کارگردانی نمایش نکته ویژه و چشمگیری ندارد. شجاعالدین یک اجرای ساده و خطی را برای نمایش خود در نظر گرفته که به دلیل خوشمزهبازیهای بهروز و روابط و دیالوگهایش با مریم تا حدودی جذاب و تماشاگرپسند مینماید. با اینحال، کارگردان نمایش میتوانست به جای اجرای پینگپنگی و مونوتن دیالوگها، با افزودن سکوتهای بیشتر در فضای نمایش، تاثیر احساسی و عاطفی بیشتری بر مخاطب بگذارد تا او درگیر دغدغههای روحی و ذهنی بهروز شود و او را در دلتنگیاش برای همسر، فرزند در راه و دیگر رویاهایش همراهی کند. رفت و برگشتهای مداوم به روایت راننده تاکسی در خارج از صحنه، متاسفانه نهتنها سبب ایجاد ضرباهنگ تندتر در نمایش نشده، که حتی افت ریتم را به همراه داشته و تماشاگر در لحظههای روایت راننده، با وجود کوتاه بودنشان، خیلی زود خسته و کلافه میشود. در این میان، بازی رامین خطیب در نقش راننده هم کمکی به بهتر شدن اوضاع نمیکند. بهتر بود کارگردان میز او را گوشهای از خانه مریم و بهروز تعبیه میکرد تا اینگونه شخصیت راننده، کاربرد و مفهوم معنادارتری نسبت به زندگی آن زوج و بخصوص تاثیرش بر بهروز پیدا کند. طراحی صحنه و لباس نمایش، خوب و در خدمت اجراست. در مورد بازیها، اگرچه در یک نظر کلی بازیگران از عهده کارشان به طرز قابل قبولی برآمدهاند، اما بازی سالار کریمخانی و مهرآسا صمدی به آنچه باید اجرا میشد نزدیکتر و درستتر است. کریمخانی روحیه طناز و سرخوش بهروز را خوب شناخته و به درستی اجرا کرده است. صمدی نیز وجه زنانگی مریم را به بهترین شکل ممکن روی صحنه آورده است. لحن و رفتار این بازیگر به درستی متناسب با نقش یک زن بلندپرواز، زیادهخواه و غُرغُرو است. جالب اینکه صمدی موفق شده همه حالتهای خوشحالی، گلهمندی و اعتراض مریم را در زمانهای مختلف نسبت به شوهر بیقید و بیکارش خیلی دقیق بروز بدهد و این شیوه بازی، باعث خلق موقعیتهای طنز و جدی شده است. مقایسه کنید دو موقعیتی را که مریم ابتدا از پیشنهاد شوهرش برای فحش دادن جا میخورد و در واکنشی جدی و طبیعی، او را بیشعور خطاب میکند، ولی اندکی بعد وقتی دروغ بودن بیماری راننده تاکسی فاش میشود، خودش خیلی ناگهانی و با لحنی مضحک فحشی نثار او میکند. طوری که حتی بهروز به خنده میافتد. کاربرد شوخیهای کوچکی مانند لاک زدن مریم و جوکهای بهروز، بازی با واژه کمدی و کمدین و از این قبیل و تقلید گفتار دوست تلفنی مریم توسط بهروز، کاربرد دراماتیک در داستان ندارد، اما فضای نمایش را تلطیف و قابل تحمل کردهاست. همچنین بهروز کردن متن و اشاره به موضوعهایی مانند اسیدپاشی، سقوط هواپیما و نیروهای داعش، تمهید خلاقانهای از سوی کارگردان بوده است. از صحنههای درخشان و تاثیرگذار نمایش، میتوان اشاره کرد به گریههای شبانه بهروز وقتی که عکسهای قدیمیشان را در لپتاپ نگاه میکند و موسیقی دلنشین و صدای جاودانه زندهیاد خسرو شکیبایی طنینانداز میشود که «به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد/ به جویباری که در من جاری بود...»
نمایش خب چی میخوای؟ شاید اتفاق چندان مهمی در تاریخ تئاتر ایران نباشد، ولی رویداد ویژهای برای کارگردان و گروه اجرایی آن است که توانستهاند از نمایشنامهای گنگ و الکن، نمایشی شیوا، روان و گویا برای عرضه به مخاطبان دوستدار تئاتر آماده کنند و این دستاورد ارزشمند، جای تقدیر فراوان دارد.
احمدرضا حجارزاده/ جامجم
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگو با امین شفیعی، دبیر جشنواره «امضای کری تضمین است» بررسی شد