسترده ترین پژوهش درباره ی شاه عباس به وسیله ی مرحوم فلسفی نگاشته شده است.

23. اشراقی، احسان:

« اهمیت تجارت ابریشم در زمان صفویه »، ایران شناخت، تابستان 1374، ش5 ص 142.

24. فریر، رانلد:

« تجارت در دوره ی صفویان »، در کتاب: تاریخ ایران دانشگاه کمبریج ( تاریخ صفویان )، ترجمه ی یعقوب آژند، تهران: جامی، 1380، ص 229.

25. بنانی، امین:

« ساختار اجتماعی اقتصادی دوره ی صفوی»، در کتاب: صفویان، گردآوری و ترجمه ی یعقوب آژند، تهران: مولی، 1380، صص 198-199.

26. فوران، پیشین، ص 73.

27. طاهری، تاریخ روابط بازرگانی و سیاسی انگلیس و ایران، ص 93.

28. Bausani, Alessandro, The persians, translated from Italian by Donne, London, 1972, p.146.

29. بایبوردیان، واهان:

نقش ارامنه ی ایرانی در تجارت بین المللی تا پایان سده ی 17 میلادی، ترجمه ی ادیک باغداساریان، تهران، 1375، ص 69.

30. سیوری، راجرز.م:

ایران عصر صفوی، ترجمه ی کامبیز عزیزی، تهران: نشرمرکز، 1374، ص193.

31. بابیوردیان، پیشین، صص 70-71.

32. همانجا.

33. فریر، پیشین، ص 233.

34. بوندارفسکی، گریگوری:

برتری جویان و امپریالیست ها در خلیج فارس، ترجمه ی زمان زاده، تهران، ابوریحان، 1361، ص 39.

35. Matthe, Rudolph: The politics of trade in Safavid Iran, cambridge university press, 1999 p. 33,

36. klein, Rudiger, « Caravan trade in safavid Iran », Etudes safavids, Paris & Tehran, 1993, pp. 305-306.

37. فلسفی، نصرالله:

تاریخ روابط ایران و اروپا در زمان صفویه، تهران: بی نا 1316، ص 22.

38. هوشنگ مهدوی، عبدالرضا:

تاریخ روابط خارجی ایران ( از ابتدای صفویه تا پایان جنگ دوم جهانی )، تهران: امیرکبیر، 1375، ص 66.

39. آن ها در مسکو شش ماه توقف کردند.

40. هوشنگ مهدوی، پیشین، ص 70.

41. شرح گشودن بحرین در بخش آینده می آید.

42. Dom Arias saldanha.

43. Antonio de Gouvea.

44. اقبال، عباس:

مطالعاتی در باب بحرین و جزایر و سواحل خلیج فارس، تهران: چاپخانه مجلس، 1328، ص 79.

45. نوایی، عبدالحسین:

روابط سیاسی اقتصادی ایران در دوره ی صفویه، تهران: سمت، 1377، صص 96-97.

46. فلسفی، نصرالله:

زندگانی شاه عباس اول، تهران: علمی، 1369، ج4، ص 1491.

47. نوایی، پیشین، ص 97-98. برای آگاهی از جزئیات رویدادها به جلد چهارم کتاب زندگانی شاه عباس اول یا تاریخ روابط ایران و اروپا در زمان صفویه، تألیف نصرالله فلسفی مراجعه کنید.

48. Luis Preira de Lacerda.

49. یزدی، ملاجلال الدین محمد:

تاریخ عباسی، به کوشش سیف الله وحیدنیا، تهران: وحید، 1366، ص 269.

50. Golbenkian,R: L Ambassade en perse de Luis periera de Lacerda, Lisbon, 1966, pp. 42-43.

51. Ferrier, R. W: « The European diplomacy of Shah Abbas I and the first Persian embassy to England », Iran, 1973, Vol. XI, p. 77.

52. قایم مقامی، جهانگیر:

مسأله ی هرموز در روابط ایران و پرتغال ( اسناد فارسی، عربی و ترکی در آرشیو ملی پرتغال درباره ی هرموز و خلیج فارس )، تهران: بی نا، 1354، ج1، ص 172.

53. همان، ص 183.

54. اقبال، پیشین، ص 80.

55. بلان، لوسین لویی:

زندگی شاه عباس، ترجمه ی ولی الله شادان، تهران: اساطیر، 1375، صص 209-210.

56. فلسفی، پیشین، ج4، صص 1505-1506.

57. منظور از الکای روم سرزمین عثمانی است.

58. یعنی از سوی ایران و اسپانیا دشمنی با عثمانی بیشتر می شود.

59. منظور از مردم عجم ایرانی ها هستند.

60. نوایی، عبدالحسین:

شاه عباس، مجموعه ی اسناد و مکاتبات تاریخی همراه با یادداشت های تفصیلی، تهران: زرین، 1366، ج3، صص 240-241.

61. حلب شهری در میانه ی راه تجاری ایران به سواحل مدیترانه بود که به خاطر اهمیتش گاه این مسیر را به نام این شهر می خواندند.

62. همان، ص 243.

63. شاه عباس این خواسته ها را بارها به دولت اسپانیا گوشزد کرده بود.

64. همانجا، این مطالب در آغازنامه ی شاه عباس آمده است. متن کامل نامه به خاطر جلوگیری از طولانی شدن مقاله ذکر نشد.

65. فلسفی، پیشین، پاورقی، ص 1510. به نقل از سفرنامه ی آنتونیو دوگوا.

66. فلسفی، نصرالله: تاریخ روابط ایران و اروپا درزمان صفویه، پیشین، ص 40.

67. قایم مقامی، پیشین، ص 182.

68. همان، ص 183.

69. منشی، اسکندربیگ:

تاریخ عالم آرای عباسی، تصحیح محمداسماعیل رضوانی، تهران: دنیای کتاب، 1377، ج2، صص 1424-1423.

70. پیشکش کردن این ابریشم ها نه تنها مرتبه ی شاه ایران را بالا نبرد بلکه این قضاوت وقیحانه را در ذهن پادشاه اسپانیا به وجود آورد که شاه ایران آداب سیاست نمی داند. این نتیجه گیری از این سخن او به دست می آید: « گویا پادشاه مرا زنی پنداشته که این همه ابریشم برای من فرستاده تا ابریشم ریسی کنم ». در ضمن دنگیزبیگ به تحریک آنتونیو ابریشم ها را هدیه کرد. ( نوایی: روابط سیاسی اقتصادی ایران در دوره ی صفویه، پیشین، ص 102). از فحوای نامه ی شاه عباس به نایب السلطنه ی اسپانیا در ناپل ( که از قضا در سفرنامه ی آنتونیو دو گوا ذکر آن مسطور است ) برمی آید که ابریشم ها برای فروش ارسال شده بودند نه برای پیشکشی ( فلسفی: زندگانی شاه عباس اول، ج4، ص 1510، به نقل از سفرنامه ی آنتونیو دوگوا ).

71. سیوری، پیشین، ص 112.

72. به خاطر همسان نبودن آغاز و پایان سال میلادی با سال قمری در تطبیق سال ها گاه یک سال قمری در برابر دو سال میلادی و گاه دو سال میلادی در برابر یک سال قمری قرار می گیرد.

73. فریر، پیشین، صص 235-236.

74. « گوا » مرکز پرتغالی ها در اقیانوس هند بود. به خاطر استقرار نایب السلطنه در گوا، خلیج فارس و سایر مستملکات پرتغالی ها در اقیانوس هند زیرنظر گوا بودند.

75. فلسفی، نصرالله:

زندگانی شاه عباس اول، پیشین، ج4، صص 1512- 1513.

76. نوایی، عبدالحسین:

ایران و جهان ( از مغول تا قاجاریه )، تهران: هما، 1366، ج1، ص 233.

77. فریر، پیشین، صص 234-235.

78. برای آگاهی بیشتر از روابط تجاری ایران و انگلستان در این زمان نگاه کنید به: فراشیانی، یعقوب: « گزارشی از آغاز روابط تجاری ایران و انگلیس در خلیج فارس»، نامه ی تاریخ پژوهان، سال ششم، بهار 1389، شماره ی 21، صص 53-73.

79. اقبال، پیشین، صص 83-84.

80. این شرکت انگلیسی برخلاف شرکت هند شرقی انگلیس، مناسب ترین راه تجارت با شرق را استفاده از خاک عثمانی می دانست.

80. بلان، پیشین، ص 250. از نامه ای که دربار اسپانیا برای شاه عباس می فرستد چنین برمی آید که اسپانیا به شرلی اعتماد نداشته است. بخشی از مضمون نامه در صفحه ی بعد می آید.

82. قایم مقامی، پیشین، ص 189.

83. سیوری، پیشین، ص 112.

84. Don Garcia de Silvay Figueroa.

85. Feria.

86. فلسفی، پیشین، ج4، ص 1515.

87. عوض، عبدالعزیز:

دراسات فی تاریخ الخلیج [ الع... ] الحدیث، بیروت: دارالجیل، 1991، ص 50.

88. سیوری، پیشین، ص 112.

89. دلاواله، پیشین، ص 310.

90. جوادی، حسن:

« سفرنامه ی پرتغالی و اسپانیولی درباره ی ایران در دوره ی صفویه »، کتاب الفبا، تهران: امیرکبیر، 1356، ج6، ص 52.

91. دلاواله، پیشین، ص 325.

92. همان، صص 436-438.

93. قایم مقامی، پیشین، ص 190.

94. شاه عباس پیشتر در یک دیدار دیگر، در مقابل ادعاهای فیگوئرا مبنی بر درگیر بودن اسپانیا با عثمانی به طعنه گفت: « عثمانی نه تنها وقعی به اسپانیا نمی گذارد بلکه سفیر آن دولت در ایران نیز گفته است تا کنون از وجود دولتی به نام اسپانیا در دنیا بی خبر بوده است » ( جوادی، پیشین، ص 52).

95. بلان، پیشین، ص 270.

96. همانجا.

97. فلسفی، پیشین، ج4، 1528-1532.

98. برای آگاهی از شرح گسترده ی این تکاپوهای نظامی نگاه کنید به: فراشیانی، یعقوب: سیاست و تجارت ایران در خلیج فارس( از آغاز دوره ی صفویه تا پایان سلطنت شاه عباس اول )، پایان نامه ی کارشناسی ارشد، گروه تاریخ دانشکده ی ادبیات، دانشگاه تهران، شهریور 1382، سال تحصیلی 81-82، صص 207-219.

99. رهر برن، ک.م:

نظام ایالات در دوره ی صفویه، ترجمه ی کیکاووس جهانداری، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1357، ص 57.

100. $ وثوقی، محمدباقر:

تاریخ مهاجرت اقوام در خلیج فارس ( ملوک هرموز )، شیراز: دانشنامه ی فارس، 1380، صص 391-390.

101. جهانگشای خاقان ( تاریخ شاه اسماعیل )، مؤلف نامعلوم، مقدمه و پیوست ها، الله دتا مظفر، اسلام آباد: مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان، 1364، ص 187.

102. منشی، پیشین، ج2، ص 993.

103. همانجا.

104. مستوفی یزدی، محمدمفید:

مختصر مفید، به کوشش سیف الدین نجم آبادی، ویسبادن، 1989، ص 377 و 386.

105. فیگوئرا، پیشین، صص 102-103.

106. وثوقی، پیشین، ص 397.

107. رهر برن، پیشین، ص 128.

108. مستوفی، محمدحسن: زبده التواریخ، به کوشش بهروز گودرزی، تهران: موقوفات افشار، 1375، ص 92.

109. وزیری کرمانی، احمدعلی خان:

تاریخ کرمان( سالاریه )، تصحیح باستانی پاریزی، تهران: ابن سینا، 1352، صص 481-490.

110. یزدی، پیشین، صص 371-376.

111. منشی، پیشین، ج2، ص 1421.

112. فیگوئرا، پیشین، ص 70.

113. Frrier, op. cit, p. 80.

114. طباطبایی، محمدمحیط:

« سرزمین بحرین »، مجموعه مقالات خلیج فارس، تهران: وزارت امور خارجه، 1369، صص 277-286.

115. هرچند ملوک هرموز پس از ورود پرتغالی ها به خلیج فارس عنوان خود را حفظ کردند اما دست نشانده ی پرتغالی ها بودند. برای آگاهی بیشتر نگاه کنید به: وثوقی، محمدباقر: تاریخ مهاجرت اقوام در خلیج فارس ( ملوک هرموز )، شیراز، دانشنامه ی فارس، 1380؛ همچنین: قایم مقامی، جهانگیر: مسأله ی هرموز در روابط ایران و پرتغال ( اسناد فارسی، عربی و ترکی در آرشیو ملی پرتغال درباره ی هرموز و خلیج فارس )، تهران: بی نا، 1354.

116. شاکر، محمود:

البحرین، بیروت، دمشق: المکتب الاسلامی، 1406 هـ ق، ص 65.

117. سیوری، راجرز. م:

خلیج فارس از دوران باستان تا قرن هیجدهم، ترجمه ی حسن زنگنه، قم: همسایه، 1377، ص 47.

118. Belgrave, C.D: « The portuguese in the Bahrain islands, 1521-1602 », Journal of the royal central Asian society, 1935, part IV, vol. XXII, p. 62; ozbaran, salih: « The Othman turks and the Portugues in the Persian gulf, 1534-1581 », Journal of Asian history, 1972, no. I, vol. 6, p. 50.

119. نفیسی، سعید:

بحرین حقوق هزار و هفتصد ساله ی ایران، تهران: طهوری، 1333، ص 11.

120. وثوقی، پیشین، ص 398.

121. اقبال، عباس:

« قسمتی از ماجرای خلیج فارس »، مجله ی یادگار، 1326، ش3، ص 26.

122. اقبال: مطالعاتی در باب بحرین و جزایر و سواحل خلیج فارس، پیشین، ص 78.

123. فلسفی، پیشین، ج4، ص 1486.

124. بنابر تاریخ عباسی حاکم پیشتر به خواجه معین الدین گفته بود که اگر فرصت مناسب برای گشایش بحرین پیش آمد به او خبر دهد ( یزدی، پیشین، ص 209 ). حتی اگر این خبر هم نادرست باشد تردیدی نیست که آزادسازی سرزمین های متعلق به ایران از ابتدای سلطنت شاه عباس برای او اهمیت در خور نگرشی داشته است. شاه در نامه ای که در سال 1006 هـ ق/1597 م برای اکبرشاه گورکانی فرستاده، آشکارا به این مطلب اشاره کرده است ( بلان، پیشین، ص 150 ).

125. منشی، پیشین، ج2، ص 990.

126. یزدی، پیشین، ص 210. رییس رکن الدین در پنجم رجب 1010 هـ ق/26 دسامبر 1601 م کشته شد.

127. منشی، پیشین، ج2، ص 990-991.

128. اقبال، پیشین، ص 78.

129. یزدی، پیشین، ص 215. معین الدین فالی و امیر یوسف شاه که در گشایش بحرین بیشترین نقش را ایفا کرده بودند بر اثر جراحاتی که در طول جنگ برداشتند در راه آزادسازی بخشی از خاک ایران از دست بیگانگان جان دادند ( منشی، پیشین، ج2، ص 991 ).

130. زرین قلم، علی:

سرزمین بحرین از دوران باستان تا امروز، تهران: کتابفروشی، سیروس، 1337، ص 78 متن این نامه از یک سند عربی به فارسی برگردانده شده است.

131. منجم یزدی، پیشین، صص 235-236.

132. فلسفی: تاریخ روابط ایران و اروپا، پیشین، ص 53-54.

133. اقبال، پیشین، ص 80.

134. جزیره ی هرموز در واقع از نظر زمین شناسی یک گنبد نمک است ( علایی طالقانی، محمود: ژئومورفولوژی، ایران، تهران: قومس، 1381، ص 347 و 349 ). بنابراین آب شیرین در این جزیره پیدا نمی شود. از گذشته های بسیار دور نمک از اقلام صادراتی جزیره به شمار می رفته است.

135. فیگوئرا، پیشین، ص 13.

136. اقبال، پیشین، ص 81.

137. فلسفی، پیشین، ص 54.

138. فیگوئرا، پیشین، ص 65.

139. « جلفار » ( Jolfar ) اکنون با « رأس الخیمه » واقع در شیخ نشین شارجه ی امارات متحده ی عربی مطابقت دارد. استاد احمد اقتداری معتقد است که این واژه فارسی است و در اصل « گل بار » به معنای « ساحل » یا « بندر » « گل » است.

140. التدمیری، احمدجلال:

« قرائات آرشیفیه فی الوثائق التاریخیه و فی الصراع الدولی علی الخلیج الع...»، ابحاث ندوه رأس الخیمه التاریخیه، الجزء الاول، ابحاث ندوه الاستعمار البرتغالی فی خلیج الع...، رأس الخیمه، 1408 هـ ق، ص 76.

141. سایر رخدادهای خلیج فارس به تفصیل در کتاب های تاریخی بیان شده است.

142. برخی از پژوهشگران اقدام شاه عباس در انتقال پایتخت به اصفهان و جابه جایی ارمنیان جلفا را در راستای هدایت تجارت ابریشم به خلیج فارس می دانند ( فریر، رانلد، پیشین، صص 231-232 ).

143. دلاواله، پیشین، ص 331.

144. همان، ص 327.

145. فراشیانی، یعقوب:

« گزارشی از آغاز روابط تجاری ایران و انگلیس در خلیج فارس »، نامه ی تاریخ پژوهان، سال ششم، بهار 1389، شماره ی 21، ص 55.

146. همان، صص 57-61.

147. Steens gaard, Niles: Carracks, Caravans and Companies, Copenhagen 1973,p. 399.

148. شاردن، ژان:

سفرنامه ی شاردن، ترجمه ی اقبال یغمایی، تهران: توس، 1374، ج2، ص 619.

149. سلوت، ب. ج:

عرب الخلیج [ الفارسی ] ( فی ضوء مصادر شرکت الهندالشرقیه الهولندیه )، ترجمه ی عایده خوری، 1993، ص 140.

منبع: سایت راسخون

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۲
علی
Iran, Islamic Republic of
۲۳:۵۹ - ۱۳۹۵/۱۱/۰۸
۰
۰
با سلام
بهتر بود نام نویسنده را درج می فرمودید. نویسنده ی این مقاله دكتر یعقوب تابش(فراشیانی ) دكترای تاریخ است.
حسن
Iran, Islamic Republic of
۱۶:۱۱ - ۱۳۹۵/۱۱/۰۹
۰
۰
این مطلب كه منتشر كرده اید از دكتر یعقوب تابش(فراشیانی) دكترای تاریخ است لطفا رعایت امانت نموده نام نویسنده را در كنار عنوان درج فرمایید.

نیازمندی ها