مجمع دیوانگان

فرشته‌ای می‌گذرد

خیلی‌وقت‌ها با خودم زمانی را که شاید دیگر نتوانم حرف بزنم تصور می‌کنم. هیچ نگفتن، چیزی نزدیک به لال بودن، انگار که فقط کلمه بلدم و با کلمات نمی‌توانم جمله بسازم و اصلاً نمی‌دانم که جمله چیست. این وضع یکی از آرزوهای من است.
کد خبر: ۷۶۹۸۴۵

نگفتن به خصوص وقتی لبریز از کلمات و شگفتی هستی حال غریبی باید باشد. می‌خواهی چیزی بگویی که حیاتی است؛ مثل عشق یا دلتنگی، شرم یا اعتراف به گناه و نگفتن همه وجودت را می‌کند شرم، اعتراف، دلتنگی و عشق و حالا دیگر خود این کلمات کافی‌ است، بیشتر از این، حتی اگر زیباترین جمله باشد عشق را، دلتنگی را، گناه و شرم را مبتذل می‌کند. سکوت همه چیز را سرریز می‌کند در نگاه، در دست ناآرامی که دست دیگر انسان ساکت را فشار می‌دهد و... در سکوت در چنین حالت‌های نهایی و پر التهابی شبیه این فرشته‌ای می‌گذرد! این اصطلاح یون فوسه نمایشنامه‌نویس نروژی و یکی از آموزگاران سکوت در عصر ماست، او این را برای سکوت‌های معنی‌داری به کار می‌برد بین دو آدم، که رابطه‌ای را، معنایی را و جهانی را در سکوت می‌سازند، سکوتی که از یاد نمی‌رود و از هزاران کلمه و جمله و فریاد مؤثرتر است.

جمله‌ها آدم را گیر می‌اندازند و دور می‌کنند از آن چیزی که واقعی است. مثلاً اگر بخواهیم از یک آدم حرف بزنیم چاره‌ای جز این نداریم که به اندازه دایره لغات خود او را کوچک و یکجوری آدمی که هزار و یک تناقض دارد در جملاتی تر و تمیز و منسجم خلاصه کنیم. این مثل جا دادن یک جسم صد متری در یک استوانه یک متری با قطر ده سانتی‌متر است، هیچ‌کس در جمله‌ها حتی اگر ساعت‌ها حرف شوند جا نمی‌شود، چه رسد به جهان که بزرگ‌تر از حتی ترسناک‌ترین تصورات ماست. کاش می‌توانستم تنها بگویم سکوت و شما سکوت را در صفحه‌ای سفید می‌دیدید، چرا که این بهترین حرف‌هایم درباره سکوت نبود.

علیرضا نراقی

عصر پادشاهی سکوت

به نظر من دنیا از این نظر که اینترنتی شده است، دارد به سمت و سوی خوبی می‌رود. اگر شما هم مثل من یک دیوانه کم‌حرف زیادنویس بودید، شاید با من موافق بودید. حالا ممکن است بعضی‌ها هم فکر کنند این امواج تکنولوژی باعث تنهایی آدم‌ها در دنیای مدرن است. هر چقدر می‌خواهند افسوس بخورند. حالا دیگر دوره پادشاهی ما آدم‌هایی است که «گفتن» را کاری بیهوده می‌دانیم. یا اصلا فکر می‌کنیم چیزی برای گفتن در این دنیا باقی نمانده است. خیلی از ماهایی که ولمان کنید روزه سکوت می‌گیریم. ما آدم‌های مکتوبی هستیم. گاهی حرف زدن برای ما شکنجه است. توی دلمان به آزادی مطلق کرولال‌ها غبطه می‌خوریم. چون مجبور نیستند مثلا با دشواری حنجره‌شان را کوک کنند و برای دیگران توضیح بدهند چه مرگی دارند. حتی مجبور نیستند توی خیابان جیغ جیغ کنند و از حقشان دفاع کنند.

اگر حالا یکی از آنها مخاطب نوشته من است، دوست دارم به او بگویم که این آزادی خیلی خوبی است. این‌که مجبور نباشی برای آدم‌هایی که هیچ وقت با آنها به توافق نمی‌رسی، توضیح بدهی. یا این که از مردم حرف‌هایی را بشنوی که برایت معنایی ندارد.

این عصر پادشاهی ما و شماست. ما که دوست داریم حتی عاشق‌شدنمان را نگوییم، بنویسیم و شما که از شنیدن صداهای آزاردهنده معاف شده‌اید.

از تمام دنیای آنها ما را یک «کیبورد» بس است...

الناز اسکندری

بین حرف‌هایمان کمی هم سکوت کنیم

اول این‌که مطمئنم یکی از دیوانه‌ها در نوشته‌اش از این‌که سکوت سرشار از ناگفته‌هاست، حتما چیزی نوشته و مرزهای خزبودگی جمله مارگوت بیکل بیچاره را وسعت داده و صدالبته من را هم مجبور کرده درباره سکوت سراغ موضوع دیگری بروم، اما باید عرض کنم کورخوانده و من غیر از همین جمله معروف چیزی برای گفتن ندارم و ترجیح می‌دهم سکوت کنم که خب همان‌طور که واضح و مبرهن است، سکوت برای خیلی از ما مترادف خفگی است!

نمی‌خواهم بگویم که سکوت کردن را ترویج کنیم و بزنیم توی دهن بچه که وقتی بزرگ‌تر نشسته تو یکی حرف نزن! نه؛ اما می‌خواهم عرض کنم این حجم از واژه را که روزانه و شبانه تولید می‌کنیم، ضرب در جمعیت عزیزانی که با آنها شده‌ایم، 75 میلیون نفر بکنیم خداوکیلی عدد حاصله، خیلی گنده است. این‌که از کشور ما این‌قدر حرف بیاید بیرون یک جای کار احتمالا ایراد دارد. کار و زندگی‌مان مانده زمین بعد این همه تولید حرف داریم. باور کنید خیلی جاها سکوت کنیم، خفه نمی‌شویم. اظهارنظر در مورد مذاکرات 1+5 وقت سبزی پاک‌کردن یا محاسبه نرخ تورم نقطه به نقطه در صف نانوایی خیلی هم واجب نیست به جان شما. حداقل بین جملات یا پاراگراف‌های شفاهی‌مان چندثانیه‌ای به سکوت اجازه اظهار وجود بدهیم. بعض شما نباشد سکوت بد چیزی نیست انصافا. کمی هم با خودمان توی دلمان حرف بزنیم. تمرین حرف نزدن کنیم. بگذاریم فک و لب و لوچه‌مان استراحتی کند. سکوت کنیم تا حداقل برای این‌ همه حرف و نظریه و پیش‌بینی که مثل نقل و نبات خیرات می‌شود، مخاطبی هم وجود داشته باشد. حرف بی‌مخاطب که معنی ندارد! زوج و فرد کنیم حرف زدن را و یک روز در میان مخاطب‌‌/‌‌فرستنده باشیم. به اصول علم ارتباطات این‌قدر دهن‌کجی نکنیم. پیام را یک نفر می‌فرستد، یک مادرمرده‌ای هم باید باشد تا آن را دریافت کند. اگر همه فرستنده باشند، به جان شما ضرورت وجودی این حرفه روزنامه‌نگاری و علوم ارتباطات اجتماعی از اساس می‌رود زیر سوال. سکوت همه‌اش هم نگفتن نیست. بعضی وقت‌ها اگر ننویسیم هم اتفاق خاصی نمی‌افتد. همین مجمع را جمع کنند به جان ع.ر.ث اگر اتفاقی افتاد، من خودم تا قران آخر خسارتش را می‌دهم. یک نفر فوت شد، یکی بچه‌دار شد، یکی فیلم ساخت، یکی نساخت... حتما نباید 6000 کلمه پست بگذارید و 600 هزار کامنت تولید کنید. بعضی وقت‌ها نمی‌توانید سکوت کنید اصلا حرف‌های بقیه را بلندبلند بخوانید هم باز بهتر است! چقدر استدلال‌بافی، چقدر طنازی، چقدر نظریه و راه‌حل برای اصلاح اوضاع جهان؟! خفه شدیم!

رضا جمیلی

آی سکوت چهره بی‌نظیرت کو؟

آخ سکوت، سکوت، سکوت. لطفا این کلمات را با صدای مرحوم خسرو شکیبایی عزیز در آن سکانس ماندگار فیلم هامون بخوانید، آنجا که اسلحه شکاری را سمت مهشید گرفته بود و با یک حسرت و عشقی نام مهشید را چند بار زمزمه کرد.

نمی‌دانم در آن دنیا، وقتی ملت در صف سهم سکوت‌شان بودند، من کجا معطل شدم، ولی اگر برگردم به دنیای قبل از تولد، حتما از فرشتگان می‌خواهم سفارشم را به خدا بکنند و کمی بیشتر از معمول به چاشنی سکوتم اضافه کنند.

به نظرم یکی از شایسته‌ترین خصایل انسانی سکوت اختیار کردن، خصوصا در وقت مناسبش است.

منظورم از این دست سکوت‌های بدون اختیار، سکوت از سر ناتوانی، سکوت برای به دست‌آوردن موقعیتی، مقامی، تائیدی و هر چیز مشابه نیست. سکوتی که در آن تعقل است و اختیار. آخ که این سکوت از بهترین‌هاست، صاحبان این نوع سکوت نادر هستند و قابل تقدیر و ستایش.

آنهایی که در موقعیت‌های حساس آنجا که می‌توانند و اختیارش را دارند که طرف مقابل‌شان را مواخذه کنند، تخریب کنند، له کنند و هر آنچه سزاوارشان است، اما سکوت می‌کنند، آنها که وقتی همه در حال ارائه محتویات ذهن‌شان هستند و نظرات مشعشع می‌دهند، سکوت کرده‌اند و وقتی از آنها خواسته می‌شود، دست‌کم چیزی بگویند، به اکراه چند جمله‌ای می‌گویند با سند و مدرک و عمق که دیگران حیرت کنند و پیش خودشان شرمسار شوند. همان آنهایی که معتقدند دو گوش داریم و یک زبان و همان بهتر که بیشتر بشنویم و کمتر بگوییم. نمی‌دانم باید این سکوت ارزشمند را همچون ژن در وجودمان می‌داشتیم یا با تمرین و ممارست می‌توان کسبش کرد، هر چه هست من یکی ندارمش و تمریناتم معمولا در وقت عمل به فنا می‌رود، آخ که این سکوت چقدر حسرت‌برانگیز است.

مستوره برادران نصیری

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها