برگزیده سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح شنبه

لغو تحریم‌ها امتیاز آنچنانی نیست

برگزیده سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح چهارشنبه

ساده انگاری های مصوبه یارانه ای تلفیق

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشورو جهان پرداخته‌اند از جمله «بوقچی‌های اجاره‌ای!»،«مدیریت جهادی!»،«ساده انگاری های مصوبه یارانه ای تلفیق»،«مصر در مسیر جنگ داخلی»،«آمریکایی که دیگر ناجی نیست»،«توافق منهای لغو تحریم! خیانت هسته‌ای اینجاست»،«امریکا در جنگ نیابتی با روسیه»،«تاملی در داشته‌ها و توقعات فرهنگی- رسانه‌ای»،«در مذمت فرار به جلو»،«چندصدایی در سیاست‌گذاری»و... که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۷۶۷۰۱۶
ساده انگاری های مصوبه یارانه ای تلفیق

کیهان:بوقچی‌های اجاره‌ای!

«بوقچی‌های اجاره‌ای!»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شمسیان است که در آن می‌خوانید؛بعضی تیم‌های فوتبال برای تهییج تماشاگران در مسابقات افرادی را استخدام می‌کنند تا در طول مسابقه با بوق و طبل و کف زدن، هیاهو کنند و با ایجاد جو روانی به تیم خود کمک کنند. این افراد که به «بوقچی» معروفند حتی گاهی که تیم شکست بدی می‌خورد، باز هم وظیفه دارند سروصدا کنند و نگذارند تماشاگران اعتراض‌ کنند، حتی گاهی برای تغییر جو میدان، به بازیکنان تیم مقابل ناسزا می‌گویند! و بالاتر از آن بعضی وقت‌ها فرمان آشوب در ورزشگاه را هم صادر می‌کنند! این رفتار از دنیای فوتبال به دنیای سیاست هم سرایت کرده است و سیاسیون هم با استخدام چنین افرادی می‌کوشند فضای جامعه را مدام هیجانی کنند! کار به آنجا رسیده که سخنرانان، سخنان خود را با کف زدن حضار تنظیم کنند و حتی اگر سخنی از رفراندوم در یک همایش اقتصادی گفته شود، بوقچی‌ها کار خود را به خوبی انجام دهند! اما چرا و به چه دلیل وجود این هیاهوکنندگان- که از سطح بوقچی‌های محفلی معروف به سایت و روزنامه و... توسعه یافته‌اند- ضروری است؟ و چه عایدی برای استخدام‌کنندگان آنها دارد؟

واقعیت این است که در فضای آرام، مجال اندیشیدن برای مردم فراهم است و آنها می‌توانند به درستی همه چیز را تبیین کنند، اما در شور و هیاهو کسی یادش از گذشته نمی‌آید و وعده‌ها و قول‌‌های پیشین به طاق نسیان زده می‌شود، به خصوص وقتی در یک کار سازمان‌دهی شده، چند فحش هم به تیم حریف و داور و زمین و زمان داده شود دیگر چنان گرد و غبار به پا می‌شود که هیچ چیز دیده نمی‌شود! و البته قیمت و نتیجه این کارها نه برای بوقچی‌ها و نه برای استخدام‌کنندگانشان مهم نیست!

قابل انکار نیست که مهمترین و اصلی‌ترین وعده‌های دولت یازدهم، بهبود سریع اوضاع معیشتی و فضای کسب و کار و در یک کلام ساماندهی اقتصادی بود، آن هم در اوضاعی که جناب دکتر روحانی در مناظره‌های انتخاباتی، رسما اعلام می‌کرد70 درصد مشکلات کشور، نه به دلیل تحریم‌ها، بلکه به دلیل سوء مدیریت اجرایی است.

پیروزی در انتخابات فضا را از شعار و انتقاد به میدان عمل تغییر داد و ناچار باید برای پاسخگویی به آن شعارها و مطالبات به حقی که در پی آن شعارها در مردم ایجاد شده بود اقدامی عملی می‌شد. اما چنین شد؟
شاید هرگونه ارزیابی از سوی نگارنده یا هر تحلیلگر دیگری بلافاصله و بر اساس سنت معمول بوقچی‌های استخدامی، با انگ ضدیت و مخالفت با دولت نواخته شود! اما واقعیت امروز فضای کسب و کار و بی‌برنامگی دولت در عرصه اقتصاد به گونه‌ای است که حتی صدای بسیاری از افراد و رسانه‌های نزدیک دولت را هم بلند کرده است. به این نمونه‌ها توجه کنید:

1- حدود بیست روز قبل محمد عطریانفر، عضو مرکزیت حزب کارگزاران سازندگی، به روزنامه آرمان گفته بود: «امنیت معیشتی و امنیت خاطر مردم در زمینه اقتصادی، نکته مهمی است. به صرف اینکه دولت اعلام کند تورم را کنترل کرده‌ایم یا رشد اقتصادی افزایش پیدا کرده است، امنیت خاطر مردم فراهم نمی‌شود. مردم باید اقدامات عملی دولت در جهت بهبود وضعیت معیشتی خود را به صورت عینی و ملموس مشاهده و درک کنند. متاسفانه دولت آقای روحانی هنوز نتوانسته در عمل این باور را در بین مردم به وجود آورد». این سخنان مربوط به همان روزهایی است که دولتی‌‌ها مدام از رشد 4، 5 درصدی اقتصادی و کاهش تورم به 16 درصد سخن می‌گفتند!

2- پنج روز قبل‌تر از این سخنان، دکتر راغفر در نوشتاری که در روزنامه شرق منتشر شد، بر بی‌برنامگی دولت در عرصه اقتصاد تاکید کرده و نوشته بود: «بی‌برنامگی دولت و تمرکز تمام برنامه‌های آن بر روی مذاکرات، موجب بالا رفتن تورم و فشار اقتصادی بر مردم شده است... می‌توان گفت دولت با تکیه بیش از اندازه به روشن شدن نتایج مذاکرات هسته‌ای، تمام راه‌های کنترل تورم را رها کرده و حتی علیه برنامه‌های خود گام برمی‌دارد. اصولا برای کنترل تورم دو راه وجود دارد؛ یکی کنترل نرخ ارز در دامنه‌ای خاص از نوسانات و سیاست‌گذاری بر اساس آن یا نگاه داشتن تورم در نقطه‌ای خاص و تعیین سیاست‌های پولی و ارزی در راستای آن.

به نظر می‌رسد دولت تمام اینها را رها کرده و با تکرار سیاست‌های نادرست گذشته، عملا جامعه را در مارپیچ تورمی قرار داده است.

مارپیچی که نتیجه‌ای نخواهد داشت جز فقر و اختلاف طبقاتی بیشتر.»! این سخنان همان روزها با واکنش‌های تندی مواجه شد و سعی و تلاش از سوی بوقچی‌ها این بود که آنها- و سخنان مشابه- را معادل سیاه‌نمایی علیه دولت قلمداد کنند!

3- اما وقتی در آخرین روزهای دی ماه، دولت «همایش اقتصاد ایرانی» را برگزار کرد، و در آن رئیس‌جمهور محترم به جای فکر و اندیشه اقتصادی، از رفراندوم سخن گفت، معلوم شد که بی‌برنامگی اقتصادی دولت تا چه حد است! دکتر مومنی، استاد دانشگاه علامه طباطبایی پس از آن جلسه با انتقاد از برگزاری چنین همایشی گفته بود: «دولتی با آن همه شعار تبلیغاتی، در نیمه دوره مسئولیت خود، همایش اقتصادی برگزار می‌کند. به اعتقاد من برگزاری چنین کنفرانسی بدین معناست که دولت برنامه‌ای برای اقتصاد کشور ندارد و این را به رسمیت شناخته و اعلام کرده است و در حالیکه این همه دانشگاه و مرکز پژوهشی وجود دارد، خود نهاد ریاست جمهوری تصدی برگزاری این همایش را برعهده می‌گیرد... وقتی به اسامی ارائه‌دهندگان مقالات نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که همه از طیف و گروه خاصی هستند. ماجرا این است که از این طریق آبی برای اقتصاد ایران گرم نمی‌شود... نمی‌توان به مردم گفت شرایط خطیر است اما در رفتار دولت ردی از این خطیر بودن مشاهده نشود. اگر اقلام منابع و مصارف دولت را نگاه کنیم می‌بینیم دولتی که به مردم سخت می‌گیرد آن هم با این رویه‌ها، نان را در ماه‌های پایانی سال 30 درصد گران می‌کند... وقتی به مصارف بودجه عمومی در سال 94 نگاه می‌کنیم به نسبت پیش‌بینی عملکرد سال 93، مصارف دولت 33/7 افزایش یافته است! اسم این بودجه را هم گذاشته‌اند بودجه انقباضی!»

اینها و موارد متعدد مشابه تنها نمونه‌هایی از ابراز نگرانی اساتید و صاحبنظران نسبت به عملکرد و در اصل بی‌عملی دولت در حوزه اقتصادی است. اما ممکن است باز هم عده‌ای به این حرف‌ها به روش‌‌های مختلف خرده بگیرند! پس به نمونه عینی دیگری باید اشاره کرد تا جای تردیدی باقی نماند.

4- آبان 92 و در روزهایی که هنوز تب تبلیغات انتخاباتی تن دولت را رها نکرده بود، رشد بورس 113 درصد اعلام شد و رئیس‌جمهور محترم و دولتیان و رسانه‌ها به طرق گوناگون مردم را به سرمایه‌گذاری در بورس دعوت کردند. مردم به این دعوت رئیس‌جمهور اعتماد کردند و سرمایه قابل توجهی در بورس جمع شد. اما اندکی بعد طوفان سقوط بورس آغاز شد به گونه‌ای که سرمایه سهامداران طی 6 ماه نیمی از ارزش خود را از دست داد و مردمی که نصف سرمایه‌شان را از دست داده بودند مستاصل و حیران منتظر اقدام و دخالت دولت ماندند اما هیچ نتیجه‌ای حاصل نشد و پس از آنکه بر اساس برخی آمارها 165 هزار میلیارد تومان سرمایه مردم از بین رفت دولت به تعیین سقف برای فروش سهام دست زد! راهکار بی‌سابقه‌ای که در هیچ یک از بورس‌های جهان سابقه نداشت و ظاهرا دلیل وضع آن، جلوگیری از گسترش معاملات و فروش سهام متوسط سهامداران و سقوط بیشتر بورس بود! این رفتار و موارد مشابه آن، یعنی رها کردن مردم و چشم‌ بستن بر روی مشکلات آنها یعنی از دست رفتن سرمایه‌های مادی و معنوی و اجتماعی در نهایت بی‌عملی و بی‌برنامگی!
اما در این بین بوقچی‌های دولتی چه می‌کنند؟! آنها وظیفه دارند در هر شرایطی جو درست کنند و هیاهو کنند تا مردم متوجه نشوند چه اتفاقی رخ داده و در حال رخ دادن است! چه کوتاهی‌هایی شده و چه هشدارهایی نادیده گرفته شده و در اثر نادیده گرفتن آنها چه بر سر مردم می‌آید؟! و این‌گونه است که آنها که خود آلوده به انواع و اقسام مفاسد اقتصادی و سیاسی هستند، ناگهان مدافع مبارزه با فساد می‌شوند!

روزنامه‌هایی که به اقرار صریح مفسدان اقتصادی مبالغ کلان از آنها پول گرفته بودند، ترازوی عدالت بدست می‌گیرند تا به واسطه حکم قانونی دادگاه- که کیهان از سال‌ها قبل مطالبه آن را داشت- هم گذشتگان را سراسر لجن‌مال کنند و هم اربابان و خود را تطهیر و پاکیزه! آنها می‌کوشند فراموش شود نماینده و سخنگوی چه کسانی هستند و چه جریانی پشت این هیاهو است اما مردم فراموش نمی‌کنند! فراموش نمی‌کنند که سکان‌داران غارت‌ بیت‌المال در ماجرای کرسنت که سرمایه ملت را به یک چهاردهم قیمت واقعی و به مدت 20 سال فروختند چه کسانی بودند و حتی حاضر نیستند بابت زیان دستکم 35 میلیارد دلاری آن از مردم عذرخواهی کنند! فراموش ‌کنند که در ماجرای پترو پارس و در آغاز دهه هشتاد 8 میلیارد دلار رانت در اختیار عوامل یک حزب معروف قرار گرفت! فراموش نمی‌کنند که بابک زنجانی از رانندگی چه کسی به کجا رسید و چه کسی بود که مدال ملی به او اهداء کرد! و آنگونه که این روزها مطرح است به چه کسی در انتخابات ریاست‌جمهوری 5 میلیارد کمک بلاعوض! تقدیم کرده است! و فراموش نمی‌کنند که یک مدیر دولتی با سرمایه‌ای به مراتب بیشتر از هزار میلیارد تومان عضویت و در هیئت‌مدیره ده‌ها بنگاه سکان اقتصادی مهمی را در دولت دارد و... طبیعی است که در چنین شرایطی نمی‌توان از آنان توقع اقتصاد مقاومتی داشت.

بوقچی‌ها باید هم گذشته را بپوشانند چون قوه قضائیه در وقت خود به پرونده تخلفات آنها و کسانی که شرکای خارجیشان سال‌هاست در زندانند رسیدگی نکرد و آنها امروز طلبکار نظام شده‌اند و با جرات به کارشان ادامه می‌دهند و به بوقچی‌هایشان فرمان می‌دهند هیاهو کنند و نگذارند تا مثلا؛ رانت 650 میلیون یورویی (3 هزار میلیارد تومانی) به نورچشمی‌ها دیده شود!

بوقچی‌ها به کارشان مشغولند! به طبل می‌کوبند، در شیپور دروغ و لجن‌پراکنی می‌دمند، خطاها و پلشتی‌ها را می‌پوشانند... اما هم خدا می‌بیند و هم مردم می‌فهمند، صدای حقیقت همیشه از صدای بوقچی‌ها بلندتر است.

خراسان:ساده انگاری های مصوبه یارانه ای تلفیق

«ساده انگاری های مصوبه یارانه ای تلفیق»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم حبیب نیکجو است که در آن می‌خوانید؛«یارانه نقدی ثروتمندان باید قطع شود.» این جمله را به کرات از زبان مقامات کشوری شنیده ایم اما تا به امروز، در عرصه عمل اقدام چشمگیری مشاهده نکرده ایم. خوشبختانه، کاهش قیمت نفت باعث شد تا دولت و مجلس به فکر چاره بیفتند و دیروز مصوبه ای از کمیسیون تلفیق خارج شد که نشان می دهد حذف یارانه ثروتمندان وارد مرحله اجرا خواهد شد.در مصوبه کمیسیون تلفیق،پرداخت یارانه نقدی به 4 گروه ادامه پیدا خواهد کرد: خانوارهای تحت پوشش کمیته امداد و بهزیستی، عشایر و خانوارهای ساکن روستا، بازنشستگان کشوری، لشگری و تأمین اجتماعی به شرط حداکثر مستمری ماهانه 2.5 میلیون تومان و کلیه خانوارهایی که درآمد ماهیانه کمتر از 2.5 میلیون تومانشان توسط سازمان هدفمندسازی یارانه ها احراز شود.با این حساب، در صورت تصویب این مصوبه در صحن علنی مجلس یارانه کلیه افرادی که درآمدی بالاتر از 2.5 میلیون تومان داشته باشند، حذف می شود. اگرچه حذف یارانه ثروتمندان بسیار ضروری است و هیچ گونه شک و شبهه ای در مورد آن وجود ندارد اما نقدهای جدی بر شیوه قطع یارانه فوق وارد است.

بزرگترین نقد وارد شده بر این مصوبه به موضوع انتخاب درآمد برای تعیین صلاحیت افراد برای دریافت یارانه برمی گردد. همانطور که پیش تر نیز برخی از دولتمردان به آن اشاره کرده بودند، بانک های اطلاعاتی مناسبی برای شناسایی درآمد افراد وجود ندارد. در این میان، درآمد کارمندان و حقوق بگیران به آسانی قابل شناسایی است اما تعیین میزان درآمد سایر مشاغل و منابع درآمدی دشوار خواهد بود. طبیعتا به این دلیل درآمد نمی تواند شاخص مناسبی برای شناسایی افراد ثروتمند باشد. نقد دیگر به تکیه صرف بر درآمد و نادیده گرفتن ثروت مربوط می شود. طبیعتا نمی توان بدون توجه به ثروت در مورد حذف یارانه نقدی تصمیم گیری کرد. به عنوان مثال، دو فرد را با درآمد یکسان در نظر بگیرید که یکی صاحب واحد مسکونی است و دیگری گرفتار اجاره نشینی است. در این شرایط برخورد یکسان با این دو فرد نوعی بی عدالتی محسوب می شود.

تکیه بر خانوار و تعیین درآمد برای آن و نادیده گرفتن درآمد سرانه اشکال بعدی مصوبه کمیسیون تلفیق است. از آنجایی که سیاست های کلی نظام به سمت ازدیاد جمعیت است، این تصمیم نوعی مالیات بر خانوارهای پرجمعیتی است که براساس سیاست های کلی نظام عمل کرده اند. روشن است که نمی توان درآمد 2.5 میلیونی برای خانوار 5 نفره را با همین درآمد برای یک خانوار 2 نفره مقایسه نمود. لذا هر چه خانوار کم جمعیت تر باشد، بیشتر از این مصوبه منتفع می گردد.

ایراد دیگری که متوجه مصوبه کمیسیون تلفیق می شود، نادیده گرفتن منطقه و شهر است. همه می دانیم که هزینه زندگی در شهرهای پرجمعیت با هزینه زندگی در شهرهای کم جمعیت قابل مقایسه نیست. لذا بد نبود که در این مصوبه به تفکیک هزینه های شهری، درآمدهای متفاوتی مد نظر قرار می گرفت تا این ایراد مرتفع می گردید.یکی دیگر از ایرادات اساسی وارد شده بر این مصوبه تعیین درآمد مشخص برای حذف یارانه ها از طرف مجلس است. بهتربود مجلس میزان دقیق بودجه یارانه ها را برای دولت مشخص می کرد و جزئیات اجرایی آن را به دولت واگذار می نمود تا دست دولت از شکایت بسته شود. برای مثال، مجلس می توانست تنها تصویب کند که دولت باید هزینه های یارانه نقدی را 5 هزارمیلیارد تومان کاهش دهد. و مسائل اجرایی را به دولت واگذار می نمود.از نقدهای وارد شده بر متن این مصوبه که بگذریم، ایرادات جدی بر نحوه تصویب آن وجود دارد.

با وجود اینکه هدفمندی یارانه ها یکی از پرچالش ترین موضوعات اقتصاد ایران در چندسال اخیر است، نسخه پیچی آن در کمیسیون تلفیق و در وقت محدود بررسی بودجه، اشتباه به نظر می رسد. طبیعتا بررسی و تصویب این چنین مسائلی نیازمند وقت وسیع و چکش کاری بیشتر است. به این مسئله این نکته را اضافه کنید که در این مدت طرح های خوبی از طرف نهادهای مطالعاتی و تحقیقاتی کشور ارائه شده است که در صورت وجود وقت بیشتر امکان استفاده از آن ها وجود داشت.

نکته جالب دیگر در زمینه تصویب این طرح، صحبت های متضاد اعضای کمیسیون تلفیق بود. گویی هر کدام در جلسه ای مجزا شرکت کرده اند. برای مثال درحالی که سخنگوی کمیسیون از تصویب این لایحه در کمیسیون خبر داد و متن مصوبه را منتشر نمود، ایرج ندیمی، دیگر عضو کمیسیون تلفیق نتیجه را این گونه منعکس نمود:« کمیسیون برای این رقم (2.5 میلیون تومان) به اجماع نرسیده است.» لذا جای بسی تعجب است که افرادی که در یک جلسه شرکت کرده اند و مصوبه ای واحد را تایید کرده اند، چگونه نظراتی تا این حد مخالف هم دارند.در پایان باید گفت حذف یارانه پردرآمدها اگرچه مهم است، اما هزینه های اجتماعی ناشی از نحوه شناسایی افرادی که قرار است یارانه شان حذف شود، ممکن است منافع ناشی از آن را تحت الشعاع قرار دهد. لذا پیشنهاد می شود برای تصمیم مناسب تر از روش های جایگزین مانند بررسی ثروت، میزان مصرف انرژی اعم از گاز، برق و بنزین توجه شود تا تبعات احتمالی آن کاهش یابد.

جمهوری اسلامی:مصر در مسیر جنگ داخلی

«مصر در مسیر جنگ داخلی»عنوان سرمقاله جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛انفجارهای پیاپی دیروز در مناطق مختلف مصر و درگیری‌های مستمر ارتش با مخالفان رژیم نظامیان به سرکردگی ژنرال عبدالفتاح السیسی، شرایط اجتماعی و سیاسی این کشور را دگرگون کرده است. به نظر می‌رسد مصر در مرحله‌ای از بحران قرار گرفته که کاربر حاکمیت ژنرال‌ها دشوار شده است.

ژنرال عبدالفتاح السیسی، که خود را رئیس‌جمهور مصر می‌داند، در اظهاراتی که ژنرال‌ها و اعضای ارتش و شماری از شخصیت‌های دینی و هنری مخاطب آن بودند گفت انتقام خون قربانیان اخیر تروریسم را خواهد گرفت. وی در عین حال تاکید کرد که اخوان المسلمین مصر پشت این اقدامات تروریستی هستند. وی تاکید کرد دست نیروهای امنیتی را برای گرفتن انتقام خون کشته شدگان عملیات تروریستی اخیر باز می‌گذارد.

تحلیل گران این سخنان سیسی را را زمینه ساز وقوع یک جنگ داخلی در مصر دانسته‌اند. در حوادث چند روز اخیر در منطقه سینا، 40 نفر از نظامیان در حمله افراد مسلح کشته و حدود همین تعداد نیز زخمی شدند.

این، سنگین‌ترین تلفات به نیروهای امنیتی مصر در حمله شبه نظامیان چند ماه گذشته محسوب می‌شود. ژنرال سیسی که در مرکز کشور نیز با فشارهای شدید مردم معترض مواجه است اکنون با تشدید درگیری‌ها در منطقه سینا، فشار بیشتری را باید تحمل کند. همین هفته گذشته بود که ده‌ها هزار مصری در سالگرد انقلاب این کشور به خیابان‌ها آمدند و با وجود برخورد خشن نیروهای امنیتی، علیه دولت سیسی و گروه نظامی حاکم، شعار داده و برخواسته‌های ملی و انقلابی خود تاکید کردند. در جریان این اعتراضات نیز نزدیک به 40 نفر کشته و صدها نفر مجروح و بازداشت شدند.

ژنرال سیسی که بیش از یکسال از حضورش در مسند قدرت در مصر می‌گذرد نتوانسته است به وعده‌های خود مبنی بر اعاده آرامش بر مصر عمل کند. علاوه بر این، وی در زمینه اقتصادی نیز کار قابل ملاحظه‌ای برای حل مشکلات معیشتی مردم انجام نداده است.

از اینرو برخی از تحلیل گران، تهدیدات اخیر سیسی در تشدید سیاست سرکوب را اقدامی برای سرپوش نهادن بر ناتوانی‌های وی در سرو سامان دادن به امور و حل معضلات گریبان گیر مصر ارزیابی می‌کنند. به عبارت دیگر، سیسی درصدد است با بهره‌برداری از تحولات اخیر و در فضایی که افکار عمومی مصر متاثر از حوادث تروریستی «سینا» و کشته شدن تعداد زیادی از نظامیان می‌باشد، همه مخالفان خود را در جبهه «تروریسم» قرار دهد تا توجیه لازم را برای قلع و قمع کردن کلیه منتقدان و مخالفانش، از هر گروه و حزبی، فراهم سازد.

ژنرال سیسی سال گذشته گروه اخوان المسلمین را یک گروه تروریستی معرفی کرد، درحالی که اخوان المسلمین، یک گروه شناخته شده است و سابقه فعالیت سیاسی حدود یکصد ساله دارد. هر چند اخوان المسلمین در طول یکسال حاکمیتش بر مصر پس از سقوط رژیم مبارک، سیاست‌های غیرمعقول و رفتارهای نسنجیده‌ای در پیش گرفت و مغلوب غرور ناشی از کسب قدرت شد ولی این امر نمی‌تواند موجب انکار این واقعیت شود که اخوان المسلمین یک وزنه سیاسی در مصر محسوب می‌شود و حذف شدنی نیست.

تردیدی نیست که در میان اخوانی‌ها، جریان افراطی و کسانی که خواهان تسلط انحصاری بر مصر می‌باشند وجود دارد. این جریان در دوره ریاست جمهوری محمد مرسی به شدت فعال بود که مصداق بارز آن، تلاش برای تغییر قانون اساسی با هدف سیطره کامل و بی‌پایان بر قدرت و همچنین قلع و قمع اقلیت‌ها به ویژه شیعیان بود. این جریان تمامیت‌خواه در پرونده خود، به شهادت رساندن «شیخ شحاته» روحانی شیعه را دارد که بی‌گناه، توسط افراد افراطی کشته شد و حکومت مصر که در اختیار اخوانی‌ها بود، نه تنها اقدامی برای پیگیری موضوع و مجازات عاملان این جنایت صورت نداد بلکه با سکوت خود به نوعی از آن اقدام جنایتکارانه حمایت کرد و به افراطیون برای ادامه اینگونه اقدامات، چراغ سبز نشان داد.

همین رفتارهای ضدانسانی، مهمترین نقش را در ایجاد زمینه برای ورود نظامیان به صحنه سیاست داشت و اخوانی‌ها تاوان اعمال خود را پس دادند. با اینحال، ژنرال سیسی که با همدستی ژنرال‌های کارکشته و وفادار به رژیم سابق مصر و حمایت‌های پنهانی قدرت‌های استکباری به قدرت رسید، بازگشت به استبداد را در دستور کار خود قرار داده است. ژنرال سیسی با برگزاری انتخاباتی نمایشی کوشید پوششی برای غصب حکومت و سرنگونی دولت منتخب گذشته دست و پا کند درحالی که به خوبی می‌داند دولت وی از پایگاه مردمی و مشروعیت لازم برخوردار نیست و ادامه اعتراضات گسترده پس از گذشت دو سال از چنگ اندازی نظامیان بر قدرت، موید نارضایتی عمومی در مصر از حاکمان جدید می‌باشد.

نظامیان از همان ابتدای کار به کشتار و برخورد بیرحمانه با مخالفان پرداختند با این تصور که می‌توانند با مشت آهنین، ملت مصر را با دولت تحمیلی خود همسو سازند و آنها را از پیگیری مطالباتشان که از انقلاب چهار سال قبل علیه رژیم فاسد گذشته به دنبال آن بوده‌اند، منصرف نمایند. آنها برای تامین اهداف خود تاکنون بیش از یکهزار نفر را کشته و هزاران نفر را نیز بازداشت و زندانی کرده‌اند. نکته قابل تامل اینست که از دولت‌ها و مجامع غربی که در موارد مشابه مداخله می‌کردند، تاکنون اعتراضی شنیده نشده. علت، روشن است. حکومت جدید مصر،‌ در جهت سیاست‌های غرب و رژیم صهیونیستی حرکت می‌کند هر چند طرفین ترجیح می‌دهند این همسویی را بروز ندهند.

رژیم جدید مصر در واقع نسخه بازسازی شده رژیم گذشته می‌باشد که مطلوب صهیونیست‌ها نیز هست. غرب و صهیونیست‌ها که از وقوع قیام‌های منطقه و بیداری اسلامی به وحشت افتاده بودند با روی کار آمدن دولت کنونی مصر کاملاً به آسودگی خیال رسیده‌اند. اقدام اخیر حکومت مصر در تروریست نامیدن شاخه نظامی حماس نیز یکی از نشانه‌های هماهنگی ژنرال سیسی با غرب و رژیم صهیونیستی است. این، ننگ است که یک کشور اسلامی، یک گروه فلسطینی مبارز را که برای آزادی سرزمین خود و مقابله با صهیونیست‌های اشغالگر فعالیت می‌کند، تروریست بنامد و نیروهای آنرا تحت پیگرد قرار دهد. با اینحال، ژنرال سیسی و همدستان وی در هیات حاکمه مصر این خوش خدمتی را به صهیونیست‌ها کرده‌اند تا بلکه به تحکیم پایه‌های لرزان حاکمیتشان کمک کنند.

مجموعه رفتارهای دولت مصر بیانگر این واقعیت است که این دولت، مصر را در مسیر تشدید بحران و حتی جنگ داخلی به پیش می‌برد. رژیم کنونی مصر به جای آنکه به خواسته‌های برحق مردم مصر در استرداد انقلاب به سرقت رفته آنها عمل کند و به اراده ملت گردن نهد، مصر را در مسیر خواست دولت‌های غربی و رژیم صهیونیستی پیش می‌برد و آنرا به لبه پرتگاه نزدیک می‌سازد. قطعاً عواقب چنین سیاستی دامان ژنرال سیسی و دولت وی را خواهد گرفت.

رسالت:مدیریت جهادی!

«مدیریت جهادی!»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت است که در آن می‌خوانید؛مدیریت جهادی یکی از مطالبات کلیدی مقام معظم رهبری به عنوان بخشی از شعار محوری امسال بود. پرتاب موفقیت‌آمیز ماهواره ملی فجر و استقرار آن در مدار زمین برگ دیگری از موفقیت‌‌های علمی کشور و نمادی از مدیریت جهادی است و باید به دانشمندان ایرانی در حوزه هوا و فضا تبریک گفت. شتاب علمی که از دولت‌های نهم و دهم آغاز شد و امروز به نقطه عطف خود نزدیک می‌شود یکی از جاذبه‌های بزرگ انقلاب اسلامی است. شیفتگان انقلاب اسلامی در جهان وقتی علی‌رغم تحریم‌ها و تهدیدهای قدرت‌های جهانی علیه ملت ایران، هر روز شاهد رونمایی از یک دستاورد علمی هستند، خوشحال می‌شوند.

تردید نباید کرد تحریم‌ها را باید "فرصت" دید نه "تهدید".

امروز اقتدار نظامی ایران در هوا، دریا و زمین بر کسی پوشیده نیست. قدرت دفاعی ایران، اندیشه تجاوز به سرزمین ما را از بین برده و حریف را پای میز مذاکره نشانده است.

ابرقدرت‌ها که به انبوهی از سلاح‌های کشتار جمعی تکیه زده‌اند با کسی شوخی ندارند و اگر اراده کنند ماشین جنگی خود را راه می‌اندازند.

راه‌اندازی ماشین جنگی غرب بویژه آمریکا در عراق، افغانستان و سوریه نمونه‌‌هایی از آن است. حتی آنها ریسک می‌کنند و تا مرز درگیری هسته‌ای پیش می‌روند. جنگ در اوکراین نمونه بارز آن است.

این سئوال که چرا دشمن در چکاندن ماشه به سوی ایران تردید دارد، پاسخش همین اقتدار دفاعی جمهوری اسلامی است. ارتش و سپاه ما در اوج آمادگی نظامی هستند. قدرت موشکی ما در منطقه و جهان جزء 10 کشور برتر جهان است. دشمن هرگز به خود اجازه نمی‌دهد به فکر تجاوز بیفتد.

به همین دلیل همیشه در خلال بحث‌های هسته‌ای موضوع محدود کردن برد موشک‌های ما را به میان می‌آورد. آمریکایی‌ها تلاش می کنند اثبات کنند که ما به دلیل تحریم‌ها پای میز مذاکره نشسته‌ایم. حال آنکه اصل گفتگو قبل از تحریم‌ها هم بوده و بعد از تحریم‌ها هم دلیلی عقلی برای تعطیلی فعالیت‌های هسته‌ای تا موقعی که تقاضا از طرف غرب هست، وجود ندارد.

مذاکرات هسته‌ای به پایان خود نزدیک می‌شود. در طول مذاکرات، تیم هسته‌ای ایران مشت فریب آمریکایی‌ها را باز کرد و افکار عمومی جهان را در صلح‌آمیز بودن روند پیشرفت‌های هسته‌ای روشن نموده ‌است. ما چون نمی‌خواستیم بمب درست کنیم اصل گفتگو را پذیرفتیم.

کره‌شمالی چون رسما اعلام می‌کرد که دارد مجهز به بمب هسته‌ای می‌شود، گفتگو را رها کرد و اکنون دست روی ماشه هسته‌‌ای، هماورد می‌طلبد و صدای آمریکایی‌ها هم در نمی‌آید.

دیروز مجلس، دولت را در صورت تصویب تحریم های جدید موظف به ادامه پیشرفت‌های هسته‌ای کرد.

اوباما باید مسئولیت شکست مذاکرات را بپذیرد، اما مطمئن باشد ما به سمت هرچیز در دفاع از خودمان می‌رویم الا تجهیز به سلاح هسته‌ای!

اگر رفتار خصمانه آمریکایی‌ها ادامه پیدا کند ما به اندازه کافی قدرت داریم تا به این رفتار پاسخ شایسته بدهیم.

چند روز دیگر مراسم سالگشت 22 بهمن، روز پیروزی انقلاب برگزار می‌شود. مردم دارند خودشان را برای نمایش اقتدار ملی آماده می‌کنند. امسال فریاد مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل پرقدرت‌تر از سال‌های قبل در آسمان ایران اسلامی طنین‌افکن خواهد شد. نیروهای مسلح با مدیریت جهادی، امنیت ملی ما را تضمین کرده‌اند. ما برای نبرد سرنوشت‌ساز با آمریکا متکی به ارتش و سپاه هستیم. ارتش، سپاه و بسیج در این نبرد سرنوشت‌ساز،بیش از هرزمان آماده اند.

سیاست روز:آمریکایی که دیگر ناجی نیست

«آمریکایی که دیگر ناجی نیست»عنوان یادداشت روز روزنامه سیاست روز به قلم قاسم غفوری است که در آن می‌خوانید؛باراک اوباما رئیس‌جمهور آمریکا در میان نظامیان در «وست پونت» می‌گوید، این اقتصاد آمریکاست که قدرت برتر آمریکاست و زمینه‌ساز رویکرد کشورها به واشنگتن گردیده است.

در همین عرصه مقامات آمریکایی ازجمله کوهن که زمانی مامور تحریم‌های اقتصادی سایر کشورها بوده و اکنون در مقام معاون رئیس سازمان سیا ایفای نقش می‌کند نیز در باب مذاکرات جمهوری اسلامی ایران و ۱+۵ ادعا می‌کند که تحریم‌های آمریکا زمینه‌ساز مشکلات بسیاری برای ایران گردیده و تهران برای خروج از چالش‌های اقتصادی به مذاکره روی آورده است.

ادعای آمریکا برای برجسته‌سازی قدرت اقتصادی و ناجی جهان بودن و اینکه هر کشوری که به دنبال حل چالش‌های اقتصادی باشد گزینه‌ای جز رویکرد به آمریکا ندارد در حالی مطرح می‌شود که دو نکته در این عرصه قابل توجه است.

اولا آمریکایی‌ها در طول حداقل یک دهه اخیر در کشورهای بسیاری حضور نظامی یافته‌اند در حالی که ادعای کمک به بازسازی و پیشرفت کشورها را داشته‌اند.

نمونه عینی این امر را در افغانستان، عراق، لیبی و‌... می‌توان مشاهده کرد. کارنامه این کشورها به اذعان نهادهای بین‌المللی و سازمان ملل بیانگر یک حقیقت است و آن اینکه نیروهای خارجی از جمله آمریکایی‌ها نه تنها اقدامی برای حل چالش‌های اقتصادی این کشورها صورت نداده‌اند بلکه خود به عامل بحران و تخریب این کشورها مبدل شده‌اند. کارنامه کشورهای مذکور به خوبی نشان می‌دهد که آمریکا هرگز ناجی مناسبی برای آنان نبوده است به گونه‌ای که از مطالبات مردم این کشورها را خروج نیروهای آمریکایی تشکیل می‌دهد.

ثانیا کشورهای بسیاری در سراسر جهان با آمریکا در ارتباط بوده و حتی منافع خود را بر منافع این کشور برتری داده‌اند. کشورهای عربی منطقه نمونه بارز این رفتارها هستند. کشورهای اروپایی نیز در قالب طرح مارشال بسیاری از سیاست‌های آمریکا را اجرا کرده‌اند.

آنچه در جوامع عربی مشاهده می‌شود فقر، بیکاری و عقب‌ماندگی است به گونه‌ای که از یک‌سوم جمعیت کشورهای عربی بی‌سواد هستند. در کشوری مانند عربستان ۳۰ درصد زیر خط فقر هستند در مصر میلیون‌ها ‌نفر محتاج نان شب هستند و هزاران نفر شب‌ها را در قبرستان‌ها به سر می‌برند.

در باب دستاوردهای کشورهای عربی از وابستگی به آمریکا همین جمله حسنین هیکل اندیشمند و روزنامه‌نگار مشهور مصری کفایت می‌کند که می‌گوید: در دهه ۸۰ انقلاب ایران و مصر هر دو به وقوع پیوست. ایرانیان راه استقلال و دوری از آمریکا را در پیش گرفتند و امروز ماهواره آنها در فضا قرار دارد و مصر راه همگرایی با آمریکا را برگزید و امروز میلیون‌ها نفر در گرسنگی به سر می‌برند.

در نهایت باید گفت بررسی کارنامه سرزمین‌هایی که به اشغال آمریکا درآمده‌اند و آنانی که روابط دوستانه‌ای با آمریکا دارند نشان می‌دهد که اقتصاد آمریکا هرگز آنچنان که باید کمکی برای آنان نبوده و حتی در مواردی زمینه‌ساز نابودی آنان شده است. یکی از این دو گزینه مطرح است یا آمریکا توان اقتصادی کمک به متحدان را ندارد و یا با نیت قبلی از کمکهای سازنده به آنها خودداری می‌کند؛ هر کدام از این دو سناریو که صحیح باشد گواه یک حقیقت است و آن بی‌صداقتی آمریکا در روابط با سایر کشورهاست.

وطن امروز:توافق منهای لغو تحریم! خیانت هسته‌ای اینجاست

«توافق منهای لغو تحریم! خیانت هسته‌ای اینجاست»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم سیدعابدین نورالدینی است که در آن می‌خوانید؛ 1- آقایان روحانی و ظریف اگر خواهان اجماع ملی بر سر مذاکرات هسته‌ای هستند باید مردم را در جریان واقعیت مذاکرات قرار دهند. مردم باید بدانند در مذاکرات هسته‌ای چه موضوعاتی مطرح می‌شود. «پنهان‌کاری» بستر فریب است و این زیبنده نیست دولت، یعنی مظهر اراده ملت، متهم به پنهان کردن واقعیت‌ها از ملت شود و تاسف‌انگیز‌تر اینکه در سطوح عالی دولت، گاهی مطالبی مطرح می‌شود که شائبه فریب افکار عمومی را نسبت به واقعیات مذاکرات هسته‌ای ایجاد می‌کند. به عنوان نمونه آقای جواد ظریف به تازگی گفته است در داخل ایران برخی مخالف لغو تحریم‌ها هستند! یا اراده آقای رئیس‌جمهور بر دهن‌کجی به منتقدان است و به غیر از اظهارات اهانت‌آمیز، سعی می‌کند انتقادات به دیپلماسی هسته‌ای یا دولت خود را تحقیر و تمسخر کند. اینها نشانه‌های خوبی نیست و شائبه‌برانگیز است. قطعا ساده‌انگارانه است اکنون یعنی یک سال و نیم پس از مذاکرات هسته‌ای و گفت‌وگوهای دوجانبه با آمریکا، روند و ماهیت نقدها همانند گذشته باشد.

در یک سال و نیم، اتفاقات پیدا و پنهان زیادی افتاده است که نشان می‌دهد جریان انقلاب در موضوع هسته‌ای باید در 2 جبهه بجنگد؛ یکی در مقابل سازشکاری و دیگری در مقابل زیاده‌طلبی! بدون تردید برای فائق شدن بر هر دو جبهه، باید مردم را در جریان واقعیات قرار داد. بنابراین شاید عاقلانه‌ترین راهبرد جریان انقلاب در موضوع هسته‌ای در شرایط فعلی، کنار گذاشتن ملاحظات و برخی مصلحت‌های القایی و آوردن مردم پای میز مذاکرات است.

2- جان کری 9 نوامبر (18 آبان) در مسقط یک طرح 8 ماده‌ای برای توافق جامع به جواد ظریف داد. این طرح در واقع پیش‌نویس آمریکایی‌ها برای توافق جامع بود. پیشنهاد آمریکایی‌ها برای توافق جامع «رفع 15 ساله تحریم‌ها» بود! آنها صراحتا با درخواست ایران یعنی لغو یکجای تحریم‌ها مخالفت کردند. با این پیشنهاد در واقع مذاکرات به بن‌بست رسید. در واقع مذاکرات 24 نوامبر در وین، از 15 روز قبل در مسقط به بن‌بست رسید. آمریکایی‌ها حاضر به لغو یکجای تحریم‌ها نیستند. باراک اوباما یک روز قبل از 24 نوامبر 2014، به‌ ای‌بی‌سی نیوز گفت آنها مخالف لغو یکجای تحریم‌ها هستند. اوباما تصریح کرد لغو یکجای تحریم‌ها آرزوی ایران است و ما این آرزو را برآورده نمی‌کنیم. عدم لغو یکجای تحریم‌ها در واقع به معنای شکست مذاکرات بود اما طرفین 7 ماه دیگر هم به یکدیگر فرصت دادند تا درباره این موضوع بیشتر فکر کنند. الآن گره بزرگ مذاکرات ماجرای لغو تحریم‌هاست! به عبارتی، مشکل اصلی مذاکرات، برآورده نشدن هدف ایران است! اکنون این سوال مطرح است که اگر تحریم‌ها لغو نمی‌شود؛ پس هدف از مذاکره چیست؟ این یکی از مهم‌ترین نکاتی است که آقایان روحانی و ظریف باید به مردم بگویند.

3- ایران اکنون در کجا قرار دارد؟ بررسی وضعیت ایران در همین نقطه از مذاکرات نیز می‌تواند بینش واقع‌بینانه‌ای از موضوع به‌دست دهد. توافق ژنو یک عقب‌نشینی آشکار از حقوق هسته‌ای بود. در توافق ژنو، حقوق هسته‌ای ایران نادیده گرفته شد. درحالی که ماده 4 ان‌پی‌تی مختصات و محدوده حقوق هسته‌ای ایران را مشخص کرده است اما توافق ژنو، عقب‌نشینی از این حقوق بود و حداقل 19 ماه مفاد توافق ژنو جایگزین ماده 4 ان‌پی‌تی در تعریف حقوق هسته‌ای ایران شد. توقف غنی‌سازی 20 درصد، نابودی ذخایر اورانیوم 20 درصد، توقف آب سنگین اراک، عقیم شدن فردو و... بخشی از این عقب‌نشینی هسته‌ای بود. آنچه به‌واسطه توافق ژنو بر تاسیسات هسته‌ای ایران گذشت؛ مرثیه‌ای است که بارها سروده شد. توافق ژنو نقض آشکار شعار چرخش سانتریفیوژها بود. با این حال این توافق ضعیف مبنا و پایه توافق جامع هسته‌ای شد بنابراین ایران برای آنکه بستر و مبنای توافق جامع هسته‌ای مهیا شود؛ در یک مرحله از حقوق هسته‌ای خود عقب‌نشینی کرد! توجیه داخلی این عقب‌نشینی، یکی مدت‌دار بودن آن (6ماه) و دیگری وعده لغو تحریم‌ها بود! با این حال این عقب‌نشینی در ابتدا 4 ماه و سپس 7 ماه دیگر نیز تمدید شد. براساس همین کلیات، ایران همچنان در مسیر عقب‌نشینی است! به عبارتی آنهایی که تاکتیک «یک گام به عقب، 2 گام به جلو» را مطرح می‌کردند اکنون شاهدند که ایران با توافق ژنو یک گام به عقب برداشت اما این گام آنقدر در حال بزرگ شدن است که

4- واقعیت این است که توافق ژنو به یک دام بزرگ برای ایران تبدیل شده است. هرچه زمان می‌گذرد تبعات این توافقنامه برای ایران ملموس‌تر می‌شود و تاسف‌انگیز‌تر اینکه به مرور این توافق در حال اثرگذاری بر سایر مسائل غیرهسته‌ای که محل مناقشه طرفین است نیز می‌شود. باراک اوباما یکشنبه همین هفته در گفت‌وگو با سی‌ان‌ان گفت نباید اجازه داد ایران از مذاکرات هسته‌ای «فرار» کند! این اظهارنظر او به معنای آن است که وی سرانجام توانسته با توافق ژنو ایران را به دام بیندازد! به همین دلیل با توجه به اینکه سناریوی آمریکا نسبت به موضوع لغو تحریم‌ها مشخص است و تاکنون هیچ نشانه‌ای مبنی بر عقب‌نشینی یا تخفیف در این موضوع از سوی آنها مشاهده نشده، بدیهی است کشدار کردن مذاکرات برای ایران بسیار هزینه‌ساز خواهد بود.

این را می‌توان با قطعیت گفت سناریوی 2 مرحله‌ای کردن توافق جامع، نیز در همین راستاست. پس از توافق ژنو دیگر کلیاتی وجود ندارد که طرفین بخواهند تا 4 فروردین درباره آن باز هم نمایش توافق راه بیندازند! واقعیت آن است که آنچه پیش روی تیم مذاکره‌کننده ایران است، از یک معادله ثابت پیروی می‌کند. در مذاکرات هسته‌ای برای ایران 2 مسیر وجود دارد؛ «توافق منهای لغو تحریم‌ها» و «توافق با لغو تحریم‌ها»! برای منتقدان موضوع پنهانی وجود ندارد. همانگونه که وقتی به زبان سینماگران گذاشتند که بگویند «هیچ توافقی از عدم توافق بدتر نیست» ماهیت این شعار کاملا مشخص بود. اکنون برای توافق یک مطالبه عمومی برای لغو تحریم‌ها وجود دارد؛ و آن «لغو یکجا و تمامی تحریم‌ها» است.

هر توافقی که این مهم در آن لحاظ نشده باشد، مصداق بارز خیانت است. جریانی که در انتخابات ریاست جمهوری شعار لغو تحریم‌ها دادند و به بهانه لغو تحریم، مذاکرات دوجانبه با آمریکایی‌ها را کلید زدند و هم به همین بهانه منتقدان هسته‌ای را آماج اتهام و فحاشی کردند، اکنون اگر بخواهند توافقی را امضا کنند که در آن لغو یکجای همه تحریم‌ها گنجانده نشده باشد، در واقع مرتکب یک خیانت علیه ملت شده‌اند و همه شائبه‌ها درباره آنها رنگ واقعیت خواهد گرفت.

البته ماهیت و پشت‌پرده برخی تمایلات برای توافق منهای لغو تحریم‌ها، پنهان نیست. کاسبان تحریم که به بهانه سفره مردم و لغو تحریم‌ها، برنامه‌های سیاسی و انتخاباتی خود را دنبال می‌کنند، از هم اکنون برای بازه 15‌ساله توافق جامع برنامه‌ریزی کرده‌اند! این جریان قطعا مخالف لغو تحریم‌هاست. آنها هسته‌ای را بهانه می‌دانند برای انجام تغییرات سیاسی در ایران. این همان نکته مغفول نسبت به مذاکرات هسته‌ای است. در این‌باره بیشتر باید نوشت.

جوان:امریکا در جنگ نیابتی با روسیه

«امریکا در جنگ نیابتی با روسیه»عنوان یادداشت روز روزنامه جوان به قلم سیدرحیم نعمتی است که در آن می‌خوانید؛جنیفر ساکی، سخنگوی وزارت خارجه امریکا، می‌گوید که کسی در اوکراین به دنبال جنگ نیابتی با روسیه نیست اما شواهد خلاف این حرف او را نشان می‌دهد، چنانکه تأیید او بر تجدید ارزیابی‌های امریکا در مورد اوکراین هم دلیلی بر این مدعا است.

این سخنگوی وزارت خارجه امریکا خواست به این وسیله واقعیتی را انکار کند که فقط از گوشه و کنار شنیده نمی‌شود بلکه به صورت جدی مطرح است و حتی شخصی مثل آنگلا مرکل، صدر اعظم آلمان، هم مجبور شده به نوعی نسبت به آن موضع بگیرد. این واقعیت به تجهیز تسلیحاتی دولت اوکراین توسط امریکا مربوط می‌شود که حالا دیگر مقام‌های ارشد امریکایی این موضوع را در دستور کار دولت امریکا می‌دانند.

یک مقام ارشد امریکایی که نخواسته نامش فاش شود به خبرگزاری رویترز گفته که ایده ارسال کمک‌های مرگبار موضوع بررسی‌های تازه دولت امریکا است و روزنامه امریکایی نیویورک تایمز هم در گزارش روز دوشنبه دوم فوریه خود نوشت: غیرمؤثر بودن کمک‌های غیرکشتاری و همچنین تحریم‌های امریکا در جلوگیری از کمک روسیه به شورشیان باعث بررسی مجدد سیاست امریکا شده و شبکه سی ان ان امریکا هم اقلام نظامی مورد نظر امریکا برای کمک به دولت اوکراین را شامل سیستم‌های ضدتانک، ضدهوایی و ضدخمپاره دانسته است.

دولت امریکا تاکنون دو سیاست را در مورد بحران اوکراین دنبال می‌کرد؛ نخست وضع تحریم‌ها علیه روسیه برای متقاعد کردن این کشور در قطع کمک به جدایی‌طلبان شرق اوکراین و ارسال کمک‌های به اصطلاح غیرکشنده مثل جلیقه‌های ضدگلوله، ‌دوربین‌های دید در شب و بسته کمک‌های اولیه به دولت اوکراین اما این شواهد نشان می‌دهد که دولت امریکا می‌خواهد وارد فاز جدیدی بشود که در عمل جنگ نیابتی این کشور با روسیه را در اوکراین به دنبال دارد.

سطح اقلام نظامی ذکر شده در گزارش سی ان ان نشان از این دارد که دولت امریکا برای ورود به این فاز نسخه‌ای را در نظر گرفته که زیبیگنیو برژینسکی اوایل ماه می و طی یادداشتی در نشریه امریکایی پولیتیکو مطرح کرده بود. برژینسکی در آن یادداشت به کاخ سفید توصیه کرده بود برای افزایش هزینه جنگ برای روسیه ارسال کمک‌های نظامی به دولت اوکراین را در نظر داشته باشد که شامل تسلیحاتی نظیر سلاح‌های ضدتانک و راکت‌های دستی باشد. منظور برژینسکی این بود که امریکا با ارسال این تسلیحات توان نظامی دولت اوکراین را در مقاومت شهری بالا ببرد تا آنکه روسیه را درگیر جنگی بلندمدت در اوکراین کند و همین امر هزینه مداخله در اوکراین را برای روسیه بالا برده و در نهایت مسکو را متقاعد به عدم مداخله در این کشور بکند.

هشت مقام ارشد در دولت‌های قبلی امریکا گزارشی را تهیه و منتشر کرده‌اند که آنها هم با درخواست کمک نظامی به دولت امریکا، چنین نسخه‌ای را در نظر گرفته‌اند و حالا به نظر می‌رسد باراک اوباما، رئیس‌جمهور امریکا، قصد عملی کردن آن را دارد. اگر اوباما دستور ارسال این کمک‌ها را حتی در حد همین نسخه بدهد تنها تغییری کوچک در سیاست‌هایش نسبت به اوکراین نداده بلکه وارد جنگ نیابتی با روسیه شده که هم راه بازگشتی ندارد و هم آن که معلوم نیست ادامه این مسیر به کجا خواهد کشید.

باید توجه داشت که تحریم‌ها و فشار آن بر روسیه طی حدود یک سال اخیر باعث تغییری در سیاست‌های مسکو نشده و ورود واشنگتن به این جنگ نیابتی هم نه تنها مسکو را از پیمودن مسیر خود منصرف نمی‌کند بلکه این کشور را مصمم‌تر به ادامه این مسیر خواهد کرد. مسکو بحران شرق اوکراین را در اولویت‌های امنیت ملی خود می‌داند و روشن است که ارسال سلاح امریکایی به نزدیکی مرزهایش موجب تشدید این اولویت می‌شود.

از این جهت، حضور سلاح امریکایی در شرق اوکراین و نزدیک به مرز روسیه نه تنها مانع حمایت مسکو از جدایی‌طلبان شرق اوکراین نمی‌شود بلکه دلیلی قانع کننده به مسکو برای افزایش حمایت‌هایش است که نتیجه آن تشدید درگیری‌ها در شرق اوکراین خواهد بود. به همین دلیل است که خانم مرکل با قاطعیت گفته که آلمان به اوکراین سلاح نمی‌فرستد چون معتقد است مشکل اوکراین راه حل نظامی ندارد و باید این مسئله را از طریق گفت‌وگو و دیپلماسی حل کرد و از امریکا خواسته ثبات قدم مشترکی در این جهت داشته باشند.

این درخواست مرکل به نوعی جواب به تغییر سیاست کاخ‌سفید و ورود به فاز جنگ نیابتی با روسیه است. مرکل می‌داند که ورود به این فاز باعث می‌شود تا مسئله اوکراین مبدل به مشکلی لاینحل و بلندمدت بشود و حتی می‌تواند منجر به رویارویی نظامی اروپا با روسیه شود. مرکل با تجربه اروپایی خود نسبت به روسیه چنین عاقبتی را می‌بیند اما به نظر می‌رسد که جنگ‌سالاران امریکایی مثل گذشته اسلحه را راه‌حل مشکل می‌بینند بدون توجه به عاقبتی که جنگ نیابتی برای اروپا و حتی صلح و امنیت جهانی به بار می‌آورد.

حمایت:آزموده را آزمودن خطاست

«آزموده را آزمودن خطاست»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم دکتر اصغر زارعی است که در آن می‌خوانید؛روز سه شنبه، وزارت دفاع آمریکا در بودجه ۲۰۱۶ میلادی خواستار ۹.۶ میلیارد دلار منابع مالی برای مقابله با تهدید موشک های دوربرد کره شمالی و تهدید احتمالی ایران شد. از سوی دیگر روز گذشته، جنیفر ساکی سخنگوی وزارت خارجه آمریکا، پرتاب ماهواره فجر را به برنامه موشکی نظامی ایران مرتبط کرد و گفت: «برنامه موشکی ایران تهدیدی برای منطقه است. توانایی حمل کلاهک اتمی در موشک‌های ایران، پیش از این در مذاکرات مورد بحث قرار گرفته و باز هم مورد بحث و بررسی قرار خواهد گرفت.»

همزمانی این دو موضوع یعنی، پیشنهاد تصویب بودجه برای مقابله با تهدید موشکی ایران و مطرح نمودن برنامه موشکی ایران در مذاکرات هسته ای، صرفاً نشانگر ترس مسئولین آمریکایی از پیشرفت موشکی کشورمان نیست، بلکه گواه خیز آنان برای اجرایی کردن طرح‌‌هایی است که سال ها مترصد زمان مناسب برای آن بوده اند.موضوعی که از زبان جن ساکی، سخنگوی دستگاه دیپلماسی آمریکا در خصوص درآمیختگی و ممزوج بودن مذاکرات هسته ای با مسائل دفاعی موشکی کشورمان مطرح شده است، بحث جدیدی نیست.

در گذشته به کرّات شاهد بوده‌ایم که هیات مذاکره کننده آمریکایی به دفعات، سیستم دفاعی جمهوری اسلامی ایران و سرکشی از این مراکز را به عنوان یکی از مطالبات اصلی، به خصوص در طول یکساله اخیر عنوان نموده اند. در مقابل، مذاکره‌کنندگان هسته ای ما، مؤکداً و مکرراً، طرح چنین خواسته‌هایی را خارج از چارچوب گفتگوهای هسته ای تلقی کرده و هیچگاه حاضر به ورود در این موضوعات نبوده اند. آنچه که تا به امروز موجب گردیده است تا مذاکرات طولانی شده و همچنان در شرایط نامتناسبی روند آن حفظ شود، زیاده خواهی و زیاده طلبی آمریکاست.

متاسفانه باید گفت در تمام مذاکرات گذشته، هر کجا پیشرفتی حداقلی حاصل شده، طرف غربی تلاش کرده است با روی میز گذاشتن موضوعاتی مانند توان دفاعی، وصول به نتیجه را عقیم بگذارد. برنامه موشکی و توان دفاعی ما از نظر آنان، موضوعی جدّی و اساسی است و قطعاً سعی خواهند نمود که حلقه فشارها را تنگ تر کرده و در این دایره فشرده موارد بهانه‌جویانه دیگری مانند نقض حقوق بشر و تروریسم را بگنجانند.

نظیر این موارد هر ساله در قطعنامه های ضدایرانی حقوق بشری علیه ما صادر می شود و از این نشانه می توان دریافت که دشمنان ما به دنبال زورگویی و زیاده خواهی هستند. همانگونه که در مواضع بسیاری از مسئولین طراز اول آمریکایی و اتاق های فکر این کشور مانند «خانه آزادی آمریکا» مطرح شده، دستور کار، هدف قرار دادن استقلال طلبی ایران است. آنان به کمتر از بالابردن دستها و تسلیم شدن در برابرشان رضایت نخواهند داد و هرگز راضی نخواهند شد ملت ایران، با بهره مندی از حقوق حداقلی هسته ای در چارچوب ان پی تی، فارغ از هر گونه فشار و یا دغدغه، به فعالیت های هسته ای ادامه دهد. رئیس جمهور آمریکا صراحتاً در نشست سالیانه آیپک اعلام کرد اگر می توانست و قادر بود، پیچ و مهره تاسیسات هسته ای ایران را باز می کرد که در نتیجه آن توان نظامی و موشکی ایران نابود شود!‌

به عبارت گویاتر، غرب با ما اختلافات ماهوی دارد و از اساس با فعالیت‌های هسته ای ما مخالف است. الگوی مدّ نظر آنها برچیده شدن و تعطیلی تمام تاسیسات هسته ای ایران مانند لیبی و در گذشته ای نه چندان دور، کره شمالی است. این مرحله و گام اول آنان است و گام های بعدی – آنچنان که تاکنون آن را مخفی نکرده اند – شامل مسئله موشکی و توان نظامی، حقوق بشر و در یک کلام زانو زدن ما در برابر آنهاست. برد موشک‌های ما که جنبه دفاعی صرف دارند، از چند هزار کیلومتر عبور کرده است و اینک دشمنان ما به تلخی و سختی اعتراف دارند که ایرانِ توانمند در پرتاب موشک بالستیک و توانا در قرار دادن ماهواره در مدار زمین، قابل قیاس با سه دهه قبل نیست و از جهت علمی به یکی از قطب های دانش در سطح منطقه و جهان تبدیل شده است. لذا با تمام توان، از هر جهت که بتوانند و تا آنجا که قدرت داشته باشند، برای دستیابی به فناوری های نوین (های تِک) از طریق تحریم و تهدید، ایجاد مانع می کنند؛ به این امید که الگوی ایرانی اسلامی، نزد کشورهای دیگر به مدلی قابل اعتنا تبدیل نگردد. برخلاف خواست دشمنان، تا به امروز هر چه فشارها و تحریم ها بیشتر شده، قادر بوده ایم قله های بیشتری را فتح کنیم و در مقابل، هر کجا سرخم کرده ایم، کوتاه آمده ایم و انفعال نشان داده ایم، زبان زورگویان درازتر شده و قلدری آنان آشکارتر گردیده است.

دشمن زیاده خواه و زیاده طلب قطعاً در مذاکرات به برچیده شدن توان موشکی ایران راضی نخواهد شد و بر همین اساس است که مقام معظم رهبری چندین بار به هیئت مذاکره کننده ایرانی و طرف های غربی تذکر داده اند که به هیچ عنوان توان نظامی و موشکی نباید مورد بحث قرار گیرد و نباید اجازه داد که پای آنان به مراکز دفاعی و تسلیحاتی ما باز شود. چنین درخواست های نابجایی با هیچیک از میثاق ها و پیمان هایبین‌المللی تطابق ندارد و در پادمان های آژانس بین المللی انرژی اتمی نیز مطرح نشده است. بنابراین، هر گاه یک گام به عقب گذاشتیم، دشمن جسور، ده گام رو به جلو برداشته است.

رهبر معظم انقلاب اسلامی در مناسبت ها و بیانات مختلف، این هشدار را داده اند که موضوع هسته ای برای مذاکره و تحریم بهانه ای بیش نیست و با اشاره به تأکیدهای مکرر قبلی در بیانات خود در 28 بهمن سال گذشته فرمودند: «اگر روزی بر فرض محال هم، موضوع هسته ای مطابق خواسته آمریکا، حل شود، آمریکایی ها مسائل دیگر را پیش خواهند کشید، و اکنون نیز همه شاهد هستند که سخنگویان دولت آمریکا از موضوعات حقوق بشر و توانایی موشکی و دفاعی ایران، سخن به میان می آورند.»

منویات رهبری به عنوان چراغ راه انقلاب مشخص می کند که دو جبهه انقلاب و آمریکا آشکارا در مقابل یکدیگر قرار دارند و به دلیل تضاد ماهوی حق و باطل، آمریکا هیچگاه به ایجاد رابطه‌ای منطقی، بر اساس منافع ملی ما و احترام، راضی نخواهد شد. سیاست آمریکا را در طول تاریخ انقلاب و پیش از آن بارها دیده و آزموده ایم و اکنون که وقت عمل است باید به هوش باشیم که «آزموده را آزمودن خطاست.»

آفرینش:تاملی در داشته‌ها و توقعات فرهنگی- رسانه‌ای

«تاملی در داشته‌ها و توقعات فرهنگی- رسانه‌ای»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن می‌خوانید؛اساساً "فرهنگ و رسانه" دو مقوله جدایی ناپذیر هستند که در شکل گیری ساختار اخلاق اجتماعی جامعه نقش بسزایی ایفا می کنند. به طوری که نمی‌توان توقع داشت الگوهای فرهنگی بدون هیچ گونه تاثیر از رسانه‌های ارتباط جمعی شکل بگیرند و دقیقاً همانطور اجرا شوند که مد نظر مسولان و نهادهای ذی ربط می‌باشد. البته گزینه معقول آن است که نهاد‌های فرهنگی و طراحان الگوهای اجتماعی با درک اثر گذاری و جایگاه رسانه‌ها در میان مردم، از این ابزار نرم بهرمند شوند و خواسته‌های فرهنگی را در قالب این چارچوب به جامعه عرضه کنند.

مهمترین عامل پذیرش الگوهای فرهنگی از سوی جامعه، مشروط به جذاب بودن این روش‌ها می‌باشد و به عبارتی افراد آنچه را که به نظرشان جالب و مفید می‌آید، به راحتی می‌پذیرند و به آن رفتار می‌کنند. حال این الگو می‌تواند از سوی رسانه‌های داخلی باشد و یا شبکه‌های ماهواره‌ای. مسلماً آنچه از رسانه‌های خارجی به عنوان الگوهای وارداتی درجامعه منعکس می‌شود، جدای از اینکه محتوای سالم داشته باشند یا خیر، امکان هیچگونه نظارتی بر آنها نیست. لذا این موضوع به یکی از چالش‌های فرهنگی ما تبدیل شده است. چرا که شبکه‌های ماهواره‌ای در بسیاری از زمینه‌ها توانسته‌اند گوی سبقت را از رسانه ملی بربایند.

به گفته یکی از مقامات رسمی کشور، "درحال حاضر 160 شبکه فارسی زبان ماهواره‌ای در حال تولید محتوا و خوراک‌های مسموم برای جامعه می‌باشند، که هرکدام با جهت‌ گیری‌های خاصی در تدارک ساخت برنامه و جذب مخاطبان جامعه ایران می‌باشند. این قوه جذب شبکه‌های ماهواره‌ای به حدی است که براساس آمار‌های رسمی بیش از 60 درصد مردم از شبکه‌های ماهواره‌ای استفاده می‌کنند و این می‌تواند خطری جدی برای سلامت جامعه و خدشه دار شدن لایه‌های زیرین امنیت نظام محسوب شود".

حال باید مقایسه‌ای میان داشته‌ها و خواسته هایمان داشته باشیم تا متوجه ضعف‌های کارمان شویم. وقتی به گفته خودمان بیش از 60 درصد مردم از ماهواره استفاده می‌کنند، این نشان از عملکرد نامناسب ما در عرصه‌ رسانه را می‌رساند، وعملاً در این زمینه قافیه را به رسانه‌های خارجی وانهادیم.

درانتخاب برنامه‌های رسانه‌ای معمولا مخاطبان نگاهی به ماهیت شبکه‌ها ندارند. خواه این شبکه‌ها در پی دفاع از رژیم قبل از انقلاب باشند و یا انحرافات عقیدتی و اجتماعی را ترویج کنند. برای بیننده جذابیت برنامه مهم است و توجهی به نیات و اهداف پشت پرده ندارد. به عبارتی اساس کار رسانه‌های خارجی به این سبک است که در میان پخش برنامه‌های جذاب آن خوراک مدنظر را به صورت کاملا هدفمند به مخاطب عرضه می‌کند.

اگر نگاهی به شبکه‌های ماهواره‌ای و شبکه‌های رسانه ملی داشته باشیم، متوجه قالب‌های مشابه برنامه‌ای می‌شویم. اما محتوای این شبکه‌ها در زمینه‌های مختلف ساخت مستند، پخش سریال، آهنگ های درخواستی، پوشش مسابقات ورزشی و سرگرمی، اصلا قابل قیاس نیستند. بانیان و سازندگان این برنامه‌ها طوری عمل کرده‌اند که مخاطبان ما را تبدیل به یک دنبال کننده صرف نموده‌اند. بسیاری از سریال‌ها و برنامه‌های سرگرم کننده موجود در این شبکه‌ها طرفداران پروپا قرصی پیدا کرده‌اند که حاضر نیستند به هیچ وجه دیدن این مجموعه ها را از دست بدهند! آیا واقعا ماهم برنامه‌هایی در این سطح ازجذابیت داریم و یا ساخته‌ایم که درپی حفظ پایگاه مخاطبان خویش باشیم؟!.

متاسفانه امروز برنامه‌های ما در بسیاری از شبکه‌های داخلی رنگ سیاست زدگی به خود گرفته است. به عبارتی بسیاری از شبکه‌های سیما برنامه‌هایی با پوشش و محتوای سیاسی- اقتصادی تولید می‌کنند که مخاطبان خاصی را در برمی‌گیرد. رسانه‌ها باید بتوانند سلایق عموم جامعه را تامین و اوقاتی را که آنها فراغت دارند و درکانون خانواده جمع می‌شوند را به خود اختصاص دهند.

اما اشکال کار اینجاست که ما بازهم درصدد اصلاح کارمان برنمی‌آییم و سعی در پاک کردن صورت مسئله داریم!. ما به جای اینکه به دنبال شناسایی سلایق و خواسته‌های جامعه از یک رسانه محبوب باشیم، مدام در پی برخورد مستقیم بامردم هستیم و هرچند وقت یکبار با جمع کردن بشقاب‌های ماهواره از پشت بام درپی مقابله با نفوذ رسانه‌های خارجی هستیم!.

جالب تر اینکه بعضاً ازگوشه و کنار کشور صحبت‌هایی شنیده می‌شود که مدعیند:"آنهایی که نمی‌توانند با این وضعیت در ایران زندگی کنند، بهتر است از کشور بروند!" . آیا واقعا راهکار فرهنگی و جنگ نرم رسانه‌ای با این نگرش‌ها و عملکردها، برای ما پیروزی به همراه خواهد داشت؟!.

اگرامروزما معتقدیم دانشگاه هاروارد، هالیوود و ماهواره، سه محور اصلی هجمه‌های غرب برعلیه ایران و اسلام می‌باشند، چرا از طریق متقابل مبارزه نمی‌کنیم؟ آیا ما واقعاً امکانات طرح تئوری‌های فرهنگی و تبدیل کردن آنها به الگوهای رفتاری و انتشار آن از طریق رسانه‌ها را نداریم؟ اگر این چنین است که باید مسولان فرهنگی کشور پاسخگو باشند که چطور نتوانسته‌اند باگذشت بیش از سه دهه از انقلاب اسلامی عملکردی قابل قبول در این زمینه داشته باشند. اما واقعیت امر این است که ما در حیطه مدیریت‌ها به گونه‌ای جهت دار و سلیقه‌ای عمل می‌کنیم و آنچه را که به زعم و نگرش خودمان صحیح می‌آید را برای تمام افراد و سلایق جامعه تجویز می‌کنیم.

اینگونه می‌شود که رسانه‌های خارجی با جلب نظر مخاطبان با برنامه‌های هدفدار، نگرش‌ فرهنگی و اخلاقی آنها را تغییر می‌دهند و ما را مجبور به برخوردهای سخت با معضلاتی نرم می‌نمایند. با ادامه این رویه دقیقاً ما در نقشه بازی دشمن بازی می‌کنیم، چرا که از یکسو با مواجهه مستقیم بامردم موجب کدورت آنها با حکومت می‌شویم و از سوی دیگر بیش از گذشته نسبت به استفاده و تماشای شبکه‌های ماهواره‌ای تحریکشان می‌کنیم. باید بنیه‌ها و داشته‌های فرهنگی و رسانه‌ای را قوی کنیم تا درمقابل شبکه‌های ماهواره‌ای خلع سلاح نباشیم و حرفی برای ملتمان داشته باشیم، نه اینکه مردم گوششان به رسانه‌های خارجی باشد...

شرق:در مذمت فرار به جلو

«در مذمت فرار به جلو»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم احمد شیرزاد است که ر آن می‌خوانید؛ماجراهای معاون‌اول دولت ‌سابق، موضوعی نبود که در بین «اصولگرایان»، فردی از آن بی‌خبر باشد. اگرچه آنها نسبت‌به تبار خود در جناح راست، تفاوت‌هایی کرده و طیف‌بندی‌های جدیدی درون آنها شکل گرفته است اما کلیت این جریان سیاسی در این مساله، امتحان خوبی پس نداده و شیوه عمل آنان به‌گونه‌ای بود که زوایای پنهان دولت اصولگرا اساسا مورد‌بررسی قرار نگرفت. البته اگر منصفانه به ماجرا نگریسته شود، چند نماینده اصولگرای مجلس روی این مورد‌خاص پافشاری کردند و البته امکان آن نیز برایشان فراهم شد.

فساد و تخلف از قانون، درست در همان نقطه‌ای واقع ‌شده که تهدیدات طیف احمدی‌نژاد بر آن استوار بود و رییس دولت صراحتا تهدید می‌کرد: «اگر بگویید من هم می‌گویم.» عمده فعالیت‌های تخریبی اعضای دولت گذشته که تا ماجرای یکشنبه‌سیاه در استیضاح وزیر کار دولت دهم گسترده شد، موضوع «افشاگری» را دنبال می‌کرد. سکوت در برابر همین رفتارها بود که علاوه‌بر تقویت بی‌پروایی در دستگاه اجرایی برای انجام تخلف، جریان اصولگرا را آسیب‌پذیرتر کرد. مساله مطرح‌شده از سوی محمدرضا رحیمی درباره پرداخت پول به ١٧٠کاندیدای مجلس هشتم نیز از همین جنس رفتارهاست.

توجیه برای چنین ولخرجی‌هایی نیز انذار‌دادن از حضور اصلاح‌طلبان در انتخابات بود و با همین ترفند پول‌ها را به ستاد کاندیداهای خود سرازیر کردند. از فردای انتخابات خرداد٩٢ که اصولگرایان، هزینه مماشات خود در قبال کاستی‌های هشت‌سال پیش از آن را پرداخت کردند

همان سیاست قدیمی فرار به جلو و آلوده‌جلوه‌دادن دامن رسانه‌ها و فعالان سیاسی مستقل و اصلاح‌طلب به‌خیال پاک‌کردن دامن خود، در دستور‌کار آنها قرار گرفته است. آنچه مربوط‌به اصلاح‌طلبان است، استقبال از هر نوع شفافیت در حوزه سیاست و فساد مالی و اقتصادی است چون به‌جرات می‌توان گفت اکثریت این جریان سیاسی از این آسیب مبرا هستند. اتفاقا همین امر سبب توانایی اصلاح‌طلبان برای بیان انتقادات در طول هشت‌سال احمدی‌نژاد است. این در حالی است که مردم با آگاهی و بینش امروز خود نیک می‌دانند امثال معاون‌اول دولت سابق با صدمن‌سریش هم به اصلاح‌طلبان نمی‌چسبند.

وی حدود سه‌دهه، نیروی‌میانی جناح راست بوده است. اکثر مسوولان به‌ویژه در دولت دوم آقای هاشمی‌رفسنجانی از نیروهای موسوم به راست میانه و حتی برخی چهره‌های شاخص آن جناح انتخاب شدند؛ آنانی‌که و امروز در سوی مقابل خط فکری آقای هاشمی قرار دارند. در‌عین‌حال در بسیاری از مراسم‌ها، شخصیت‌ها و فعالان سیاسی دو جناح، می‌توان چهره‌هایی با گرایش‌های مختلف دید و به‌طور طبیعی روابط خارج از دیدگاه سیاسی میان آنها وجود دارد.

در‌عین‌حال رسانه‌های مستقل که برای سلامت‌ماندن، دشواری‌ها و مرارت‌های بسیاری را برای خود و کارکنان خود پذیرفته‌اند، روش متفاوتی در مقایسه با اصولگرایان در پرداخت به مسایل کشور دارند. آنان بر‌اساس مشی رهبران اصلاحات، از جنجال، افشاگری و پرده‌دری استقبال نمی‌کنند. اگر نسبت‌به مجرم‌دانستن افراد پیش از اثبات جرم، منتقد بوده و هستیم، تاکید بر این اخلاق‌مداری صرفا در مورد اتهام‌زنی به نیروهای همفکر نیست. قانون به صراحت می‌گوید تا جرم احراز نشده کسی حق ندارد نام آن فرد را بیان کند.

پس از اعلام اولیه و اظهارات مسوولان قضایی بود که رسانه‌های مستقل صرفا به بازنشر این سخنان پرداختند و سبب شد تا حد زیادی، متهم پرونده مشخص شود. کار یک رسانه یا فرد نخبه، تنویر افکار عمومی در عین پایبندی به ضوابط قانونی و آبروی افراد است و رسانه‌های اصلاح‌طلب نیز با اصل‌قرار‌دادن همین مساله، در ماه‌های گذشته با قدرت به پیگیری موضوع فساد پرداخته و می‌پردازند. در خاتمه، توجه به یک بعد مهم دیگر ضروری است.

در هشت‌سال احمدی‌نژاد، جریان اصولگرا به شکل مستقیم و غیرمستقیم، از دلاوری رییس دولت در حمایت از نیروهای خود سخن گفت.امروز می‌توان نتیجه روشنی گرفت و آن اینکه این رشادت تا جایی است که عنوان ریاست‌جمهوری در پی اسم آن فرد بیاید. اینکه با یک بیانیه، نفر‌دوم دولت دهم را بی‌ارتباط با دستگاه اجرایی بخوانند و به‌جای پذیرش مسوولیت و عذرخواهی از مردم، از پشت به او خنجر بزنند، نکته‌ای است که حتما مدنظر عموم جامعه قرار خواهد داشت.‌ای‌کاش آن زمان که از «خط‌قرمز»‌بودن کابینه دهم سخن گفته می‌شد، اندکی مسوولیت‌پذیری هم چاشنی آن می‌شد تا امروز یک جریان سیاسی ناگزیر نباشد، نیروهای کادر خود را به جناح رقیب نسبت دهد.

آرمان:ماموریت ویژه مشکل‌آفرینی برای دولت

«ماموریت ویژه مشکل‌آفرینی برای دولت»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم ابراهیم نکو است که ر آن می‌خوانید؛روز گذشته مجلس شورای اسلامی در تعداد کارت زردهایی که به دولت یازدهم نشان داده است رکورد خود را دو رقمی کرد. دهمین کارت زرد در حالی به وزرای کابینه دولت یازدهم داده می‌شود که تنها حدود 18ماه از عمر این دولت و این کابینه می‌گذرد. میان مدت زمان کوتاهی که از عمر دولت یازدهم گذشته است و همچنین مدت زمان کوتاهی که از عمر مجلس نهم باقی مانده ارتباطی وجود دارد. ارتباطی که با توجه به اتفاقاتی که در مجلس می‌افتد معناهایی در خود نهان دارد. امروز دولت هر جا صدای موفقیت خود را بلند می‌کند و از پیروزی‌های به دست آمده برای ملت حرف می‌زند متاسفانه دیده می‌شود که یک گروهی تمامی صداهای ناهنجار و ساز و دهل خود را به صدا در می‌آورند تا موفقیت‌های دولت به گوش مردم و دیگران نرسد.

اما زمانی که خود آنها علیه دولت حملاتی را شروع کرده و دولت را مورد هجوم قرار می‌دهند صدای خود را تا جای ممکن افزایش داده و صدای مدافعان از دولت را پایین می‌آورند تا مردم این صداهای مخالف را بشنوند و این یعنی یک اتفاق معنادار. چرا امروز و در پایان عمر مجلس نهم شاهد این اتفاقات هستیم در حالی که دولت یازدهم تازه کار خود را آغاز نموده و دوران کودکی خود را سپری می‌کند. پس در واقع باید بیشتر به جنبه سیاسی قضیه نگاه کرد.

در مجلس کسانی که تلاش دارند به هر نحو دولت را ناکارآمد نشان دهند مسائل سیاسی را بیشتر دنبال می‌کنند و این در حالی است که آنها واقعیات را می‌دانند که چه مسائلی در کشور جاری و ساری است و چه حملات ناگواری از جانب مخالفان کشور و این دولت در خارج از کشور وجود دارد. آنها تلاش دارند با وجود همه این واقعیات همه مشکلات را به دوش دولت انداخته و با این کارتها و تذکرها دولت را مقصر نشان دهند. به هر حال به نظر می‌رسد در مجلس یک طیف فکری در تلاش است که به جای خدمت رسانی و حل مشکلات مردم از طریق ارائه راهکارهای قانونی و کارشناسی‌شده سدی را در برابر خدمات دولت ایجاد نمایند تا دولت را ناکارآمد نشان دهند.

یعنی آنها در این مدت باقیمانده تا انتخابات خرسندند از اینکه توانسته‌اند یک مسئله دیگر برای دولت ایجاد کنند و از سوی دیگر اینکه احتمال می‌دهند با این اعمال بتوانند به موفقیتهای سیاسی خود که همانا موفقیت در مجلس دهم و به دست آوردن کرسی های بیشتر در این مجلس است، برسند. لذا این کارت زردهایی که به دولت یازدهم که به نوعی می‌تواند مصداق یک دولت نمونه پاک باشد را با این گونه حملات مواجه می‌سازند که به نوعی بی‌سابقه است.

به نوعی آنها چنان برای دست‌انداز قرار دادن بر سر راه دولت تلاش دارند که گویی وظیفه برخی از آنها این است که مردم آنها را انتخاب کرده‌اند برای سنگ‌اندازی برای دولت و ناکارآمد نشان دادن کابینه دولت یازدهم.

مردم اسلامی:تندروها علیه دیپلماسی اعتدال

«تندروها علیه دیپلماسی اعتدال»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم دکتر داریوش قنبری است که در آن می‌خوانید؛به طور کل دیپلماسی از نظر افراطیون و تندروها به معنای همراهی با کشورهایی مثل ونزوئلا و قدرت‌های خاصی است که وزن چندانی در نظام بین‌الملل ندارند و کمال مطلوب آنها در سیاست خارجی آن بود که در دوره ریاست جمهوری آقای احمدی‌نژاد مرتبا هوگوچاوز را به ایران دعوت کرده و یا اینکه به ونزوئلا و کشورهایی از این دست سفر کند. لذا دیپلماسی از نظر افراطیون تنها به همین معناست و می‌توان گفت که آنها درک مطلوبی از دیپلماسی و متغیرهای موثر در نظام بین الملل ندارند.

آقای ظریف برای مذاکره سفر کرده و برای دستیابی به نتیجه مطلوب از هر اهرمی که بتواند منافع ملی کشور را در برداشته باشد استفاده می‌کند و اینکه آقای ظریف با آقای کری قدم زده نشان از آن دارد که وزیر خارجه کشوری که یکی از دشمنان دیرینه ما به شمار می‌رود را در شرایطی قرار داده که رفتار صمیمانه را در پیش گرفته است و این شرایط به طور یقین تاثیر گذار است و اینکه آمریکایی‌ها بعد از سالها اعلام می‌کنند که ایران تهدیدی علیه منطقه نیست، ایرانی‌ که آنها زمانی آن را تهدیدی علیه صلح و امنیت جهانی تلقی می‌کردند الان از زبان اوباما خطاب به کشورهای منطقه گفته می‌شود که ایران تهدیدی علیه شما نیست که این نتیجه همین رفتار و ظرافت کار آقای ظریف است.

در دوران ریاست‌جمهوری آقای احمدی‌نژاد که کمال مطلوب افراطیون و تندروها بود دیپلماسی ایشان را ما دیدیم، نامه‌های متعددی که به همین آقای اوباما می‌نوشت ولی پاسخی به ایشان داده نمی‌شد اما الان ایران وزنی پیدا کرده و با ایران مذاکره‌ می‌کنند و به آن امتیاز می‌دهند تا جایی که تندروها در داخل آمریکا هم رئیس‌جمهور و وزارت خارجه آن را متهم به دادن امتیازات بیش‌از حد به ایران می‌کنند این هنر آقای ظریف است که چنین دیپلماسی را هدایت کرده و حال به جای تقدیر و تشکر از آقای روحانی و ظریف که چنین دستاوردهایی را برای کشور به ارمغان آورده‌اند تندروها و افراطیون به آن نگاه جناحی دارند.

البته شاید از این عصبانی هستند که چنین موفقیت‌هایی در حال حاضر کسب شده و آنها نتوانسته‌اند موفقیتی از این دست کسب کنند و الان نگران آن هستند که رئیس‌جمهور آنها آقای احمدی‌نژاد نامه می‌نوشت اما پاسخی دریافت نمی‌کرد و اکنون کار به جایی رسیده که با ظرافت عملکرد آقای ظریف چنین دستاوردهایی حاصل شده و با همین شیوه منافع ملی ما تامین شده است بنابراین افراطیون درک صحیحی از دیپلماسی و مذاکره ندارند.

روابط صمیمانه بین ایران و آمریکا بر فضای مذاکره قطعا تاثیرگذار است و چنانچه مذاکره‌کنندگان نتوانند روابط صمیمانه‌ای را خودشان برقرار کنند نمی‌توانند به رفع مشکلات اقدام کنند. مذاکره گفتمان دیپلماتیک و سازنده است و هنر دیپلماتیک برقراری روابط صمیمانه برای پیشبرد منافع ملی است و قدم زدن آقای ظریف با آقای کری در راستای کسب منافع ملی است و باید به ایشان تبریک گفت که این گونه توانسته از روابط شخصی برای پیشبرد مذاکرات استفاده کند. به هر حال تندروها و افراطیون احتمالا انتظار دارند که آقای ظریف برای حل مساله هسته‌ای با خانواده هوگوچاوز قدم می‌زد.

درست است که طرف حساب ما در بحث هسته‌ای جز آمریکا پنج کشور دیگر نیز هستند اما آمریکا تعیین‌کننده‌تر از سایر کشورهاست و در همین راستا برقراری تعامل بیشتر با این کشور لازم و ضروری است. ما هم کشوری مستقل و توانمند هستیم و باید آنقدر اعتماد به نفس داشته باشیم و بدانیم که این مذاکرات و قدم زدن‌ها نه تنها مشکلی ایجاد نمی‌کند بلکه در جهت رفع مشکلات است و می‌تواند مساله را حل و فصل کند و جزو هنر و نقاط قوت آقای ظریف است و باید از ایشان تقدیر کرد اما متاسفانه برخی راه دیگری را دنبال می‌کنند.

ابتکار:هزینه سیاست ورزی

«هزینه سیاست ورزی»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم حمید قاسمی فیض آباد است که در آن می‌خوانید؛هر روز از پس روز دیگر، سخنی از یک روحانی، امام جمعه، نماینده مجلس، وزیر و مشاهیر کشور شنیده می‌شود این سخنان حوزه های اثرگذاری مختلفی را متاثر می‌کنند، برای مثال امام جمعه ای در شهری در مورد مضرات موضوعی به بحث می‌نشیند و پس از آن در شهر اتفاقاتی می‌افتد که آن اتفاقات به هیچ روی جبران پذیر نیست، مسئولی در جایی تصمیمی می‌گیرد این تصمیم زندگی بسیاری را دگرگون می‌کند. تمامی اتفاقاتی که دور و بر ما می‌افتد بسته به نحوه ی تصمیم گیری های ما و اراده هایی که به دنبال تحقق آن هستیم و آنها را به سمت و سویی سوق می‌دهیم به ما وجامعه هزینه تحمیل می‌کند. چینش جهان امروز تا حدودی شبیه به قطعات در کنار هم قرار گرفته بازی دومینو می‌ماند با هر حرکتی در هر کجای این جهان قطعات دومینو بر روی هم اشکال مختلفی را می‌سازد و این اشکال تمامی زیر مجموعه های خود را با خود همراه می‌کنند و باعث تحولات زیادی در آنها می‌شود.

سیاست مداران رهبران جامعه هستند و قاعدتا باید باهوشترین و عالم ترین و قوی ترین ها باشند آنها باید در بازی دومینوی سیاست ماهرانه عمل کنند و بتوانند تشخیص دهند که اثر بر روی هر قطعی چه اثر و چه اشکالی را برای جامعه می‌سازد و چه هزینه هایی را به جامعه تحمیل می‌کند در ابتدای انقلاب سخنور شهیری که چندی پیش به رحمت خدا رفت، با سخنانش انقلابیون را چنان به هیجان می‌آورد که صدای شعارهایی که می‌دادند گوش فلک را کر می‌کرد. او در سخنانش از رزمندگان غیوری نام می‌برد که می‌توانند صبحانه را در بغداد، ناهار را در کرملین و شام را در کاخ سفید تناول کنند و توده ی به وجد آمده نیز سخنان او را با احسنت احسنت همراهی می‌کردند.

شنیده ها حاکی است که او برای اثرات سخنرانی هایش در اواخر عمر افسوس ها می‌خورد آیا واقعا این سخنور می‌دانست که بخشی از اتفاقاتی که در تاریخ این کشور شکل می‌گیرد مربوط به نوع سخن گفتن و تاییدات مردم به هیجان آمده است. امروز که به گذشته نگاه می‌کنیم در توجیه آنچه که در اول انقلاب رفته است می‌گوییم اقتضای اول انقلاب وجود چنین هیجاناتی بود اما امروز خوب می‌دانیم که آن سخنان و شعارها چه هزینه های سنگینی برای این کشور داشته است.

از سیاست مداران امروز به هیچ روی پذیرفته نیست از پس این همه تجربه باز هم به گونه ای سخن گفته و رفتار کنند که حساب هزینه های سیاست ورزی خویش را نداشته باشند معمولا ما درامور شخصی،در رفتارهای حقوقی خویش صبوری پیشه می‌کنیم سعی می‌کنیم که از هیجانات به دور باشیم و با تدبیر برای مسائل و مشکلات حقوقی خویش برنامه ریزی می‌کنیم و هزینه و فایده آن را با تامل می‌سنجیم از دیگران مشورت می‌گیریم و برای بعضی از امور گروه مشورتی و گروه وکلا را به خدمت می‌گیریم.

آیا آن خطیب جمعه ای که احساسات خود را کنترل نکرده و از مقام خطبه به جای سخن سیاستمدارانه احساسات خویش را به زبان می‌آورد به این موضوع فکر کرده است که این سخنان می‌تواند چه تعدادی از جوانان این کشور را به خیل جوانان بیکار بیفزاید. آیا او حساب مومنانه کرده است قبلا از این که به حساب او در قیامت دنیا وآخرت برسند. اگر مومنان قرار است هر روز و شب حسابگری کنند، پس چرا این عزیزان این همه بی حساب، و از سر احساسات سخن می‌گویند. دنیای سیاستمداران دنیای هزینه و فایده است، این هزینه و فایده باید در همه ابعاد مورد توجه باشد آیا ما به هزینه های مادی و معنوی سخنان خویش می‌اندیشیم و پس از آن سخن می‌گوییم آیا وقتی که اهرم های مقام ،سخن مار ا تیز تر می‌کند نباید این تیزی را بیشتر مواظبت کنیم.

لیست هزینه هایی که از ابتدای انقلاب تا به امروز به خاطر سخنان نا بجای سیاستمداران به کشور وارد شده است به چند مورد می‌رسدفکر می‌کنم موارد این لیست دست کم سه رقمی باشد و هزینه های آن در بسیاری از صحنه ها و میادین، هرگز جبران پذیر نمی‌باشد.سیاست ورزان این کشور چاره ای ندارند که به اندازه موارد حقوقی خویش با هزینه هایی که به کشور تحمیل می‌شود منصفانه برخورد می‌کنند آیا کسی که میگوید اگر من بر این موضع پافشاری نکنم آبروی خویش را می‌ریزم.

اندیشه کرده است که اصرار نابجای اوبر موضع خویش چه آبروهای گرانسنگی از مردمی که از این سخنان لطمه می‌بینند،می ریزد آیا به این اندیشه شده است رفتار ما چه اتفاقاتی را رقم می‌زند چه هزینه های خواسته و ناخواسته ای را برای مردم عزیز ما ایجاد می‌کنند. در آموزه های ما برای هر ذره حساب وکتابی آمده است. وقتی قراراست حرکات و سکنات ما در معاد این دنیا و آن دنیا تحت حسابرسی قرار گیرد،آیا ما نباید به مثابه آن پیر فرزانه عمل کنیم که می‌گفت من این همه سال در حال استغفار فقط این شکر نا بجا هستم که برایم خبر آوردند در آتش سوزی راسته ما، فقط خانه من نسوخته است گفته بود.

حال چطور می‌شود که ما این همه بی حساب سخن می‌رانیم و این همه بی حساب عمل می‌کنیم و به تعبیری بی حساب بر این کشور هزینه تحمیل می‌کنیم. سیاستمدارانی موفقند که هزینه سیاست ورزی را دقیق محاسبه کنند آنگاه آنان می‌توانند در پای هر میز مذاکره ای به خوبی از پس هزینه و فایده برآیند و جدول شطرنج خویش را چنان اندیشمندانه طراحی کنند که از پس آن منافع آنی و آتی کشور به بار نشیند و هیچ سرباری بر این مردم مظلوم تحمیل نشود.

دنیای اقتصاد:چندصدایی در سیاست‌گذاری

«چندصدایی در سیاست‌گذاری»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکترموسی غنی‌نژاد است که در آن می‌خوانید؛سیاست‌گذاران توسعه اقتصادی کشور چه کسانی هستند؟ کدام‌یک از نهادهای برنامه‌ریزی و اقتصادی کشور از نظر قانونی می‌توانند حرف شان را به کرسی بنشانند و برای زندگی و معیشت 79 میلیون ایرانی و کشور یک میلیون و 600 هزار کیلومتر مربعی تصمیم‌هایشان را عملی کنند؟

اینها پرسش‌هایی هستند که هم اکنون پیش روی کارشناسان و تحلیلگران اقتصاد ایران قرار گرفته و پاسخ به آن می‌تواند بخش قابل توجهی از سردرگمی‌های موجود در سیاست‌گذاری‌های اقتصادی را برطرف کند.
تعدد و تکثر برنامه‌ریزی‌ها، استراتژی‌ها، نحله‌های فکری، نسخه‌های پیچیده برای درمان دردهای اقتصاد از یک طرف و نبود سیستمی واحد برای جمع‌بندی این برنامه‌ریزی‌ها و اظهارنظرهای مختلف در دل دولت، کارشناسان را به این فکر انداخته تا نظام واحد تصمیم‌‌گیری اقتصادی در کشور به وجود آید و شخص یا نهادی فرماندهی اقتصاد کشور را بر عهده گیرد.

طی چند سال گذشته در غیاب نظام برنامه‌ریزی موثر و قوی، فرماندهی اقتصادی کشور جای خود را عوض کرده و حتی وظایفش میان سایر نهادها تقسیم شده و تمرکز تصمیم گیری‌ها از بین رفته است. هرگاه اقتصاددانان سرشناس و خبره کشور در مجموعه‌ای گرد هم آمده‌اند، توانسته‌اند آن مجموعه را به مرکز تصمیم‌سازی اقتصاد کشور تبدیل کنند. به عنوان مثال در دوره‌ای که وزارت برنامه و بودجه تحت نظر دکتر محمدتقی بانکی، نقش‌آفرینی می‌کرد، این وزارتخانه نقشی اساسی در نظام اقتصادی کشور داشت. چند سال بعد نیز که سازمان برنامه و بودجه به دکتر محمدعلی نجفی سپرده شد، اقتصاددانانی مانند دکتر محمد طبیبیان و دکتر مسعود نیلی در کنار هم قرار گرفتند و نقش این سازمان را در سیاست‌گذاری‌ها پررنگ‌تر کردند.

نقش ستاد هماهنگی امور اقتصادی
اکنون نیز که بیشتر این افراد در ستاد هماهنگی امور اقتصادی گردهم آمده‌اند، توانسته‌اند اعتماد رئیس‌جمهور را به خود جلب کرده و آن را به مرکز اصلی سیاست‌گذاری‌های دولت تبدیل کنند. در میان نهادهای اقتصادی کشور، ستاد هماهنگی امور اقتصادی که به دستور رئیس جمهور تشکیل شده تاحدودی توانسته در خلأ نهادهای کلان تصمیم‌ساز، به آسیب‌شناسی اقتصاد ایران بپردازد و برای رفع آن نسخه‌ای ارائه دهد.

در میان نهادهای تصمیم‌ساز اقتصاد ایران، ستاد هماهنگی امور اقتصادی تا به اینجا توانسته نقش قابل قبولی را ایفا کند و در غیاب شورای اقتصادی قوی، ادبیات یکسانی در اقتصاد کشور به وجود بیاورد.

اینکه تا چه اندازه تصمیم‌های اتخاذ شده در ستاد قابلیت اجرایی داشته باشند و دستگاه‌ها از آن تبعیت کنند به اقتدار رئیس‌جمهور و میزان توجه او به این ستاد بستگی دارد که می‌تواند نقش مفیدی را ایفا کند.

در کوتاه‌مدت ساختار ستاد هماهنگی امور اقتصادی می‌تواند نقش فرمانده را ایفا کند اما در میان‌مدت و بلندمدت دولت باید سیستمی را به وجود بیاورد که اقتصاد یکبار برای همیشه بتواند صاحب مدیریتی واحد در عرصه سیاست‌گذاری‌ها و تصمیم‌سازی‌ها شود.

با توجه به اینکه کمتر از یکسال از عمر این ستاد می‌گذرد باید از اعضای آن پرسید که نظرات کارشناسی آنان تا چه اندازه مورد استقبال دولتمردان و قانون‌گذاران قرار گرفته است. آیا اگر اعضای این ستاد به‌عنوان مغز متفکر اقتصادی کشور کاهش نرخ سود بانکی را در مقطعی به صلاح ندانند، شورای پول و اعتبار نیز زیر بار این استدلال کارشناسی خواهد رفت یا اینکه به بهانه‌های مختلف آنچه را که خود صلاح می‌داند انجام می‌دهد. بد نیست دبیر این ستاد گزارشی از اقدامات انجام شده ارائه دهد تا صاحب‌نظران بدانند دولت کنونی تا چه حد اصول اساسی علم اقتصاد را پذیرفته و سیاست‌گذاری‌های خود را بر آن اساس انجام داده است.

چالش‌های فرماندهی واحد اقتصاد
برای کشوری مانند ایران که همواره در عرصه اقتصاد خود را با نظرات گوناگونی مواجه می‌بیند، لازم است که فرماندهی اقتصادی واحدی داشته باشد البته منظور از فرماندهی اقتصاد این نیست که یک شخص در راس نهادی قرار گیرد و هر آنچه او گفت، دیگران بدون چون و چرا به آن عمل کنند بلکه منظور این است دولت سیستم متمرکز تصمیم‌گیری برای اقتصاد به وجود آورد و صداهای مختلفی از آن به گوش نرسد.

اینکه اقتصاد ایران فرماندهی واحد یا نظام متمرکز تصمیم‌گیری داشته باشد و یک «صدا» از دل تمام نظرات و ایده‌ها بیرون بیاید ایده‌ای بسیار خوب است که باید پخته شود و سیستمی شکل بگیرد که هم قدرت تصمیم‌سازی بالایی داشته باشد و هم اینکه تصمیم‌های آن قابلیت اجرایی داشته باشد.

حال باید به این موضوع پرداخت که با توجه به خاصیت ذاتی دولت‌ها در ایران و کارکرد آنها، برای رسیدن به این هدف چه چالش‌هایی پیش روی اقتصاد کشور است و چرا تاکنون سیستمی به وجود نیامده که نظام تصمیم‌گیری و سیاست‌گذاری کشور را متمرکز کند.

در این رابطه می‌توان به سه مساله اصلی اشاره کرد. مساله نخست مصوبات مجلس است که مانع از به وجود آمدن این فرماندهی شده چرا که قانون‌گذار به برخی نهادها اختیاراتی را می‌دهد که این اختیارات قابل تفویض به نهادی بالادستی نخواهد بود.

مساله دوم قوه قضائیه است که نهادهایی نظیر تعزیرات حکومتی در زیر مجموعه اش قرار دارد و این نهادها در وقت مقتضی می‌توانند با تصمیم‌های اقتصادی دولت مخالفت کنند. مثلا اگر دولت بخواهد به آزادسازی قیمت‌ها روی آورد آنگاه سازمان تعزیرات می‌تواند مانع از اجرای این سیاست شود.

سومین مساله را خود هیات دولت و ناهماهنگی میان دیدگاه‌های آنها باعث می‌شود. اگر دولت در درون خود بتواند فرماندهی واحدی به وجود آورد و نهادی را مسوول تصمیم‌سازی‌های اقتصادی خود کند، کارآیی‌اش بالا خواهد رفت. نهادهایی مثل شورای اقتصاد، سازمان مدیریت، بانک مرکزی و... وجود دارند که هر کدام نسخه‌ای خاص را برای درمان اقتصاد کشور مفید می‌دانند که تعدد این نهادها و گاه موازی کاری آنها، ایجاد هماهنگی میان آنان را برای دولت سخت کرده است.

تصمیم‌های اقتصادی باید در میان اعضای هیات دولت به بحث گذاشته شود و دولتمردان تا جایی که می‌توانند مسائل پیش روی اقتصاد ایران را حل کنند و اگر به مانعی برخوردند از طریق لایحه‌ای آن را با نمایندگان مجلس در میان بگذارند و مجوز قانونی بگیرند. این موضوع را نیز باید در نظر داشت که نمی‌توان در دل دولت به بهانه فرماندهی اقتصاد، ساختاری را به وجود آورد زیرا ایجاد چنین ساختاری خود باعث به وجود آمدن بوروکراسی بیشتر خواهد شد و عملا کار را پیچیده‌تر می‌کند. ما نیازمند سیستم متمرکز تصمیم‌گیری و سیاست‌گذاری هستیم نه اینکه نهادی به وجود آوریم و اختیارات فراوانی به آن دهیم و بازی در میدان اقتصاد ایران را به قدری پیچیده کنیم که هیچ داوری نتواند قضاوتش را بر عهده گیرد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها