او معتقد است همانطور که نمیتوان از پرنده مهاجر آوازهایش را گرفت، از هنرمند مهاجر هم نمیتوان موسیقیهایش را گرفت. چه بسا که او در مواجهه با فرهنگ جدید و آشنایی با موسیقی دیگر کشورها بتواند به مراتب بهتر از گذشته هم فعالیت کند.
البته شنیدن این حرفها از هنرمندی چون فرجپوری دور از انتظار نیست؛ چرا که او طی سالهای گذشته هر چند در ایران نبوده اما پا به پای هنرمندانی که در ایران و در عرصه موسیقی ایرانی فعال بودهاند کار کرده و آثاری به یاد ماندنی هم خلق کرده است. از میان آثار او میتوان به کنسرت «میخانه خاموش» اشاره کرد که به آهنگسازی فرجپوری، همراهی گروه موسیقی دستان و خوانندگی سالار عقیلی روی صحنه رفت و توانست مخاطبان موسیقی ایرانی را به خود جذب کند.
از جمله فعالیتهای این هنرمند میتوان به تدریس در کانون چاووش مرکز حفظ و اشاعه موسیقی، دانشگاه هنر و نوازندگی در گروههای شیدا، عارف، آوا، دستان و شرکت در ضبط آثار بیشماری از آهنگسازان معاصر و اجرای کنسرت در مراکز فرهنگی و جشنوارههایی در اروپا، آمریکا، کانادا و آسیا به همراه گروههای مختلف و صاحبنام موسیقی ایرانی اشاره کرد.
با او درباره حال و هوای این روزهای موسیقی در ایران، نوازندگان جوان، دلتنگیهای دور از وطن و مهاجرت گفتوگو کردیم.
سفر یکی از اتفاقاتی است کهبارها برای همه ما رخ میدهد. بنابراین همه با مفهوم سفر آشنا هستیم. اما کوچ کردن یا مهاجرت به سرزمینی دیگر و زندگی کردن در یک کشور و فرهنگ جدید اتفاقی است که میتوان گفت تقریبا برای اغلب انسانها رخ نمیدهد. از قضا شما یکی از کسانی هستید که فکر میکنم بتوان گفت علاوه بر تجربه سفرهای متعدد، تجربه مهاجرت را هم داشتهاید. یک بار از سنندج به تهران آمدهاید و یک بار هم از تهران به ونکوور کانادا رفتهاید. درست است؟
بله کاملا درست است.
ماجرای آمدنتان از سنندج به تهران تقریبا اتفاقی عادی محسوب میشود، چون سنندج و تهران هر دو در یک کشور هستند و حس بیگانگی و غریبگی زیادی میانشان نیست اما سفر از ایران به کانادا و زندگی در یک کشور دیگر برای نوازنده و آهنگسازی که عرصه تخصصی فعالیت هایش موسیقی ایرانی است، اتفاقی نیست که بتوان بسادگی از کنارش گذشت. شما وارد یک کشور و فرهنگ دیگر شدهاید که با فعالیتهای هنریتان هم کاملا متفاوت بوده است. کمی در این باره توضیح دهید.
درباره مهاجرت به یک کشور دیگر و قرار گرفتن در یک محیط کاملا متفاوت با فضای فرهنگی که یک عمر در آن زیستهای با شما موافق هستم. این اتفاق تاثیرات جدی در زندگی انسان دارد که نمیتوان از آن گذشت. بالاخره آدم وارد یک فرهنگ دیگر میشود، فرهنگی که موسیقی، فکر و زبانش با تو متفاوت است. حال اگر هنرمند هم باشی و فعالیت هنری داشته باشی روند ماجرا باز هم میتواند پیچیدهتر باشد.
اگر در این مرحله خودت را شکل نداده باشی و به قول معروف خودت را به جایی نرسانده باشی ممکن است نتوانی ادامه مسیرت را بخوبی کنترل کنی. اما اگر در مسیر فعالیتهای هنری ات مسیر درست را در کشور خودت طی کرده باشی طبعا خیلی راحت میتوانی در محیط جدید هم به کارت ادامه دهی.
اگر شما ایران مانده بودید هم همین مسیر را میرفتید؟
پاسخ دادن به این پرسش سخت است. اما در هر صورت هر جا که بودم مسیر خودم را طی میکردم. اما میتوانم یک نکته درباره آهنگساز مهاجر بگویم. وقتی تجربهای در عرصه موسیقی داشته باشی و به یک کشور دیگر بروی میتوانی با زندگی کردن در فضاهای دیگر و آشنایی با فرهنگهای تازه نگرش بهتری به هنر داشته باشی و با ذهن بازتر به کارت ادامه بدهی. من همیشه به آهنگسازان پیشنهاد میکنم مهاجرت را حتی به صورت مقطعی تجربه کنند و این فرصت را از خودشان دریغ نکنند.
البته به شرطی که موسیقی شما در کشورهای دیگر شنوندهای داشته باشد و تاثیرگذار باشید نه این که فراموش شوید!
من هم به تبعیت از شما میگویم در این مورد کاملا حق با شماست. موسیقی مخاطب میخواهد. ما این مشکل را قبلا داشتیم و تنها موضوعی که آزارمان میداد کم شدن ارتباط ما با مردم بود. چون وقتی کار هنرمند موسیقی ایرانی است نیاز به این دارد که مردم کشورش که فرهنگ موسیقایی نزدیک به او دارند کارهایش را بشنوند و بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند.
خوشبختانه امروز با پیشرفت تکنولوژی این مشکل ما هم حل شده است. امکانات ارتباطی متعددی وجود دارد و دقیقا دنیا تبدیل به یک دهکده شده است. من خیلی راحت میتوانم از آن سوی دنیا موسیقیای را که ساختهام به این سوی دنیا که وطنم است بفرستم و حتی از واکنشهای شنوندگانش هم مطلع شوم.
پس از آن طرف دنیا هم میشود موسیقی ساخت و نواخت و از فرهنگ ایرانی هم فاصله نگرفت؟
مگر میشود صدای مرغ مهاجر را از او گرفت. نه نمیشود. پس آهنگسازمهاجر هم هر جا برود نتهایش را با خودش برمیدارد و میرود.
بگذارید سری هم به سنندج بزنیم. زمانی که با نتها مانوس شدید و بعد هم آنها را در چمدان گذاشتید و راهی تهران شدید. موسیقی از چه زمانی برایتان جدی شد و چه شد که هنوز پس از سالها با موسیقی زندگی میکنید؟
موسیقی برایم از 9 سالگی شروع شد. ابتدا ویلون میزدم. ده سال در همین مسیر حرکت کردم و این ساز را نواختم تا زمانی که بزرگتر شدم و ترجیح دادم سراغ یک ساز ایرانی بروم، چون ویلون ساز ایرانی نبود و دوست داشتم سازم ایرانی باشد. سازی را انتخاب کردم که ساختاری نزدیک به ویلون داشته باشد، بنابراین کمانچه را انتخاب کردم. بعد هم از نوزده سالگیام که این ساز را مینواختم در تهران ساکن بودم.
چه شد که کمانچه را انتخاب کردید؟ آیا تنها دلیل این انتخاب، نزدیکی اش با ساز قبلی تان ویلون بود؟
نه این تنها دلیل نبود. من با کمانچه میتوانم حس درونی خودم را خیلی راحت بیان کنم، تونالیته و صدایش به فرهنگ موسیقی ایرانی بسیار نزدیک است. خیلی دوست دارم احساسم را با آن بیان کنم و در موسیقی ایرانی بنوازم. از همان ابتدا که با صدای کمانچه مانوس شدم این احساس را داشتم و هنوز هم دارم.
دلتان برای ایران تنگ نمیشود؟
مگر میشود دلم تنگ نشود. وقتی ونکوور هستم مدام اخبار ایران را رصد میکنم بخصوص اخبار هنری را. دلتنگی همیشه هست.
و هر بار که به ایران بیایید به سنندج هم میروید؟
وقتی برمیگردم همیشه سرم خیلی شلوغ است و نمیتوانم کارهایی که خودم دلم میخواهد را انجام دهم. نوازندهها و شاگردانم میآیند و همیشه حجم زیادی کارهای مانده دارم که باید انجام دهم. اما با همه اینها هر بار که میآیم به سنندج هم میروم.
این شهر زادگاه من است و 19 سال در آن زندگی کردهام. علاوه بر حس درونیام به سنندج به عنوان زادگاهم، دلیل دیگری هم برای این سفر همیشگی دارم. مادرم هنوز در این شهر زندگی میکند و برای دیدار ایشان حتما به سنندج می روم.
گفتید اخبار مربوط به ایران و بخصوص خبرهای مربوط به هنر را همیشه پیگیری میکنید. تا به حال موردی پیش نیامده که در گوشه ذهنتان یک اتفاق هنری ایران را با کانادا مقایسه کنید؟
راستش پیش آمده... در کشور کانادا که هستم میبینم بچهها از بچگی باید در مدرسه ساز بزنند وآن را ادامه دهند. وقتی کودکی بلد باشد ساز بزند امتیاز ویژهای برای او قائل میشوند. حتی در ورود به دانشگاه هم این موضوع خیلی مهم است. اگر دو نفر هم رتبه باشند و یک نفر از آنها نوازنده باشد جایگاه ویژهای برای او لحاظ شده و رتبه بالاتری برایش قائل میشوند.
اما در کشور ما اصلا چنین چیزی وجود ندارد و برای کسی که ساز مینوازد اهمیت خاصی قائل نمیشوند. امیدوارم زمانی برسد که مسئولان و رسانهها جایگاه ویژهای برای موسیقی در ایران قائل شوند و فضا را برای رشد و تعالی موسیقی بیشتر فراهم کنند.
البته تعداد نوازندگان در ایران کم نیست. فکر میکنم به عنوان یکی از داوران جشنواره موسیقی جوان امسال باید این موضوع را از نزدیک درک کرده باشید.
در جشنواره موسیقی جوان با یک امید بزرگ و همین طور یک نگرانی بزرگ مواجه شدم. باورکردنی نبود این همه تغییر و پیشرفت در بین هنرمندان جوان. نسبت به سالهای پیش، بسیار پیشرو و خلاق ظاهر شدند. بعد از سالها که در ایران به قضاوت در این فضا میپردازم و بخصوصدیدن وضع نوازندگان و توانایی آنها،مرا بسیار خوشحالکرده و در واقع این پیشرفت دور از انتظارم بوده است.
این را مخصوصا در ارتباط با ساز کمانچه عرض میکنم. این ساز در سالهای گذشته از اقبال و استقبال کمتری برخوردار بوده و حال که میبینم نوازندگان جوان با درک بالایی از موسیقی چنین با قدرت میدرخشند هم بسیار امیدوار و خرسند شدم، اما همانطور که گفتم نگران هم شدم.
چرا؟
در این جشنواره نوازندگانی در سنین مختلف حضور داشتند و بسیار توانا هم بودند. اما پس از برگزاری جشنواره مدام به این فکر میکنم که این افراد با وجود همه تلاشهایی که میکنند واقعا در آینده میخواهند چه کنند؟ جذب کجا شوند؟ نتیجه زحمات شبانهروزی این نوازندههای مستعد چه میشود و چه حمایتی از آنها خواهد شد؟ آینده این جوانها نامعلوم است و این یعنی آغاز یک نگرانی بزرگ. به نظرم در این زمینه رسالت و نقش حمایتی ارگانها و مسئولان هنری ـ فرهنگی بسیار اساسی و تعیین کننده خواهد بود. نمیتوانیم بگوییم حالا که اینها اینقدر مستعد هستند میتوانند به صورت خودجوش پیش بروند و بدرخشند. چون شرایط و فاکتورهای متعددی در درخشش و تبلور هنر این جوانان دخیل خواهد بود.
بنابراین ارشاد، صدا و سیما و دیگر ارگانهای متولی امور فرهنگی و هنری، باید این جوانان را و همین طور موسیقی را که شاخهای مهم از فرهنگ و هنر این کشور است، حمایت کنند.
چرا با وجود این همه استعداد ، شاهد اتفاقات موسیقایی بزرگی در کشورمان نیستیم؟
تعداد نوازندگان دختر و پسر در کشور به مراتب خیلی بیشتر از سالهای پیش شده است، اما به نظر میرسد با اینکه مدام از معنویت در موسیقی صحبت میکنیم به موسیقی ایرانی که در معنویت بیهمتاست، بیتوجه هستیم. این موسیقی میتواند روح و درون جوانان ما را پالایش کرده و از آنها انسانهایی توانمند برای کشور بسازد، آن وقت به آن بیتوجه هستیم و با توجه به موسیقیهای عجیب و غریبی که در فضای مجازی منتشر میشود، ادعای معنویت هم داریم.
اگر ما میخواهیم به معنویت در موسیقی و به تبع آن فضای جامعه برسیم باید از موسیقی خودمان حمایت کنیم. عمق معنویت موسیقی ایرانی نسبت به موسیقی ملل دیگر بیهمتاست. تعجب میکنم که ما به این موسیقی بها نمیدهیم و میخواهیم جامعهای داشته باشیم که از نظر فرهنگی غنی باشد.
نکتهای که در این رابطه وجود دارد این است که موسیقی هنوز هم در کشورمان سیاست یک بام و دو هوا دارد. سالهاست تکلیفش روشن نشده و در یک مرز آن را ثابت نگه داشتهاند. موسیقی از یک طرف طرد شده است و از یک طرف فعالیت و حمایت میشود.
بهتر است مسئولان درباره وضعیت موسیقی به یک نتیجه واحد برسند. قرار دادن موسیقی روی مرز هم میخواهیم و هم نمیخواهیم، فرسایشی است.
کمانچه و کمانچه نوازان بزرگ
کمانچه یکی از سازهای موسیقی سنتی ایران است. این ساز جزو دسته سازهای زهی و دارای چهار سیم است که این سیمها به موازات تمام طول ساز امتداد دارد. کمانچه در زمان قدیم تنها سه سیم داشته و پس از ورود ویلون به ایران به تقلید از آن سیم چهارم به آن افزوده شده است. کمانچه صدایی بسیار زیبا و جذاب دارد و از جمله سازهایی است که نواختن آن دشوار بوده و نیاز به تبحر زیادی دارد. کاسه صوتی این ساز از چوب درخت توت است که با برشهایی از عاج تزئین شده است.
پیشینه کمانچه در ایران به پیش از اسلام میرسد و در نواحی بلوچستان به نام غژک یا قیچک بسیار نواخته می شده است. البته این نوع کمانچه عمدتا بیش از چهار تار دارد. ساز قیچک اساسا محلی است و بیشترین رواج را در نواحی جنوب شرقی ایران و بخصوص استان سیستان و بلوچستان و هرمزگان دارد. در سالهای اخیر این ساز در شهرهای دیگر نیز استفاده می شود. در آن نواحی طبق عقیده و سنت اهالی، برای معالجه امراض به کار می رود. در شمال افغانستان هم قیچک در موسیقی سنتی رواج وسیعی دارد. در ولایاتی مثل بغلان، قندوز و بلخ از قیچک در محافل عروسی و دیگر مراسم استفاده می شود.
ناگفته نماند تا پیش از ورود ویلون به ایران، جنس سیمهای کمانچه ابریشمی یا از روده تابیده شده حیوانات بود و توانایی گرفتن کوک بالا را نداشت. پس از ورود ویلون به ایران، سیمهای ویلون جایگزین سیمهای کمانچه شد.
نخستین نشانههای تاریخی درباره کمانچه در کتاب موسیقی الکبیر اثر ابونصر فارابی در سده چهارم هجری دیده شدهاست. او در این کتاب از کمانچه با نام عربی آن، رباب یاد میکند. کمانچه در دوران صفویه و قاجاریه جزو سازهای اصلی موسیقی ایران بودهاست. نخستین صدای ضبط شده کمانچه به اوایل قرن بیستم میلادی بر میگردد. استفاده از این کمانچهها در قسمتهای مرکزی ایران بخصوص در لرستان متداول است.
از میان کمانچهنوازان مطرح میتوان به علیاصغرخان بهاری، اردشیر کامکار، کیهان کلهر، سعید فرجپوری، فرج علیپور، داوود گنجهای، علیاکبر شکارچی، درویشرضا منظمی و سهراب پورناظری اشاره کرد.
کیهان کلهر
این نوازنده را جهانیترین مرد موسیقی ایرانی می دانند. او مدتها عضو گروه دستان بود و در کنسرتهای این گروه به همراه استاد شهرام ناظری به نوازندگی و تنظیم پرداخت. از میان این آثار میتوان به سفر به دیگر سو و دو اثر دیگر که در ایران انتشار نیافته است اشاره کرد. کلهر پس از جدایی از گروه دستان و آغاز فعالیتهای مستقل با موسیقیدانهای خارجی، با همکاری استادان موسیقی سنتی ایران محمدرضا شجریان و حسین علیزاده آثاری را پدید آورد که شامل شش آلبوم زمستان است، بی تو به سر نمیشود، فریاد، ساز خاموش، شب، سکوت، کویر و سرود مهر است.
کیهان کلهر در چند سخنرانی و مصاحبه مجموعه جاده ابریشم انگیزه و الگوی خود را در نوازندگی کمانچه استاد علیاصغر بهاری نام برده است. برای شناساندن موسیقی ایرانی به غیر ایرانیها تلاش بسیاری کرده است. همکاری وی با هنرمندان هندی از جمله شجاعت حسینخان (غزل) یا با کوارتت کرونوس (Kronos Quartet) (جاده ابریشم)، یویوما و ارکستر فیلارمونیک نیویورک وی را به هنرمندی جهانی تبدیل کردهاست و شنوندگان زیادی در بین غیرایرانیها دارد. او معتقد است: «موزیسین، موسیقیدان یا موسیقیشناس باید به ریاضیات، تاریخ و ادبیات آشنا باشد.»
علیاصغرخان بهاری
این هنرمند از استادان موسیقی ایرانی و نوازنده برجسته ساز کمانچه است؛ کسی که این ساز را پس از دورهای فراموشی زنده میکند. او در دهه ۶۰ با فرامرز پایور، جلیل شهناز، محمد اسماعیلی و محمد موسوی در گروه اساتید همکاری داشت.
برخی سازهای قدیمی و سنتی موسیقی ایران در یکصد سال گذشته از رواج و رونق افتاده و یکی دو تا از آنها حتی متروک مانده است. نفوذ و تأثیر فرهنگ مغرب زمین در ایران اگرچه سبب آگاهی های ارزشمند جامعه از دانش و هنر امروز شده، ولی به هر حال در بعضی موارد به سود سنت های فرهنگی و هنری ما عمل نکرده است. ورود بسیاری از سازهای اروپایی که از امکانات فنی گستردهای برخوردارند در آغاز، برخی سازهای سنتی مارا در سایه قرار داد.
فلوت جای نی را گرفت، قرهنی و ترومپت به جای سرنا و کرنا نشست و ویلون جانشین کمانچه شد. با ورود ویلون، تقریبا تمام کمانچهکشان به این ساز پرجاذبه تازه وارد روی آوردند و کمانچه را به کناری نهادند، بیآنکه ویلون را نیز آنگونه که باید به کار گیرند.
اما پس از آن کمانچه، نوازنده برجستهای چون علیاصغر بهاری پیدا کرد. او تا پایان عمر به شیوه مرسوم سنتی کمان را بر کمانچه کشید، شاگردان بسیار پرورش داد و از نو بر رونق و رواج کمانچه افزود.
زینب مرتضاییفرد / گروه فرهنگ و هنر
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با نماینده ولیفقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران عنوان شد