پدر، فرزندش را به قانون تسلیم کرد

جنایت در رستوران جاده کن + عکس

3 سکانس از زندگی 3 متهم

حضور در پلیس آگاهی، پایانی برای یک مجرم است. گاهی برخی افراد را به‌عنوان مظنون به آنجا می‌برند و بی‌گناهی‌شان اثبات می‌شود و گاهی نیز مظنونان در آنجا مجبور می‌شوند در برابر دلایل پلیسی به جرمشان اعتراف کنند.
کد خبر: ۷۵۰۷۲۷
3 سکانس از زندگی 3 متهم

هر روز متهمان بسیاری از سارق، قاتل و متجاوز در پلیس آگاهی بازجویی می‌شوند و گره پرونده‌ها در آنجا باز می‌شود. برخی مجرمان برای چندمین بار به آنجا می‌آیند و برخی بار اولشان است. تعدادی از کار خود پشیمان هستند و گروهی هم منتظرند آزاد شوند تا شگردشان را عوض کنند.

گروهی فرصت جبران دارند و گروه دیگر خود را در پایان راه می‌بینند و برای رفتن پای چوبه دار روزها را می‌شمارند. در این هفته سراغ سه مجرم رفتیم که سرگذشتی متفاوت داشتند و تنها نقطه مشترک آنها دستگیری از سوی کارآگاهان پلیس آگاهی بود که در ادامه حرف‌های آنها را می‌خوانید.

در سرقت صاحب سبکم

خودت را معرفی کن.

علی، بیست و شش ساله، مجرم.

سواد داری؟

تا کلاس چهارم دبستان درس خواندم، اما به دلیل این‌که از مدرسه فراری بودم، پدرم مرا به مغازه میوه‌فروشی خود برد تا آنجا کار کنم.

به چه اتهامی دستگیر شدی؟

سرقت خانه و زورگیری.

سرقت‌هایت را تنهایی انجام می‌دادی؟

نه! من سرکرده باند بودم و برای خودم بر و بیایی داشتم.

چرا باند تشکیل دادی؟

من حبس کشیده‎ام و وقتی اولین‌بار به اتهام زورگیری دستگیر شدم و به زندان رفتم، تصمیم گرفتم بعد از آزادی به صورت باندی عمل کنم. این‌طوری ریسک دستگیری کمتر می‌شد و راه فرار وجود داشت.

درباره شگردت بگو.

در خیابان پرسه می‌زدیم و خانه‌هایی را که در آنها فقط زنان بودند، شناسایی می‌کردیم و بعد به بهانه‌های مختلف وارد خانه می‌شدیم و زن تنها را در یکی از اتاق‌ها زندانی می‌کردیم و پول و طلاها را سرقت کرده و از آنجا متواری می‌شدیم.

چطور متوجه می‌شدید در خانه فقط یک زن حضور دارد؟

این را بگویم همه یاد می‌گیرند و شگردم لو می‌رود.

یعنی بعد از آزادی می‌خواهی دوباره سراغ سرقت بروی؟

نه. اما دوست ندارم شگردم همه‌گیر شود. آن موقع در سرقت صاحب ‌سبک نیستم.

در جریان سرقت‌ها شده دلت برای مالباخته‌ای بسوزد؟

اگر قرار بود دل‌نازک باشم که سارق نمی‌شدم، البته من زنان را اذیت نمی‌کردم و هدفم فقط سرقت بود.

اعتیاد داری؟

نه من حتی سیگار هم نمی‌کشم، هدف من پولدار شدن است و به همین دلیل به سمت اعتیاد نرفتم. اگر معتاد باشی هر چه سرقت می‌کنی باید خرج تهیه مواد کنی.

با پول حرام پولدار بودن لذت دارد؟

وقتی بخواهی محرومیت را در زندگی رفع کنی، حرام و حلال سرت نمی‌شود. من فقط می‌خواستم جیبم پرپول باشد. دوست ندارم حسرت نداشته‌ها را بخورم و همیشه می‌خواهم هر چه که می‌خواهم براحتی بخرم.

حرف آخر.

بالاخره پولدار می‌شوم.

کشتم؛ چون عاشقم!

چرا دستگیر شدی؟

به اتهام قتل.

قتل چه کسی؟

همسرم.

چرا او را کشتی؟

به دلیل جنون عشق. من همسرم را خیلی دوست داشتم و علاقه زیاد کار دستم داد.

همسرکشی رسم عاشقی است؟

نه، اما اگر همسرت عشقت باشد دیگر نمی‌توانی بدون او زندگی کنی یا اجازه دهی او با مرد دیگری ازدواج کند. من و همسرم باهم اختلاف داشتیم و او تصمیم داشت طلاق بگیرد. من نمی‌خواستم او را از دست بدهم، به همین علت وقتی برای آخرین بار گفت طلاق می‌خواهم او را کشتم و خودم را تسلیم کردم.

الان پشیمان نیستی؟

هم بله هم نه! پشیمانم چرا وقتی زندگی‌ام خوب بود نتوانستم آن را حفظ کنم، اما از قتل پشیمان نیستم، زیرا همسرم می‌خواست مرا ترک کند.

بچه هم داری؟

بله. یک دختر دارم که پیش خانواده همسرم است و دلم برایش تنگ شده است.

می‌دانی عاقبت کاری که کردی چیست؟

قصاص می‌شوم و می‌روم پیش همسرم.

چرا به جای قتل از مشاوره کمک نگرفتی؟

می‌رفتم پیش روان‌پزشک تا کل فامیل به من بگویند دیوانه؟

این کارت دیوانه بازی نبود؟

عاشق نیستی بفهمی.

به نظر می‌آید بیشتر خودخواهی تا عاشق.

شما بگویید خودخواه. مهم تفکر خودم است.

اگر عاشق بودی راضی نمی‌شدی او را اذیت کنی.

من راضی نشدم او با فرد دیگری ازدواج کند.

مگر قرار بود این کار را انجام دهد؟

الان که نه، اما آخرش ازدواج می‌کرد. من خواستم از این کار جلوگیری کنم.

پس قبول کن خودخواهانه برای آینده همسرت تصمیم گرفتی؟

من شوهرش بودم و اختیاردار او.

حرف آخر؟

کاش همسرم را نکشته بودم. حداقل الان زنده بود و او را می‌دیدم، می‌دانم با خودخواهی زندگی را از او گرفتم، اما گاهی عشق آدم را کر و کور می‌کند و واقعیت‌ها را نمی‌بیند و نمی‌شنود. امیدوارم اگر خانواده همسرم این مصاحبه مرا می‌خوانند اجازه دهند دخترم را ببینم.

کف‌زنی می‌کنم تا خماری نکشم

در مورد خودت بگو.

لیلا، سی و سه ساله، مجرد. به اتهام سرقت دستگیر شده‌ام..

اعتیاد داری؟

شش سال است مواد مصرف می‌کنم.

چطور معتاد شدی؟

همسر سابقم معتاد بود و از طریق او به سمت اعتیاد کشیده شدم.

از او طلاق گرفتی؟

یک روز رفت و دیگر برنگشت. از او برای من تنها یک اسم در شناسنامه مانده بود که آن را حذف کردم.

از چه زمانی سرقت را شروع کردی؟

دو سالی هست که سرقت می‌کنم. به علت مصرف مواد مخدر با زنی آشنا شدم که تبحر خاصی در کف‌زنی داشت. او هم به شیشه اعتیاد دارد. من با او در کف‌زنی همدستی می‌کردم و او پول تهیه موادم را می‌داد. من خودم را شبیه اروپایی‌ها کرده و انگلیسی صحبت می‌کردم. قربانی هم تصور می‌کرد با یک توریست روبه‌رو است.

خانواده‌ات می‌دانند اعتیاد داری؟

بله! آنها وقتی فهمیدند من معتاد و از همسرم جدا شده‌ام، طردم کردند. خانواده‌ام مرا ننگ خود می‌دانند و خیلی وقت است از آنها خبری ندارم. شنیده‌ام پدرم فوت شده اما مطمئن نیستم.

هر روز سرقت می‌کردید؟

چه خبره؟ هفته‌ای دو روز سرقت می‌کردیم و با پولی که به دست می‌آوردیم، روزگار را سپری می‌کردیم. من سرقت می‌کردم تا خماری نکشم.

چطور دستگیر شدید؟

یک روز در خانه‌ام بودم که ماموران سراغم آمدند. آن‌طور که فهمیدم اول همدستم را گرفتند و او هم سریع مرا لو داده بود.

برای آینده‌ات برنامه نداری؟

من برای الانم برنامه ندارم، چه برسد به آینده‌ام. من قربانی ازدواج اشتباهم شدم. ای کاش خانواده‌ام به جای طرد من پشتیبانم بودند.

محمد غمخوار / تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها