سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
آنها خوب میدانند «مرد بودن» کار سادهای نیست، مدیریت کردن یک خانواده، برطرف کردن نیازهای مادی و غیرمادی همسر و فرزندان و همراهی کردن با آنها، هر کدام به تنهایی توان زیادی را میطلبد.
پدرم راننده تاکسی است
مهشاد ابراهیمی بیست و دو ساله است و مهندسی عمران میخواند، او میگوید: من تا شش سالگی در آبادان زندگی کردهام. تا آن موقع پدرم خیاط بود، اما وقتی به تهران آمدیم نتوانست به حرفه خودش ادامه دهد و مجبور شد تاکسی بگیرد. سالهاست راننده تاکسی است و همیشه به دوستانم میگفتم شغل پدرم آزاد است. وقتی دانشگاه آزاد قبول شدم او بدون ذرهای تردید و درنگ ثبتنامم کرد. من در کنار کسانی درس میخوانم که پدرانشان شغلهای کمزحمتتر و پردرآمدتری دارند، اما با افتخار به آنها میگویم پدرم یک راننده تاکسی است که در گرمای تابستان و سرمای زمستان زحمت میکشد تا من یک خانم مهندس شوم.
عنوان شغلی آزاد، در برگیرنده تعداد زیادی از شغلهاست از تاجر گرفته تا کارگر. این که شما از کدام واژه برای عنوان شغلی پدرتان استفاده میکنید مهم است، اگر شغل پدرتان را بشناسید و به خدمتی که او به جامعه و همنوعانش میکند آگاه باشید، او را به عنوان شخصی توانمند و تاثیرگذار میبینید که بودنش به تغییرات مفید میانجامد و نبودنش سبب بروز نواقص میشود.
پدرم کارگر است
محبوبه هفده ساله که دانشآموز دبیرستان است، میگوید: مادرم به ما یاد داده پدرم و شغل او ارزشمند است. پدر من کارگر سازمان آب است. هر سال وقتی روز کارگر میرسد این روز را به پدرم تبریک میگوییم. وقتی خیلی کوچک بودم در روز کارگر مادرم گل میخرید و میگفت که من و برادرم آن را به پدرم بدهیم. حالا هم که بزرگتر شدهایم هر سال برای او کارت تبریک یا هدیه میخریم. گاهی از این که میبینم دیگران برای عنوان کردن شغل کارگری مردد هستند، تعجب میکنم و این به دلیل نوع نگرش ماست که آن را مدیون مادرم هستیم. پدرم انسانی زحمتکش است که برای ما منبع قدرت و غرور است.
نگاه فرزندان به شغل پدرانشان تا حد زیادی بستگی به نوع نگاه مادر و تعریف او از شغل همسرش دارد. گاهی مادران صفات شغلی نامناسبی به حرفه همسرانشان میدهند؛ «مگر شغل پدرت چیست، او یک کارگر ساده است»، «درآمد کم پدرت اجازه فلان خرج را نمیدهد»، «مگر فکر کردهای پدرت چه کاره است که...» این جملات سبب میشود فرزندان نگرش مثبتی به شغل پدر نداشته باشند. علاوه بر این، توصیفهای اینچنینی پدر را از منبع قدرت بودن خارج میکند و او را فردی ضعیف نشان میدهد. این در حالی است که فرزندان هویتشان را از پدر دریافت میکنند، بنابراین باید تعریف درست و قابل احترامی از شغل پدرشان داشته باشند.
پدرم یک بناست
«شاید هیچ وقت به سختی شغل پدرم واقف نبودم، همیشه او با لباسهای مرتب و موهای شانه شده به سرکارش میرفت و میآمد. غروبها که به خانه بازمیگشت، موهایش یا دور ناخنهایش از گرد گچ سفید بود. دستهای پدرم گویای سختی کارش بود، اما زمانی من این سختی را درک کردم که یک روز برای بازسازی منزل عمویم به آنجا رفته بودیم تا هم دیداری تازه کنیم و هم پدرم به عمویم کمک کند. بنابراین او با خودش ابزار کار آورد و لباس کار پوشید. هنگامی که گرم کار بود میدیدم از پیشانیاش عرق میریزد و بیوقفه کار میکند. آن شب تا نیمه شب بیدار بودم و به این فکر میکردم که ما در آسایش زندگی میکنیم و این آسایش را مرهون پدرم هستیم، او که کمحرفترین عضو خانواده است، کمتر از همه خرج میکند، کمتر از همه توقع دارد و بیشتر از همه زحمت میکشد. از آن روز حس کردم پدرم را بیشتر از گذشته دوست دارم. حالا وقتی یک بنا را میبینم که روی داربست ایستاده و کار میکند، انگار پدرم را میبینم و از صمیم قلبم برای سلامتش دعا میکنم، پدرم افتخار من است.» ریحانه عزیزی وقتی این حرفها را میزد، چشمهایش پر از اشک بود. بسیاری از فرزندان تنها ظاهری از شغل پدرشان را میبینند آنها با سختی شغل، خطرات آن و نیازمندی جامعه به آن حرفه آشنایی ندارند. بسیاری از زیباییهای بصری یک شهر وابسته به شغلهای اینچنینی است، پارکهای سرسبز و پر از گل، خیابانهای تمیز، ساختمانهای خوش نما و شیک، کوچههای آسفالت شده، تر و تمیز و... مرهون دستهای زحمتکش مردانی است که عرق جبین میریزند و نان حلال سر سفره خانواده میبرند. مردانی که گاهی کمدیده میشوند و در حاشیه قرار میگیرند.
در کنارشان باشید
همیشه وقتی از روابط پدران و فرزندان میگوییم پدران را مخاطب قرار میدهیم. پدران شنوندگانی هستند که باید بیشتر به فرزندانشان توجه کنند، بیشتر با آنها حرف بزنند، بازی کنند، به مدرسه بچهها سر بزنند، با فرزندان همدلی کنند، به نیازهایشان توجه کنند، پدران نباید تاریخ تولد فرزندان را فراموش کنند همان طور که سالگرد ازدواجشان با همسرشان را. ما برای پدران کلی باید و نباید تعریف کردهایم، اگر آستانه تحملشان پایین است به آنها خرده میگیریم، اگر صبح زود میروند و شب دیروقت به خانه میآیند میگوییم بین شغل و زندگیشان تعادل ندارد و خیلی اگرهای دیگر. به همین دلیل هم گاهی فاصله میان فرزندان و پدر زیاد میشود فرزندان حرفها و خواستههایشان را با واسطه مادر به گوش پدر میرسانند و گاه تا جایی این وضع ادامه مییابد که جز یک سلام و خداحافظ ساده چیزی میانشان رد و بدل نمیشود. وقتی ما از شغلهای سخت میگوییم و از پدرانی که این مشاغل زیانآور را به دوش میکشند باید منصفانه نگاه کنیم، شاید یک پدر خسته توان روانی کمتری برای نگهداری یک ارتباط صمیمانه با خانواده را داشته باشد. بد نیست این بار قدمهای ما این فاصله را کم کند. بگذارید این بار فرزندان پیشگام سخن گفتن با پدران شوند، بیواسطه با آنها حرف بزنند، گاهی از حرفه و مهارتهای پدرشان بپرسند، اگر شرایطش مهیاست یک روز را با پدر بگذرانند، برای هدیه خریدن و محبت کردن منتظر روز پدر نمانند و بخواهند که این فاصله کم و کمتر شود.
شیما نادری
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد