علی(ع) جملهای درباره پیغمبر اکرم دارد که در نهجالبلاغه است و سیره پیغمبر را در یک قسمت بیان میکند. میفرماید: «طبیبٌ» پیغمبر پزشکی بود برای مردم. البته معلوم است که مقصود پزشک بدن نیست که مثلا برای مردم نسخه گلگاوزبان میداد، بلکه مقصود پزشک روان و پزشک اجتماع است. «طَبیبٌ دَوّارٌ بِطِبِّهِ». در اولین تشبیه که او را به طبیب تشبیه میکند، میخواهد بگوید روش پیغمبر روش یک طبیب معالج با بیماران خودش بود. یک طبیب معالج با بیمار چگونه رفتار میکند؟ ازجمله خصوصیات طبیب معالج نسبت به بیمار، ترحم به حال بیمار است کما اینکه خود علی علیهالسلام در نهجالبلاغه (خطبه 140) میفرماید: وَ انَّما یَنْبَغی لِاهْلِ الْعِصْمَةِ وَ الْمَصْنوعِ الَیْهِمْ فِی السَّلامَةِ انْ یَرْحَموا اهْلَ الذُّنوبِ وَ الْمَعْصِیَةِ. یعنی: اشخاصی که خدا به آنها توفیق داده که پاک ماندهاند، باید به بیماران معصیت ترحم کنند.
گنهکاران لایق ترحماند. یعنی چه؟ آیا چون لایق ترحماند پس چیزی به آنها نگوییم؟ یا نه، اگر مریض لایق ترحم است یعنی فحشش نده و بیتفاوت هم نباش، معالجهاش کن. پیغمبر اکرم روشش روش یک طبیب معالج بود. ولی میفرماید: طبیب هم با طبیب فرق میکند. ما طبیب ثابت داریم و طبیب سیّار. یک طبیب، محکمهای باز کرده، تابلویش را هم نصب کرده و در مطب خودش نشسته، هرکس آمد به او مراجعه کرد که مرا معالجه کن، به او نسخه میدهد، کسی مراجعه نکرد به او کاری ندارد. ولی یک طبیب، طبیب سیار است، قانع نیست به اینکه مریضها به او مراجعه کنند، او به مریضها مراجعه میکند و سراغ آنها میرود. پیغمبر سراغ مریضهای اخلاقی و معنوی میرفت. در تمام دوران زندگیاش کارش این بود.
مسافرتش به طائف برای چه بود؟ اساسا در مسجدالحرام که سراغ این و آن میرفت، قرآن میخواند، این را جلب میکرد، آن را دعوت میکرد برای چه بود؟ در ایام ماههای حرام که مصونیتی پیدا میکرد و قبایل عرب میآمدند برای اینکه اعمال حج را به همان ترتیب بت پرستانه خودشان انجام بدهند، وقتی در عرفات و منا و بخصوص در عرفات جمع میشدند، پیغمبر از فرصت استفاده میکرد و به میان آنها میرفت. ابولهب هم از پشت سر میآمد و هی میگفت: حرف این را گوش نکنید، پسر برادر خودم است، من میدانم که این دروغگوست ـ العیاذبالله ـ این دیوانه است، اینچنین است، اینچنان است. ولی او به کار خود ادامه میداد. این برای چه بود؟ میفرماید: پیغمبر روشش روش طبیب بود ولی طبیب سیار نه طبیب ثابت که فقط بنشیند که هرکس آمد از ما پرسید ما جواب میدهیم، هرکس نپرسید دیگر ما مسئولیتی نداریم. نه، او مسئولیت خودش را بالاتر از این حرفها میدانست. در روایات ما هست که عیسای مسیح (علیهالسلام) را دیدند که از خانه یک زن بدکاره بیرون آمد. مریدها تعجب کردند: یا روحالله! تو اینجا چکار میکردی؟ گفت: طبیب به خانه مریض میرود. خیلی حرف است!
«طَبیبٌ دَوّارٌ بِطِبِّهِ، قَدْ احْکَمَ مَراهِمَهُ وَ احْمی مَواسِمَهُ» (نهجالبلاغه، خطبه 107)
نسبیت متدها و سیرهها را علی (علیهالسلام) اینگونه ذکر میکند. آیا پیغمبر با مردم با نرمش رفتار میکرد یا با خشونت؟ با ملاطفت و مهربانی عمل میکرد یا با خشونت و اعمال زور؟ علی(ع) میگوید: هر دو، ولی جای هر کدام را میشناخت. هم مرهم داشت هم میسم. این تعبیر خود امیرالمومنین است: در یک دستش مرهم بود و در دست دیگرش میسم. وقتی میخواهند زخمی را با یک دوا نرم نرم معالجه کنند، روی آن مرهم میگذارند. میسم یعنی آلت جراحی، آلت داغ کردن. در یک دست مرهم داشت، در دست دیگر میسم. آنجا که با مرهم میشد معالجه کند معالجه میکرد ولی جاهایی که مرهم کارگر نبود، دیگر سکوت نمیکرد که بسیار خوب، حال که مرهممان کارگر نیست، پس بگذاریم به حال خودش باشد. اگر یک عضو فاسد را دیگر با مرهم نمیشود معالجه کرد، باید داغش کرد و با این وسیله معالجه نمود، با جراحی باید قطعش کرد، برید و دور انداخت. پس در جایی اعمال زور، در جای دیگر نرمش و ملاطفت. هرکدام را در جای خودش به کار میبرد.
(مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج16، صص 83 ـ 85)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد