فاطمه نیز در این محل سکونت داشت. یک دختر هفده ساله که همراه والدین و بستگانش در یکی از همین ساختمانهای چهار طبقه زندگی میکرد. در جلوی در ورودی خانه، کفشها بهصورت مرتب قرار داده شده و بوی کباب سرخ کرده در راه پلهها به مشام میرسد. حمدی، پدر فاطمه در را باز میکند و با عصبانیت میگوید: چه میخواهید؟ او دیگر از اینجا رفته است.
موهای حمدی بخوبی شانه نشده است. کار چندان سختی نیست که متوجه شویم این مرد چهل و هشت ساله تا همین چند وقت پیش بسیار خوشحال بوده، اما هم اکنون موج ناامیدی و ناراحتی را میتوان در چشمهایش دید. پلیس بارها به این خانه آمده تا در مورد ناپدید شدن فاطمه سوال کند؛ حمدی نیز قرار است بزودی بهعنوان شاهد در دادگاه حاضر شود. او در این زمینه میگوید: من همه چیز را به آنها گفتهام.
اینها در واقع سوالاتی است که هیچ پاسخی ندارد. دختر او یکی از صدها دختر جوان اروپایی است که زندگی خود در غرب را رها کرده و برای تجربه یک زندگی جدید عازم سوریه یا عراق شده است. بنا به گفته مقامات امنیتی آلمان، حدود صد زن جوان برای عضویت در داعش این کشور را ترک کردهاند. در حدود نیمی از این افراد در تابستان سال 2014 آلمان را ترک کردند. تعدادی همراه همسران خود عازم این مناطق شدند، اما برخی نیز به امید یافتن یک شریک از میان مبارزان جهادی به این مناطق رفتند. در این میان نیز بودند افرادی که برای حضور در خط مقدم به عضویت داعش در آمدند.
حمدی دوست ندارد در این زمینه حرفی بشنود. او مانند بسیاری از خانوادههایی که فرزندانشان به سوریه یا عراق رفتهاند، ادعا میکند دخترشان هماکنون در ترکیه است. آنها به همسایگان و حتی نیروهای پلیس گفتهاند فرزندان آنها در تعطیلات به سر میبرند. اما مقامات در مورد پرونده فاطمه مطمئن هستند که او به تروریستها در سوریه ملحق شده است. بیشتر افرادی که آلمان را ترک کرده تا به داعش بپیوندند، بین شانزده تا بیست و هفت ساله بوده و از مناطق حاشیهای کشور بودهاند. یکی از این مناطق، آزبورگ است.
گرچه حضور سلفیها در آزبورگ بسیار کم است، اما آنها توانستند گروهی از زنان جوان ساکن این منطقه را به سمت عقاید افراطی خود سوق دهند. فاطمه و خواهرش امینه بخشی از این گروه بودند. حمدی میگوید بهتدریج متوجه تغییرات ظاهری و رفتاری دخترانش شده اما نمیتوانست با آنها مخالفت کند. پس از آنکه فاطمه با یک جوان مراکشی در اینترنت آشنا شد و قصد داشت با او ازدواج کند، حمدی مجبور به دخالت در این زمینه شد. خانواده بشدت با او مخالفت کردند، اما دیگر دیر شده بود. فاطمه در دسامبر 2013 بهصورت ناگهانی ناپدید شد و خانواده به سرعت این موضوع را به نیروهای پلیس اطلاع داد. آنها نتوانستهاند تا امروز کاری انجام دهند. حمدی با سرزنش ساختار قانونی کشور در این زمینه میگوید: این چه کشوری است که به افراد زیر سن غیرقانونی اجازه میدهد براحتی کشور را ترک کنند.
یکی دیگر از این زنان، زنی بیست و پنج ساله به نام کارولیناست که بنا به اعتقاد کارشناسان، ساکن شهر بن بوده و از داعش حمایت میکند. در اوایل ماه می سال 2013، وی همراه همسر و نوزاد هفت ماههاش عازم سوریه شد. پلیس بعدها متنی در کامپیوتر شخصی او پیدا کرد که با این جمله آغاز شده بود: زندگی تحت حکومت پرچم سیاه.
او در روستایی در سوریه ساکن شد که بارها مورد حملات توپخانهای و جنگندهها قرار میگرفت. او گزارشهای روزانهاش را در شبکههای اجتماعی منتشر میکرد و میگفت در حالی که مردان هر خانه در طول روز در میدان نبرد هستند، زنان به کار آشپزی، نظافت و نگهداری از کودکان میپردازند. گرچه بنا به نوشتههایش او هیچگاه در مبارزات شرکت نداشت، اما به دیگر زنان توصیه میکرد که چگونگی استفاده از سلاحهای مختلف را یاد بگیرند. او فیلمهایی از همسر و پسرش نیز منتشر میکرد که در یکی از آنها شوهر کارولینا نارنجک دستسازی را در اختیار پسرش قرار داده بود.
پس از آتش گرفتن خانهاش، کارولینا به آلمان بازگشت و به محض ورود بازداشت شد. روند محاکمه او از حدود یک ماه پیش در این کشور آغاز شده و دادگاه او را به اتهام کمک به داعش، حدود 11 هزار یورو جریمه کرد. اما وکیل کارولینا میگوید او فقط مسئولیت مراقبت از پسرش را بر عهده داشت و هیچ حمایت مالی از داعش انجام نداده است.
نبود ساز و کار قانونی
تاکنون مقامات قضایی آلمان نتوانستهاند براحتی زنان سلفی را به پای میز محاکمه بکشانند. یکی از دلایل این که این زنان در مقایسه با مردان کمتر در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی در مورد حضور خود در میدانهای جنگی مانور میدهند. دلیل دیگر این است که آنها کمتر در اردوگاههای آموزشی تروریستها حضور مییابند. کابینه دولت مرکل هفته گذشته قانونی را پیشنهاد کرد که در صورت تصویب، تمام روشهای تامین مالی اقدامات تروریستی در آینده تحت تعقیب قضایی قرار میگیرد.
اکنون هیچ قانونی وجود ندارد که به دادستانهای محلی کمک کند تا از سفر افراد به سوریه و عراق جلوگیری کنند. یک نمونه آن مربوط به زنی به نام آندره است که دادستان عمومی مونیخ هفته گذشته وی را متهم به شرکت در جنگ داخلی سوریه کرد. وی در 2012 مسلمان شد و همسر و دو فرزندش را رها کرد. در ابتدای 2014 او همراه دو دخترش به سوریه رفت و در آنجا همسر دوم مردی شد که از اعضای جبهه النصره بود. طی چند ماه او بتدریج استفاده از سلاح را آموخت. او طی این مدت عکسهایی از دخترانش را برای دوستانش فرستاد که وضع بسیاری بدی داشتند. وی در ماه می 2014 و هنگام ورود به کشور در فرودگاه مونیخ بازداشت شد. همسر سابق او حضانت دختران را از او گرفت و شکایتی مطرح کرد. بنا به حکم دادگاه، آندره بهدلیل حضور در اقدامات تروریستی و خشونتبار به ده سال زندان محکوم شد.
بیاطلاعی از اوضاع جنگ
معمولا این زنان اطلاع چندانی در مورد اوضاع واقعی سوریه ندارند. در شهر شمالی بره، برنا کورناز جامعهشناس، کلاسهای مشاورهای برای خانوادههایی ترتیب داد که برخی اعضای آنها از سوریه و عراق بازگشتهاند. او با شرایط دشوار و مشکلات اینگونه خانوادهها آشناست. او میگوید این افراد پس از بازگشت علیه خانواده یا جامعهای که بودهاند، دست به شورش میزنند. وی افزود: وقتی این افراد وارد منطقه جنگی میشوند، اطلاعات زیادی در مورد اوضاع و شرایط در اختیار آنها قرار نمیگیرد. در نتیجه درک درستی نسبت به خطرناک بودن آنجا ندارند.
وقتی همسر یکی از این زنان کشته میشود، سرنوشت به مراتب بدتری در انتظار اوست. یکی از مقامات ارشد اطلاعاتی در این زمینه میگوید: احتمالا چنین زنی به یکی دیگر از مبارزان سپرده میشود. در اینجاست که این افراد نسبت به وضع خود اطلاع پیدا میکنند، اما شانس زیادی برای فرار از این موقعیت ندارند. سارا از منطقه شمالی وست فالن میتواند مثال خوبی در این زمینه باشد. او در آلمان با فردی به نام مصطفی ازدواج کرد. مصطفی سال 2013 برای جنگ عازم سوریه شد و در نتیجه سارا و نوزادشان هم با او عازم این کشور شدند. مصطفی زمانی در سوریه به شهرت جهانی رسید که عکسی از خود منتشر کرد که سر بریده یکی از اعضای ارتش سوریه را در دست داشت.
سال گذشته والدین سارا تلاش کردند او را به کشور بازگردانند. آنها با سفر به مناطق تحت کنترل شبه نظامیان تروریست سارا را پیدا کردند، اما دخترشان از آنها خواست هر چه سریعتر آنجا را ترک کنند. پس از بازگشت به آلمان، آنها تا چند ماه اطلاعی از سارا نداشتند تا اینکه متوجه شدند فرزند دوم او به دنیا آمده و مصطفی هم در ماه دسامبر کشته شده است. مادر سارا امیدوار بود که بتواند شرایط بازگشت دخترش را فراهم کند، مقامات آلمانی نیز میگویند اطلاعاتی بهدست آوردهاند که نشان میدهد سارا قصد ترک سوریه را دارد، اما نمیتواند این کار را انجام دهد.
بوگارد فریر، رئیس مرکز حفاظت از قانون اساسی در وست فالن میگوید: اکنون زنان متعددی در سوریه گرفتار شده و نمیدانند چگونه به کشورشان بازگردند. مقامات میگویند فرار این زنان از جنگ سوریه به چیزی شبیه معجزه نیاز دارد. حمدی هم تلاش کرد این معجزه را برای دخترش فاطمه انجام دهد، اما تلاشهایش به هیچ نتیجه مشخصی نرسید. امینه خواهر بزرگتر فاطمه با مرد جوانی ازدواج کرده و ساکن منطقهای در وست فالن شده است. وقتی به خانه آنها مراجعه میشود تا خبرنگار از امینه پرسشهایی بپرسد، شوهرش میگوید تنها در حضور او اجازه این کار را میدهد. وقتی هم در مورد سفر به سوریه سوال میشود، او ابراز بیاطلاعی میکند. او سپس شروع به بیان نطقی در مورد تبعیض علیه مسلمانان میکند و میگوید غرب و جوامع غربی برداشت اشتباهی نسبت به شریعت اسلام دارند.
حمدی در خانهاش در آزبورگ نمیخواهد صحبتی از سلفیگری یا جهاد به میان آید. او در حالی که حس خوبی نسبت به این موضوعات ندارد، میگوید: من چهار فرزند دارم و مطمئنا کوچکترین مشکل آنها باعث آزار من خواهد شد. پس از رفتن فاطمه به سوریه، دادستان عمومی آزبورگ تحقیقاتی علیه او آغاز کرده و نیروهای پلیس نیز او را تهدیدی برای امنیت عمومی معرفی کردهاند. مقامات میگویند فاطمه در رفتن به میدان جنگ و نبرد موفق نبوده است، اما او توانسته یک آرزوی خود را محقق کند؛ ازدواج با یک نیروی جهادی!
اشپیگل / مترجم: حسین خلیلی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم:
رضا کوچک زاده تهمتن، مدیر رادیو مقاومت در گفت گو با "جام جم"
اسماعیل حلالی در گفتوگو با جامجم: