آنچه ما از سینمای وحشت در غرب میشناسیم بیشتر مبتنی بر فناوری و جلوههای فنی و بصری در خلق موقعیتهای دلهرهآور است که به واسطه آمیختگی با صحنههای اکشن و خشن، واجد جذابیتهای بصری و دراماتیکی شده و مخاطب را مرعوب خود میسازد، اما در ایران نه تنها این امکانات و تجهیزات مدرن سینمایی وجود ندارد یا کم بضاعت است بلکه ایجاد ترس تصنعی و تولید فیلمهای وحشت و دلهره از منظر نگاه عرف و اخلاقیات اجتماعی نیز چندان پسندیده نیست بنابراین سینمای ما در تولید فیلمهایی که زیرمجموعه ژانر وحشت قرار میگیرد ضعیف و فقیر است. بر همین مبنا رویکرد محمدرضا لطفی در نخستین تجربه فیلمسازی بلندش را که آن هم یک نوع تجربه تازه و متفاوت است باید هوشمندانه ارزیابی کرد که به سراغ موضوعی برای دستمایه وحشتانگیزی خود رفته که ریشه در اعتقادات و باورهای مردم داشته و ترس ناشی از تماشای قصه نیز برآمده از تکنیکها و حقههای سینمایی نیست و به جای ترس مجازی تلاش کرده امکان تجربه یک ترس واقعی و درونی را برای مخاطب فراهم کند. ترسی که قرار نیست تا صرفا مخاطب را برای لحظاتی بترساند تا از هیجان این موقعیت برای سرگرم ساختن او بهره ببرد بلکه ترس این فیلم تجربه یک هراس تامل برانگیز است که موجب میشود مخاطب درباره راز آفرینش و مثلا فلسفه خلقت جن و انس تامل کند و به خودآگاهی بیشتری درباره قدرتهای مافوق طبیعی موثر بر زندگی دست یابد. روایت ناپدید شدن مریم روایت قصه زن و شوهری مستندساز است که چند سال پیش بر اثر حادثهای رویت جن را تجربه کرده و در آن موقعیت دلهرهآور (که در پایان فیلم به نمایش گذاشته شده و رمزگشایی میشود) ناپدید شدن مریم از طریق یک گروه پژوهشی به تصویر کشیده میشود. شاید ساختار روایی و فرمی که محمدرضا لطفی برای بیان قصه خود برگزیده کمتر سابقه اجرا داشته باشد.
فیلم قصهای داستانی درباره یک مستند و گروه مستندساز است به طوری که ساختار فیلم را به داستانی / مستند بدل کرده و از طریق رفت و برگشتهای متناوب و منقطع بین این دو فضا پیش میرود. در واقع از طریق روایت موازی داستانی/ مستند فیلمساز از ظرفیتهای موجود و عقبه تاریخی مخاطب در ارتباط با جن از طریق مستند نمایی بهره برده و تجربه این وحشت را ملموستر و درونیتر میسازد.
تجربه این دلهره با یک نوع مکاشفه و رمزگشایی همراه شده تا مخاطب نه فقط از لحاظ حسی که از طریق ذهنی نیز بتدریج و گام به گام جلو آمده و در جهت کشف این ناشناخته، ترس را نیز تجربه میکند. واقعیت این است که آدمی اساسا از هر آنچه نمیشناسد نمیترسد و اجنه نیز از آن مسائل اعتقادی/ عرفی در جامعه ماست که اگرچه مخاطب درباره آن زیاد شنیده است، اما شناخت دقیقی درباره این موضوع ندارد و شاید یکی از کارکردهای ضمنی فیلم همین آشناییزدایی از این مساله و شناخت بیشتر درباره جن به مخاطب باشد. این اطلاعات از دو طریق به وسیله دو کارشناس که با درام قصه نسبت دارند برقرار میشود؛ یکی روحانی حاضر در فیلم که درباره مسائل و مباحث اعتقادی اجنه صحبت میکند و دوم دکتر افشین یداللهی که از حیث روانشناختی موقعیت یک انسان جنزده را تشریح و تبیین میکند.
بدیهی است با توجه به ساختار متفاوت و تجربه تازه فیلم در روایت و قصهگویی و البته ساختار درام/مستند بودن آن ارتباط برقرارکردن با این فیلم کمی سخت باشد حتی برای مخاطب خاص، اما جذابیت سوژه و حس تعلیقی که کارگردان ایجاد میکند او را با خود برای استمرار تماشا و تعقیب کردن قصه همراه میکند. ضمن اینکه خود فیلم با توجه به سبک و سیاق روایت و شمایل دراماتیکیاش یک نوع پیشنهاد به سینمای ایران و مخاطبان آن است که شکل دیگری از فیلم دیدن را تجربه کنند. پیشینه ژورنالیستی کارگردان و تجربههایی که در ساخت فیلمهای کوتاه به دست آورده به کمک او آمده تا دست کم شجاعت و ریسک ساخت چنین اثری را که نه به سینمای بدنه و تجاری مرتبط است و نهچندان در سینمای روشنفکرانه، آشنا و تجربه شده است به جان بخرد و چشم اندازی تازه را در برابر سینمای ایران در ساحت ژانر وحشت بگشاید، تجربهای که میتواند فیلمسازان دیگر را نیز با اعتماد به نفس بیشتری به سراغ ساخت فیلمهایی از این دست سوق دهد و البته خود فیلمساز نیز از طریق یا به نمایش گذاشتن این تجربه جدید در معرض قضاوت مردم و منتقدان میتواند باز هم در همین فضا و موقعیت دست به فیلمسازی بزند و شاید ساموئل خاچیکیان بهتری به سینمای ما معرفی شود.
سید رضا صائمی / جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد