روزنامه خندان

تحلیل سیراب شیردانی

روزنامه خندان

شکسته نفسی!

طنز در روزنامه های کشور کم پیدا می شود و این یعنی روزنامه ها کم لبخند می‌زنند و آنها که روزنامه می‌خوانند هم به تبعیت از رسانه محبوب شان کمتر می خندند. حکمت ستون روزنامه خندان، در این است که طنز همه روزنامه های کشور را جمع کنیم و در جام جم آنلاین برسانیم به دست تان تا هر صبح، دستکم در اینترنت گردی روزانه، لبخندی روی لب تان بنشیند.
کد خبر: ۷۸۰۸۷۴
شکسته نفسی!

شرق: خوبت شد؟

محمدجواد ظریف نشست توی آمبولانس و گفت: «یقین دارم که حتی زمانی که کری داشت با بنده قدم می‌زد، کاملا احساس می‌کرد که با فردی صحبت می‌کند که به نظامش و انقلابش باور دارد.» بمیرم الهی. هنوزه که هنوز ظریف دارد راه‌رفتنش با کری را توجیه می‌کند. بابا این کری مرد زن‌وبچه‌داری است و رابطه‌اش با ظریف فقط دور همین مساله هسته‌ای می‌گردد وگرنه درباره مسایل غیرهسته‌ای اصلا با هم صحبت نمی‌کنند.
حالا اینقدر سخت بهش می‌گیرند که فردا دچار بحران هویت بشود و از فردا توی خیابان تا دید دونفر دارند با هم قدم می‌زنند، برود بهشان ‌گیر بدهد. بله. همه‌چیز ریشه در کودکی و پیشینه ما دارد. حالا جریان چیست؟ جریان این است که ظریف بی‌زبان است. تا کیهان تیتر زد، فرداش کمرش گرفت و زیر پتو رفت ژنو.
الان هم با کری قدم زده، هی صبح تا شب می‌گوید فقط قدم زده و کار دیگری نکرده. خب، مشکل دقیقا همین‌جاست دیگر. آقای احمدی‌نژاد مادر مردم را بغل کرد، عکسش منتشر شد، فیلمش منتشر شد، همه بهش گفتند چرا، اصلا وقعی ننهاد. یا مثلا با آن خانمه توی خارج دست داده بود، همه گفتند چرا، باز هم وقعی ننهاد. یا اصلا جلو دوربین زنده صداوسیما دست خانم معلمش را بوسید، همه گفتند چرا، باز هم وقعی ننهاد. حالا ظریف نه دست داده، نه بوس داده، نه بوس کرده، نه بغل داده، نه بغل کرده، نه راه آمده، فقط‌وفقط راه‌ رفته، هی دارد درباره‌اش توضیح می‌دهد. خب توضیح نده ظریف‌جان. کمی زمخت باش. بگو «راه رفتم؟ خوب کردم. اصلا این‌دفعه دوتایی می‌رویم شانزه‌لیزه. اصلا می‌رویم دوتایی حمام آفتاب می‌گیریم. خوبت شد؟» مطمئن باش قضیه حل می‌شود.

اعتماد : از این ترقه های روی اعصاب

یعنی تا کی باید بنویسیم و فک بجنبانیم و حرف بزنیم و سرتان را درد بیاوریم و قصه بگوییم و انتقاد کنیم و روزنامه دربیاوریم؟ کسی هم می خرد روزنامه ها را در این روزهای پر ازدحام؟ محض درمان ندیدم توی این شلوغی و سرعت کسی روزنامه دست گرفته باشد و صفحه آخرش، کرگدن نامه را گرفته باشد جلوی چشمانش و مشغول خواندنش باشد. حیف وقت که پای کرگدن تلف شود؟ حتی پای دکه هم دیگر کسی نمی ایستد و سرپایی روزنامه ها را ورانداز نمی کند. بازار روزنامه کساد است و از روزهای عادی سال هم کسادتر. تقریبا از ١٥ اسفند ملت پشت شان را به روزنامه می کنند تا اول اردیبهشت. حالاچهارنفر هم مثل شما استثنا، کلااز روی شواهد و قراین عرض می کنم که روزنامه سایه باقر است و کسی وقتش را بابت آن هدر نمی دهد.
خواستم بنویسم به جایش بازار ترقه و چهارشنبه سوری گرم است، دیدم حرف بی ربطی است. کسی که چهارشنبه سوری را پر شور و حرارت برگزار می کند محال است اهل روزنامه و کرگدن باشد.
ضمن اینکه چهارشنبه سوری هم بحمدلله والمنة، همچه بازار گرمی ندارد این سال ها. روز به روز هم دارد کم رونق تر می شود یعنی دارد از توی خیابان ها جمع می شود و به داخل خانه ها می رود. قدیم ملت از خانه می زدند بیرون و آتش می سوزاندند، حالااز توی خیابان به خانه می روند تا آتش هایی جدی تر و خطرناک تر و خانمان براندازتر بسوزانند. ضمن اینکه سن چهارشنبه سوری هم دارد بالاتر می رود. زمان بچکی ما سن آتش سوزاندن از قبل از دبستان بود تا قبل از سربازی.
پدر، مادرها یادم نمی آید کسی با حرکات و سکنات ما موافقتی کرده باشد. ما معمولاکتک می خوردیم و به تعداد تیر و ترقه ای که در می کردیم پس گردنی می خوردیم اما حالاپدر و مادرها خودشان آتش بیار معرکه شده اند و برای عزیزدردانه های خود موشک و فشنگ می خرند و برای شان روشن می کنند و هر و کر می کنند و جلف بازی در می آورند و قس علیهذا. بچه ها اما - لااقل اینها که من می بینم- حوصله زردی من از تو، سرخی تو از من را هم ندارند چه برسد به آتش سوزاندن. از بس پای کامپیوتر و گوشی موبایل و تاچ پد و ایکس سیکس و پلی استیشن کوفت و زهرمار نشسته اند نای تکان خوردن ندارند. پای شان را از روی مار برنمی دارند چه برسد به پریدن از روی آتش. اصلااین بچه هایی که من می بینم بیشتر راغبند چهارشنبه سوری مجازی برپا دارند بلکه عیدشان هم مجازی باشد و البته پدر و مادرها هم فکر کنم چهارشنبه سوری وایبری را به انواع دیگرش ترجیح بدهند. اما جدای از اینها چهارشنبه سوری خانگی شده و آتشش هم جزئا و کلاتغییر کرده. من از همین الان صدای چهارشنبه سوری همسایگانم روی مخم رفته. نه صدای تیر و ترقه که صدای آهنگ های مبتذل لس آنجلس شان.
چهارشنبه سوری تغییر ماهیت داده و تبدیل به چیزی شده که نه چهارشنبه سوری است نه سیزده بدر و نه سپندارمزدا و نه چیز دیگر. بلکه یک بهانه جلف است برای رفتن روی اعصاب ملت. من با سنت های ایرانی بدم؟ غلط بکنم. من با ایرانی بازی بدم؟ شکر بخورم؟ من چه کاره ام که موافق باشم و مخالف. اما من با رفتن روی اعصاب بقیه مخالفم و هرجا پایش بیفتد مخالفتم را اعلام می کنم که بی احترامی به دیگران بد است. چه با اکو چنگ چنگ و چه با اکولایزرهای خانگی بد است که به گوش و هوش دیگران تجاوز به عنف کنیم و مزاحم شان شویم. شرعی و عرفی حق خوری و بی اعتنایی به بقیه کار زشتی است و حتی اگر به اسم امشاسپندان باشد زشت و بد است. بزنید، شادی کنید و صفا کنید اما روی اعصاب ملت راه نروید.
وقتی من عزادارم دلیل نمی شود که بقیه هم خواسته و نخواسته شریک عزاداری من باشند. اکر هم شادم دلیل ندارد که شهری را از شادی ام خبردار کنم. کلاهر کس در هر حالی بگوید گور بابای بقیه، من با او مشکل دارم... چه اشتباهی کردم درباره چهارشنبه سوری نوشتم. چطور من سوژه به این خوبی دعوای تتلو و بهنوش بختیاری را ندیدم و به جایش مشغول قاشق زنی و پاسداشت سنت های آبا و اجدادی ام شدم و طرفداران چهارشنبه سوری را با خودم دشمن کردم. . .

کیهان: شکسته نفسی!

گفت: علی مطهری در مصاحبه با روزنامه‌ اعتماد گفته است؛ در آینده به جای اینکه بگویند علی مطهری فرزند شهید مطهری است، برعکس آن را خواهند گفت!
گفتم: یعنی چی؟!
گفت: در پاسخ خبرنگار گفته است؛ وقتی مردم احساس کنند که فرزند یک شخصیت از خودش هم یک «وجودی» دارد، برای خود او هم در ذات خودش یک شخصیت قائل می‌شوند.
گفتم: ولی علی مطهری فقط مورد تقدیر و تجلیل ضدانقلاب خارج‌نشین و برخی از فتنه‌گران داخلی است و تا حالا از خودش به اصطلاح «وجودی» نشان نداده است! و از سوی هیچ آدم حسابی که سرش به تنش بیارزد مورد تقدیر نبوده است!
گفت: به هر حال او می‌گوید «کم‌کم دارد طوری می‌شود که به جای اینکه بگویند علی مطهری فرزند شهید مطهری، خواهند گفت؛ شهید مطهری پدر علی مطهری است»!
گفتم: عجب تواضعی؟!... یارو دستش را بلند کرده بود و می‌گفت؛ خدایا مرا نبخش! خدایا مرا نیامرز، خدایا... پرسیدند این چه جور دعا کردن است؟! و یارو گفت؛ هیس! دارم شکسته نفسی می‌کنم!

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها