گفت‌وگو با حسین پاینده، نویسنده و منتقد

تئاتر معنا باخته و تحلیل آگهی‌های تجاری

با دکتر حسین پاینده، منتقد و استاد دانشگاه

نقد علمی باندبازی نمی‌کند

بحث نقد، چند سالی است در کشور ما شکل جدی‌تری به خود گرفته است. اگر تا سال‌ها پیش نقد و انتقاد مرز روشنی نداشت، به کوشش برخی منتقدان، نقد توانست در سال‌های اخیر جایگاه علمی‌تری پیدا کند. با وجود این، هنوز هم در محافل ادبی و هنری ما، مفهوم نقد با معیارهای علمی و روشمند در جهان فاصله‌های جدی دارد.
کد خبر: ۷۵۱۸۱۷
نقد علمی باندبازی نمی‌کند

امروز نقد در جهان دیگر به‌عنوان یکی از گرایش‌های رشته‌های ادبیات تلقی نمی‌شود، بلکه به‌عنوان موضوعی میان‌رشته‌ای در علوم انسانی مطرح است که حوزه‌های بسیاری مانند تاریخ، فلسفه و روان‌شناسی را در بر می‌گیرد. در این فرآیند، منتقدان نقش مهمی در تبیین مفهوم نقد در جامعه دارند. یکی از منتقدان جدی که سال‌هاست در این زمینه فعالیت می‌کند، حسین پاینده است. پاینده در تهران متولد شد و دوره‌ دبیرستان را در انگلستان گذراند و یک سال پس از انقلاب به کشور بازگشت. سال 68 از دانشگاه علامه طباطبایی لیسانس ادبیات انگلیسی گرفت و سال 70 موفق به اخذ فوق‌ لیسانس ادبیات انگلیسی از دانشگاه تهران شد. او از همان سال به‌عنوان عضو هیات علمی به استخدام دانشگاه علامه طباطبایی درآمد و متعاقبا سال 75 برای ادامه‌ تحصیل به انگلستان رفت.

او سال 80 پس از اخذ دکترای نظریه و نقد ادبی به کشور بازگشت و اکنون در دانشگاه علامه طباطبایی به تدریس اشتغال دارد. پاینده جدای از تدریس در دانشگاه در کارگاه‌های خصوصی نیز به تدریس در زمینه نقد می‌پردازد. از پاینده تاکنون بیش از صد مقاله در نشریات مختلف و حدود ‌25‌عنوان کتاب منتشر شده‌ که برخی از این آثار تالیفی و برخی دیگر ترجمه است.

جدیدترین تالیف پاینده با عنوان «گشودن رمان» توسط انتشارات مروارید منتشر شده است که توانست ماه گذشته جایزه 110 سکه‌ای جلال آل‌احمد را برای او به ارمغان بیاورد. با او درباره جایگاه نقد در کشور و تازه‌ترین اثرش گفت‌وگو انجام دادیم که در ادامه می‌خوانید:

ما در تقسیم‌بندی معمول و مرسوم در حوزه‌ ادبیات داستانی معیار کمی را برگزیده‌ایم و هنگامی که صحبت از رمان و داستان کوتاه یا داستانک و داستان مینیمال به میان می‌آید، صرفا معیار کمی را در نظر می‌گیریم و حتی در جشنواره‌ها و رویدادهای فرهنگی که فراخوان منتشر می‌کنند، مهم‌ترین مولفه و ملاک قضاوتشان درباره ادبیات داستانی تعداد کلمه است. شما یکی از منتقدان این نوع طبقه‌بندی بوده‌اید، لطفا دلایل مخالفت و پیشنهاد خودتان را بفرمایید.

ممکن است جشنواره‌ای به داستان کوتاه کوتاه یا به اصطلاح داستانک اختصاص داشته باشد و در آن صورت طبیعی است که داستان‌هایی را که از تعداد خاصی بیشتر کلمه دارند برای بررسی نپذیرند. به این کار نمی‌توان ایرادی وارد دانست. این قبیل جشنواره‌ها در حوزه‌ ادبیات داستانی مانند جشنواره فیلم صد ثانیه‌ای در حوزه فیلم‌های مینیمال است. همچنان که در آن جشنواره فیلم‌های بیشتر از صد ثانیه را نمی‌پذیرند، در جشنواره ادبی‌ که به داستان‌های مینیمال اختصاص داشته باشد، داستان بلند یا حتی داستان کوتاه غیرمینیمال را نمی‌پذیرند.

سخن من درخصوص تعداد واژه‌های داستان، نقد دیدگاه کمی‌ای بوده که داستان کوتاه به منزله یک ژانر را براساس تعداد واژه‌های به ‌کار رفته در آن تعریف می‌کند. یعنی مثلا هر داستانی را که تا 4000 کلمه دارد، مصداق «داستان کوتاه» می‌داند. صحبت من این بوده که داستان کوتاه صرفا داستانی نیست که تعداد واژه‌هایش کم است، بلکه مطابق با نظریه‌های ادبی، داستان کوتاه نوع ادبی است که با ملاک‌های کیفی از سایر انواع روایت متمایز می‌شود. مثلا براساس شیوه شخصیت‌پردازی، نحوه تکوین پیرنگ، ایجاد کشمکش و... پس هر داستانی را که کوتاه است لزوما نمی‌توان مصداق داستان کوتاه محسوب کرد. همچنین نمی‌توان با فشرده کردن رویدادهای رمان، آن را به داستان کوتاه تبدیل کرد یا برعکس با بسط داستان کوتاه آن را به رمان تبدیل کرد.

شما یکی از معدود منتقدان ادبی کشور هستید که همواره تلاش کرده‌اید با نگاهی آکادمیک، دقیق و نظام‌مند به نقد آثار ادبی بپردازید. به همین دلیل مایلم از چنین شخصی بپرسم وقتی صحبت از فضای نقد در جامعه ادبی و هنری به میان می‌آید، بسیاری از این موضوع گلایه می‌کنند که منتقد نداریم؛ اما از طرفی در فضای رسانه‌ای کشور شاهد رشد قارچ‌گونه منتقد در رشته‌های مختلف هستیم. این تضاد را چگونه تحلیل می‌کنید؟

به گمانم عبارتی که خودتان استفاده کردید (رشد قارچ‌گونه) به اندازه کافی گویاست. شاید عده زیادی خودشان را منتقد بدانند یا بنامند، اما این را نمی‌توان دلیلی بر داشتن تعداد زیادی منتقد ادبی دانست. در کشور ما عده زیادی خودشان را پزشک می‌نامند بدون این‌که دوره طولانی تحصیل در دانشکده پزشکی را طی کرده باشند. این اشخاص حتی مطب دارند و بیمار می‌پذیرند و کار خودشان را هم طبابت تلقی می‌کنند. بی‌دلیل نیست پزشکان ملزم به نصب مدرک تحصیلی خود در مطبشان شده‌اند. یقین داشته باشید با رشد فرهنگی بیشتر در جامعه ما بساط پزشکان قلابی برچیده خواهد شد. به طریق اولی، با معرفی علمی و درست نقد ادبی به‌عنوان حوزه‌ای از مطالعات میان‌رشته‌ای در علوم انسانی (نه گرایشی در این یا آن رشته ادبیات)، تمایز بین حرف بی‌اساس و سخن متقن و مستدل برای همه علاقه‌مندان ادبیات و نقد آسان خواهد شد. ترجمه کتاب‌های اساسی نقد ادبی، همچنین تالیف اصیل و راهگشا در حوزه‌ نقد ادبی، راه را برای نیل به این هدف بسیار هموار خواهد کرد. وقتی خوانندگان با نقد ادبی آشنا باشند، مطالبی که هیچ روش‌شناسی نقادانه‌ای در آنها به کار گرفته نشده نقد محسوب نخواهند شد.

گفتید نقد ادبی گرایشی در رشته‌های ادبیات نیست. منظورتان چیست؟

از پسوند «ادبی» معمولا این‌طور استنباط می‌شود که نقد ادبی به ادبیات مربوط است و نه غیر آن. این استنباط درست نیست. البته در گذشته نقد ادبی به آثار ادبی اعمال می‌شد و لذا درس نقد ادبی هم منحصرا به دانشجویان رشته‌های ادبیات داده می‌شد، اما اکنون چند دهه است ‌ نقد ادبی خصلتی میان‌رشته‌ای پیدا کرده و نظریه‌ها و روش‌هایش را از طیف گسترده‌ای از علوم انسانی می‌گیرد؛ مانند علوم اجتماعی، روانکاوی، تاریخ، فلسفه، مطالعات فرهنگی و... به همین دلیل، نقد صرفا یا حتی عمدتا به متون ادبی اعمال نمی‌شود، بلکه کاربردهای وسیع‌تر و متنوع‌تری پیدا کرده است؛ مثلا در حوزه علوم ارتباطات و مطالعات رسانه‌ها. نقد کاری است که هم در مطالعه یک برنامه تلویزیونی می‌تواند انجام شود، هم در تحلیل یک تابلوی نقاشی، هم در قرائت موشکافانه یک قطعه شعر و هم در بررسی عادات خرید مردم در مراکز تجاری. ماهیت میان‌رشته‌ای نقد باعث شده است در کشورهای اروپایی و آمریکا از مدتی پیش نقد ادبی به صورت یک میان‌رشته علوم انسانی و خارج از دپارتمان‌های ادبیات نهادینه شود. می‌بینید که بتازگی کتاب‌های خارجی درباره نظریه‌های ادبی با نام عام «نظریه» منتشر می‌شود، نه «نظریه ادبی». علت همین است که این نظریات دیگر به طور کامل ادبی نیست و نه تنها از ادبیات برنیامده، بلکه همچنین کاربردشان هم به نقد متون ادبی محدود نمی‌شود. در چنین وضعیتی که نقد حیطه خود را گسترش داده و به بیرون از محدوده ادبیات رفته است، تدریس آن هم به دانشجویان رشته‌های ادبیات محدود نمی‌شود و درواقع بیشتر از دانشجویان ادبیات، دانشجویان مطالعات فرهنگی، ارتباطات، علوم تربیتی و روان‌شناسی، فلسفه، تاریخ و امثال آنان هستند که درس‌هایی را در نقد می‌گذرانند.

در ایران چطور؟ نقد ادبی در دانشگاه‌های ما چه جایگاهی دارد؟

در ایران فعلا در جایی هستیم که نقد ادبی فقط در رشته‌های ادبیات خارجی (مانند ادبیات انگلیسی، ادبیات فرانسه و امثال آن) تدریس می‌شود و هنوز در رشته ادبیات فارسی در مقطع فوق‌لیسانس و دکتری ارائه نمی‌شود. در مقطع لیسانس هم فقط در حد دو واحد و عمدتا توسط کسانی که در تحصیلاتشان درسی در زمینه نقد ادبی نگذرانده‌اند تدریس می‌شود.

شما به‌عنوان یک منتقد چقدر تلاش کرده‌اید فارغ از تربیت نیروهای جوان در دانشگاه و محافل ادبی خصوصی، منتقدان را نسبت به ضرورت نقد روشمند آگاه کنید؟

تدریس در دانشگاه و برگزاری کارگاه‌های نقد بیرون از دانشگاه؛ راه‌های خوبی برای تربیت نسل جدیدی از منتقدان ادبی نظریه‌شناس و کاردان است. اما علاوه بر آنها، برگزاری سخنرانی و جلسات نقد علمی و نیز انتشار مقاله و کتاب هم می‌تواند در رسیدن به این هدف بسیار مفید باشد. اشخاص بسیار زیادی که از همین فعالیت‌ها به نقد جدی و علمی علاقه‌مند شده‌اند از راه‌های مختلف با من تماس می‌گیرند. این خود نشان می‌دهد نقد روشمند آرام‌آرام جایگاه شایسته‌ خود را در کشور ما پیدا می‌کند.

این کارها خروجی هم داشته است؟ مقصودم این است آیا کسانی که مخاطب شما بوده‌اند، آنقدر در نقد ادبی تبحر پیدا کرده‌اند که در مطبوعات قلم بزنند یا در رادیو و تلویزیون کارشناس نقد بشوند؟

بله، خوشبختانه برخی از بهترین مخاطبان فعالیت‌هایی که گفتم، همین حالا در حوزه نقد وارد شده‌اند و اینجا و آنجا کارهای خوبی هم انجام می‌دهند. این اشخاص کسانی هستند که به کار حرفه‌ای در زمینه نقد ـ بخصوص در مطبوعات ـ اشتغال دارند و ثمرات نوشته‌هایشان به مرور بیشتر معلوم خواهد شد. تربیت منتقد توانا یک فرآیند بطئی است و نباید انتظار نتایج بزرگ و بلاواسطه از آن داشت. ضمن این‌که من هم قرار نیست به تنهایی و به فوریت نیازی را برطرف کنم که باید با تاسیس گروه آموزشی جدیدی به نام «نظریه و نقد» در علوم انسانی اجابت شود. به غیر از من، دیگران هم هستند که کلاس‌های بسیار خوب در دانشگاه یا کارگاه‌های ثمربخش در خارج از دانشگاه برگزار می‌کنند. آنها نیز با جلسات نقد عملی آثار ادبی و مقالات و کتاب‌هایشان به همین فرآیند کمک می‌کنند. یقین داشته باشید با نضج گرفتن این جریان، در آینده‌ای نه‌چندان دور فضای مطالعات نقادانه ادبی در کشور ما تغییر خواهد کرد. در حال حاضر، بخش بزرگی از مطالبی که تحت عنوان نقد فلان کتاب و فلان فیلم و... نوشته می‌شود، عمدتا توهین به این شخص یا تمجید و تحسین از آن شخص است. نقد علمی و روشمند با این فضای آلوده و محفلی و باندبازانه کاری ندارد و خواهید دید دقیقا به همین مناسبت مقبول هم خواهد افتاد. در آن زمان، دیگر غرض‌ورزی و ابراز نظرات خصمانه یا چاپلوسانه تحت لوای نقد، خریدار نخواهد داشت.

به نظر شما آیا می‌توان این توجیه را پذیرفت که نویسندگان به دلیل درآمد کم و تامین معیشت ناچارند در کنار فعالیت‌های خلاقانه خود گاهی هم به نقد بپردازند؟ به هر حال شاهد برپایی انبوهی از کارگاه‌های نقد هستیم که در آن نویسندگانی که فقط یکی دو کتاب منتشر کرده‌اند، در جایگاه منتقد سخن می‌گویند.

آیا می‌توان همین توجیه را برای کسی که بدون برخورداری از دانش پزشکی مبادرت به طبابت می‌کند پذیرفت؟ یا مثلا دکتر داروسازی که چند‌سال از عمر خود را به تحصیل در دانشکده داروسازی گذرانده است و اکنون می‌خواهد در حوزه تخصص خود کار حرفه‌ای انجام دهد، می‌پذیرد عده‌ای تحت عنوان دکتر علفی برای مردم داروی قلابی تجویز کنند؟ ما نیاز داریم جایگاه و اهمیت علوم انسانی را در جامعه خودمان بیشتر بشناسیم و به آن بیشتر اهمیت دهیم. علوم انسانی با انسان سر و کار دارد، همان‌طور که علوم پزشکی هم با انسان سر و کار دارد. تفاوت در این است که پزشکی به جسم و بیماری‌های بدن نظر دارد، حال آن‌که علوم انسانی به فرهنگ و بیماری‌های اجتماعی. پس نباید هر کسی بدون دانش و تخصص لازم اقدام به برگزاری کارگاه کند. کمبود درآمد نمی‌تواند نوشتن شبه‌‌نقد در مطبوعات یا برگزاری کارگاه‌های فاقد ارزش علمی را توجیه کند. امروزه می‌شنویم اشخاصی برای جبران کمبود درآمدشان، ساعاتی را در آژانس‌های کرایه اتومبیل کار می‌کنند. من اعتقاد دارم این اشخاص بسیار شریف و سختکوش هستند. بعید می‌دانم کسی از بابت این کار به آنها معترض شود، زیرا رانندگی در آژانس تخصص نمی‌خواهد. اما یقین داشته باشید در آینده‌ای بسیار نزدیک، مراکز فرهنگی و نهادهایی که کارگاه در آنها برگزار می‌شود، برای رونق گرفتن کار خودشان هم که شده از اشخاص متخصص و صاحب‌ صلاحیت استفاده خواهند کرد، همان‌طور که سردبیران نشریات و دبیران بخش‌های هنری و ادبی روزنامه‌ها هم پذیرش نقد و انتشار آن را منوط به احراز صلاحیت علمی منتقد خواهند کرد.

یعنی داستان‌نویسانی که کارگاه نقد داستان برگزار می‌کنند صلاحیت این کار را ندارند؟

اگر مقصود از نقد داستان همان چیزی باشد که در این عبارت آمده (نقد داستان)، این کار را باید منتقدان ادبی انجام دهند، اما اگر مقصود از نقد داستان آموزش شیوه‌های داستان‌نویسی است، آنگاه باید گفت این دیگر نقد داستان نیست و باید عنوان درستش («کارگاه داستان‌نویسی» یا «نویسندگی خلاق») را به کار برد تا امر مشتبه نشود. در کارگاه نقد داستان باید نظریه‌ها و روش‌های نقد ادبیات داستانی را آموزش داد، اما در کارگاه داستان‌نویسی باید روش‌های شخصیت‌سازی، بسط و تکوین پیرنگ، درست کردن کشمکش، استفاده از مناسب‌ترین زاویه‌ دید و موضوعات و مباحثی از این قبیل را آموزش داد. من داستان‌نویسان صاحب‌سبکی را می‌شناسم که کارگاه داستان‌نویسی دارند و در کارشان بسیار صاحب‌صلاحیت و موفق‌ هستند. برخی از آنها (اما یقینا نه همه‌) کارگاه نقد داستان هم برگزار می‌کنند که کلا کار دیگری است و از قضا در آن هم صاحب‌صلاحیت‌اند و کارشان با توفیق همراه بوده است. این عده اخیر نویسندگانی نظریه‌شناس هستند که علاوه بر نوشتن داستان به کار نقد هم می‌پردازند، اما هر داستان‌نویسی لزوما با نظریه‌های نقد ادبی آشنا نیست و نمی‌توان فرض کرد هر داستان‌نویسی خودبه‌خود صلاحیت برگزاری کارگاه نقد ادبی را هم دارد. اغلب می‌شنوم در بسیاری از کارگاه‌های داستان‌نویسی، به جای آموزش مهارت‌های نوشتن داستان، وقت کارگاه با نقد داستان پر می‌شود. طبیعتا کسانی که با هدف یاد گرفتن شیوه‌های داستان‌نویسی یا با هدف تقویت توانمندی‌های خلاقانه خودشان در داستان‌نویسی به چنین کارگاه‌هایی می‌روند، پس از اتمام کارگاه به این نتیجه خواهند رسید که پیشرفتی در داستان‌نویسی‌ نداشته‌اند.

برویم سراغ کتاب «گشودن رمان» که نه‌تنها در کمتر از دو ماه به چاپ دوم رسید، بلکه جایزه جلال آل‌احمد را هم برای شما به ارمغان آورد. از همین نکته می‌خواهم پرسشم را طرح کنم؛ چطور می‌شود در شرایطی که برخی نسبت به سرانه مطالعه، کتاب نخواندن و همچنین کمرنگ شدن جایگاه ادبیات در زندگی مردم ابراز نگرانی می‌کنند، کتاب شما که کتابی تخصصی تلقی می‌شود (نه سرگرم‌کننده) این طور مورد اقبال قرار می‌گیرد؟

مطمئن نیستم آمارهای مبالغه‌آمیز درخصوص پایین بودن سرانه مطالعه در کشور ما همگی مستند یا قابل اعتماد باشد، اما این را می‌دانم اگر کتابی بتواند نیازهای واقعی ما در حوزه مطالعات نقادانه را به درستی تشخیص دهد و اجابت کند، بدون تردید ‌ در میان جامعه مخاطبان هدف با اقبال مواجه می‌شود. درست است که کتاب و مطالعه در جامعه ما هنوز جایگاه یا وضعیت شایسته خود را پیدا نکرده است، ولی کسانی که به موضوع معینی علاقه‌مند هستند به صورت پیگیر اخبار مربوط به آن موضوع را دنبال می‌کنند و وقتی از انتشار کتابی در آن حوزه مطلع می‌شوند، اکثرشان آن کتاب را تهیه می‌کنند و می‌خوانند. از حدود یک ماه پس از انتشار کتاب گشودن رمان آن‌قدر ایمیل درباره این کتاب و مباحث نظری و نقدهای ارائه‌شده در آن دریافت کردم که حقیقتا پاسخ به همه آنها برایم دشوار بود. این نشان می‌دهد کتاب گشودن رمان توانست با مخاطبان واقعی و نیازهای واقعی آنان ارتباط برقرار کند.

شخصا معتقدم یک دلیل دیگر اقبال به این کتاب این بود که نه تنها منتقدان ادبی، بلکه همچنین رمان‌نویسان می‌توانند از آن استفاده کنند. کتاب گشودن رمان روشی را برای نقد رمان پیشنهاد می‌کند که مبتنی است بر تمرکز بر صحنه آغازین داستان و سپس تحلیل کل رمان براساس اولین سرنخ‌ها از معانی عمیق‌تری که متعاقبا در سراسر متن بسط و تکوین پیدا می‌کند، اما نخستین نشانه‌ها از آن معانی را در صحنه اول می‌توان یافت. کاربردپذیری این روش و اتکای آن به مفاهیم برآمده از نظریه‌های میان‌رشته‌ای نقادانه برای منتقدان ادبی جالب بود و لذا به کتاب اقبال نشان دادند، اما فراموش نکنیم رمان در کشور ما ژانر پرطرفداری است و عده‌ زیادی از نویسندگان ما مایل‌اند رمان بنویسند. آنها با استفاده از بحث‌های ارائه ‌شده در این کتاب راجع به طراحی و معماری رمان براساس صحنه اول می‌توانند رمان‌های صناعت‌مندتری بنویسند. می‌خواهم نتیجه بگیرم که این کتاب، هم در زمینه نقد رمان و هم در زمینه نوشتن رمان حرفی برای گفتن داشت که به طور طبیعی نزد مخاطبان مقبول افتاد.

شما صد اصطلاح پرکاربرد نقد رمان را در یکی از ضمیمه‌های کتاب گشودن رمان توضیح داده‌اید که کمک خیلی زیادی به فهم مطالب کتاب و همچنین درک درست آن اصطلاحات می‌کند. این کار در کتاب‌های نقدی که قبلا در کشور خودمان دیده بودیم معمول نبود. چطور شد به فکر این کار افتادید؟

البته این کار در کتاب‌های خارجی بسیار معمول است، بخصوص کتاب‌هایی که آموزش نقد را هدف خود می‌دانند. من در گفت‌وگو با کسانی که دست‌اندرکار مطالعات ادبی هستند متوجه شدم بسیاری از پایه‌ای‌ترین اصطلاحات و مفاهیم در نقد را ـ بویژه نقد ادبیات داستانی ـ نادقیق یا حتی اشتباه به کار می‌برند. مثلا درک درستی از مفهوم «محاکات» ندارند‌ یا از «مرگ مولف» این‌طور استنباط می‌کنند که هر خواننده‌ای مجاز است هر معنایی را که دوست دارد به متن انتساب بدهد‌ یا از اصطلاح به ظاهر ساده‌ای (تأکید می‌کنم بظاهر ساده‌ای) مانند «مولف» این‌طور برداشت می‌کنند که منظور، شخص خودِ نویسنده است. در حالی که هر یک از این اصطلاحات پیچیدگی‌هایی دارد. برای مثال در نظریه روایت‌شناسی بین «نویسنده واقعی» و «نویسنده تلویحی» تمایز گذاشته می‌شود؛ یا مثلا در نظریه‌های پساساختارگرا مولف اصلا یک شخص نیست، بلکه چنان که در کتاب توضیح داده‌ام «سوژه‌ای است که بر اثر نیروهای مقیدکننده و شرطی‌کننده‌ فرهنگ در تولید متن سهیم می‌شود، اما خالق یکتای متن و صاحب ازلی ـ ابدی معنای آن نیست.»‌ تعداد زیادی از خوانندگانی که پس از انتشار کتاب تماس گرفتند و نظری درباره‌ آن ابراز کردند، می‌گفتند از واژه‌نامه توصیفی نقد رمان در ضمیمه کتاب خیلی استفاده کرده‌اند و آن را بسیار مفید می‌دانند. خیلی‌ها نوشته بودند همیشه فکر می‌کردند فلان موضوع یا مفهوم را خوب بلدند، اما با خواندن مدخل همان موضوع یا مفهوم پی بردند که معنای واقعی و دقیق آن چه بوده است.

شما در کتاب‌های‌تان ـ مثل همین کتاب گشودن رمان ـ حتی در کارگاه‌ها و دیگر آثارتان، بیشتر بر آثار شاخص ادبیات معاصر تکیه دارید. در واقع حرف‌های خود را با نقد آثار نویسندگانی مانند هدایت، آل‌احمد، چوبک، بزرگ علوی و چهره‌های شناخته‌شده دیگر می‌زنید. اگر استثنائات را کنار بگذاریم، سرانجام چه زمانی قرار است منتقدی مثل شما آثار جوانان را نقد کند؟

من در مقالات و سایر کتاب‌هایم بارها به آثار نویسندگان جوان‌تر یا کمتر شناخته‌شده پرداخته‌ام. نام بردن از آنها را در اینجا خیلی کار درستی نمی‌دانم، چون به غلط این ‌طور برداشت می‌شود که آنها گمنام بودند و من باعث توجه به آنها شدم. فضای فکری من قرابتی با این قبیل ادعاها ندارد و ترجیح می‌دهم به این مسائل وارد نشوم. کسانی که سه جلد کتاب «داستان کوتاه در ایران» یا کتاب «نقد ادبی و دموکراسی» یا «گفتمان نقد» را خوانده‌اند، می‌توانند قضاوت کنند صرفا به نویسندگان برجسته نظر ندارم. در عین حال به این موضوع هم توجه داشته باشید اگر کتابی در نقد ادبیات داستانی بنویسید و صرفا به نقد کارهای این یا آن نویسنده‌ تازه‌کار یا ناشناخته بپردازید، به احتمال قوی به شما تعریض خواهد شد که به چه دلیل شاهکارهای ادبیات داستانی ایران را نادیده گرفته‌اید. کتاب‌های مشابه در زمینه نقد رمان را که در کشورهای اروپایی و آمریکا منتشر می‌شود ملاحظه کنید. خواهید دید آنان هنوز بخش اصلی کارشان نقد شاهکارهای نوشته‌شده در دهه‌های پیش و حتی قرن نوزدهم یا اوایل قرن بیستم است. منظورم اصلا این نیست که به ادبیات متأخر نمی‌پردازند، اما وقتی روشی از نقد را معرفی می‌کنند، ترجیح می‌دهند آن روش را بیشتر با نقد آثاری بشناسانند که مخاطبان قبلا خوانده‌اند. اعمال کردن یک نظریه نقادانه به متنی که برای خواننده ناآشناست، دنبال کردن بحث را برای مخاطب ناممکن می‌کند. البته باز هم لازم به تاکید می‌بینم که من به کارهای جدید در حوزه ادبیات بی‌اعتنا نیستم و یکی از وظایف منتقدان ادبی را کشف همین صداهای نو می‌دانم؛ کاری که به سهم خودم انجام داده‌ام.

یک سوال همواره برای اهالی ادبیات وجود دارد. می‌خواهم این سوال را از شما هم بپرسم. چرا در میان نویسندگان نسل جوان با وجود ظهور استعدادهای بسیار، هرگز در سال‌های اخیر شاهد ظهور نویسنده‌ای نبودیم که بگوییم به پای نویسندگان بزرگ می‌رسد؟ منظورم نویسنده‌ای است که از آن به عنوان صدای یک نسل بتوانیم تعبیر کنیم.

نویسندگی یعنی پژوهشگری فرهنگی. چنین پژوهشگری باید ابتدا جنبه‌های پیدای فرهنگ را خوب بشناسد و در گام بعد جنبه‌های ناپیدای فرهنگ را کشف کند و بکاود. این کار مستلزم مطالعه وسیع و مشارکت اجتماعی است. نویسنده‌ای که زحمت این مطالعه را به خود ندهد، هرگز نسل خود را نخواهد شناخت و لاجرم به صدای آن نسل هم تبدیل نخواهد شد. به همین ترتیب، نویسنده‌ای که نخواهد جامعه را به طور دقیق بشناسد، هرگز به واقعیت‌های پیرامونش معرفتی پیدا نخواهد کرد و نمی‌تواند نسل و زمانه خودش را در آثار ادبی بازنمایی کند.

شتاب برای انتشار و برطرف نکردن فقر نظری هم دو عامل دیگر بوده که در ایجاد این وضعیت تأثیر گذاشته‌ است. نویسندگان جوان‌تر غالبا به دنبال این هستند که به هر طریقی کارهای‌شان زودتر چاپ شود. می‌دانید برخی از بهترین ناشران ما کارهای این قبیل نویسندگان را با هزینه مولف انجام می‌دهند. یعنی ناشر سرمایه‌گذاری نمی‌کند، بلکه فقط از امتیاز نشر استفاده کرده و همه هزینه‌ها را خود نویسنده می‌دهد. در حالی که اگر اثر ادبی واقعا ارزشمند باشد، ناشران برای انتشار آن رقابت هم می‌کنند. از سوی دیگر، برخی نویسندگان ما، بویژه در حوزه رمان، به قدر کافی با مبانی نظری این ژانر آشنا نیستند. گاهی اوقات در صحبت با این اشخاص متوجه می‌شوم حتی با تاریخ رمان و بهترین نمونه‌های آن در ادبیات جهان هم آنچنان که باید آشنا نیستند. ناگفته پیداست که در چنین وضعیتی رمان و کلا ادبیات داستانی نمی‌تواند حال و روز خیلی خوب یا مطلوبی داشته باشد. نقد ادبی واقعی می‌تواند به برطرف شدن این مشکل یاری برساند.

کسب جایزه جلال آل‌احمد چه جایگاهی در کارنامه حرفه‌ای شما دارد؟ در واقع، چقدر این جایزه به حسین پاینده اعتبار بخشیده و در طرف مقابل فکر می‌کنید چقدر نام حسین پاینده به عنوان برگزیده، به جایزه جلال آل‌احمد اعتبار داده است؟

نمی‌دانم و راستش فضای فکری‌ام با این ملاحظات عجین نیست. همین‌قدر می‌توانم بگویم که من کتابی نوشتم برای مطرح کردن روشی در نقد رمان و راهی برای طراحی و معماری آن هنگام نوشتن رمان. طبیعتا خوشحالم که به کتابم توجه شده است و امیدوارم شاهد تاثیرگذاری آن در نقد و نگارش رمان باشیم.

سجاد روشنی ‌/‌ گروه فرهنگ و هنر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها