7 نکته برای کتاب​نخوانی ما

1 ـ این فرض که در هفته کتاب و کتابخوانی، کتاب خواندن در جامعه بیشتر می‌شود و آمار سرانه مطالعه بالاتر می‌رود، نادرست است.
کد خبر: ۷۴۰۲۶۷
7 نکته برای کتاب​نخوانی ما

در چنین مناسبت‌هایی بنا نیست طی یک هفته یا چند روز، اتفاق خاصی بیفتد. با این حال نامگذاری هفته‌ای در سال به نام هفته کتاب و کتابخوانی حرکتی پسندیده است، اما اگر این نامگذاری به این معنا باشد که در طول سال موضوع را فراموش کنیم و در مناسبتی یادمان بیاید که کتاب و کتابخوانی اهمیت دارد، ناپسند است.

مناسبت‌ها فقط جنبه یادآوری اهمیت موضوع و گزارش‌دهی از مجموعه فعالیت‌های ملی را دارند که نهادها و اشخاص در حوزه‌های گوناگون مشغول آن هستند و زمانی این برنامه‌ها کارآمد و قابل احترام است که فعالیت یک سال گذشته مراکزی که در این حوزه فرهنگی مشغولند در مناسبت این ایام بررسی شوند و با ارائه گزارش عملکرد، بخش‌های فعال، نهادها و اشخاصی که در کارشان موفق بوده‌اند تشویق و عملکرد بخش‌های ضعیف، مورد نقد و آسیب‌شناسی قرار گیرد. در این صورت می‌توان به آینده این فعالیت امیدوارانه‌تر نگریست تا آنجا که شاید این هفته را بتوان بهار کتاب و کتابخوانی نامید.

به هر حال، با بررسی برنامه‌هایی که در مناسبت هفته کتاب، طی سالیان گذشته اجرا شده است آنچه نادیده گرفته شده، گزارش‌گیری از اشخاص و نهادهای مرتبط است و تاکنون دیده نشده که مراکز مختلف، فعالیت‌های یکساله خود را به صورت دقیق به مناسبت هفته کتاب گزارش کنند، این‌که چه برنامه‌هایی را طی یک سال گذشته چیده بودند و چه برنامه‌هایی برای سال آینده در نظر دارند، به کدام برنامه‌ها رسیده‌اند و به کدام‌یک دست نیافته‌اند؛ تا تجربه آن سازمان برای کارشناسان و سازمان‌های دیگر، راهگشا و عبرت‌آموز باشد.

2 ـ حمایت‌های تعریف شده از پدیدآورندگان آثار و ناشران، عمدتا با شعار گسترش فرهنگ کتابخوانی است. آیا چنین نتیجه‌ای تاکنون حاصل شده است؟ و آیا نتیجه چنین حمایت‌هایی، به ارتقای فرهنگی ما و معرفی اندیشمندان و خلاقیت‌های نوظهور منجر شده است؟ با توجه به تجربه سالیان نگارنده در ارتباط مستمر با نشر و شناخت کافی از انواع چرخه کتاب در سطح ملی، باید اذعان داشت متاسفانه نحوه حمایت از پدیدآورندگان آثار در سطح ملی تاکنون چنین حاصلی نداشته است. شاید اگر مثل منی که دوستدار کتاب و کتابخوانی است به این نتیجه رسیده که بهتر است پدیدآورندگان و نویسندگان به حال خود رها شوند تا چرخه سالم‌تری شکل بگیرد به دلیل همین وضع موجود است. حداقل در این مسیر انتظار می‌رود که نویسندگان، جامعه خود را بشناسند، نیازهایش را بفهمند و آثار شایسته‌ای پدید بیاورند، اما زمانی که پدیدآورنده و نویسنده، کتابی ضعیف تولید می‌کند و این کتاب به طرق گوناگون، از سوی دولت حمایت می‌شود به نسبت این حمایت، نویسنده به کار خود ادامه می‌دهد و احساس نیاز نمی‌کند تا کارش را ارتقا ببخشد و حتی به دنبال این نیست که چرا اثرش مورد اقبال عمومی قرار نگرفته تا در اثر بعدی آن اشکال را رفع نماید و این حمایت سبب می‌شود نویسندگان از کتابخوانان منفک شوند و در نبود نیاز واقعی آنان رشد کنند و با افزایش کاذب آمار پدیدآوری، سیاستگذاران فرهنگی ما را به اشتباه بیندازند.

3 ـ فرهنگ کتابخوانی و صنعت نشر دو مقوله جدا از هم هستند. گرچه گسترش فرهنگ کتابخوانی به صنعت نشر و رونق اقتصادی ناشران یاری می‌رساند، اما همیشه عکس این موضوع صادق نیست و درواقع همیشه این جاده دوطرفه نیست. بنابراین همواره انتظار نمی‌رود که رونق صنعت نشر به فرهنگ کتابخوانی یاری رساند بویژه آن‌که این رونق اقتصادی از مسیر تقاضای غیرواقعی حاصل شده باشد! به همین دلیل، در کشور ما حمایت‌های تعریف شده دولتی از ناشران، مثل خرید کتاب از آنان، نبود حساب‌کشی از ناشران دولتی در موفق نبودن فروش آثارشان و امثال اینها، باعث پوشیده ماندن معایب متعدد چرخه نشر شده و منجر به ماندگاری ناشران بی‌کیفیت، ضعیف و وظیفه‌نشناس گشته است. وجود این همه ناشر ریز و درشت که حتی آمار تعدادشان از جوامع پیشرفته‌تر یک سر و گردن بالاتر است به هیچ وجه دلیل رونق واقعی نشر در کشورمان نیست و جزو معضلات سیستمی ما محسوب می‌شود و حتی زحمات ناشران مسئولیت‌‌شناس و موفق را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.

باید بفهمیم که بدون عرضه و تقاضای واقعی، انواع بیماری‌ها در چرخه کتاب نمود پیدا می‌کند که ریشه‌ای نیستند و بسیاری از مشکلات اصلی در فرهنگ ما را پنهان می‌کنند و ما را از آسیب‌های اساسی که به فرهنگمان وارد می‌شود، غافل می‌کنند. ناشر باید کتابی را چاپ کند که مورد نیاز جامعه است و این جامعه همواره کتاب را در سبد خرید خود منظور کرده باشد. اگر این چرخه مشکل دارد علت اصلی آن گرانی کاغذ و کتاب یا نبود کتاب مناسب یا حتی کمبود کتابخانه‌ها نیست، این موارد تاثیر بسیار اندکی دارند. مسئولان مراکزی مثل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی باید بدانند حمایتی که تاکنون آنها از صنعت نشر داشته‌اند امری صنفی بوده و در خوشبینانه‌ترین حالت کمک کرده تا عده‌ای شغلشان را از دست ندهند و این حمایت‌ها تاثیر ناچیزی در فرهنگ کتابخوانی ما داشته است، آنچنان که می‌توانیم بگوییم تاثیری نداشته است.

4 ـ گرچه قائل به اهمیت چرخه طبیعی نشر در کشور هستم، اما حمایت از برخی آثار را ضروری می‌دانم و اعتقاد دارم برخی حمایت‌ها برای امنیت فرهنگی و رشد اجتماعی و ارتقای ظرفیت پژوهشی جامعه لازم است. بالاخره ما با جامعه کتاب‌نخوانی مواجه هستیم و ناچاریم برای حفظ مسیر رشد جامعه، آثار مناسب را چاپ کنیم و امیدواریم بخشی از جامعه، که در حوزه دانش و فرهنگ موثر هستند استفاده‌کنندگان این آثار باشند. بنابراین، حمایت از برخی کتاب‌ها ضروری به نظر می‌رسد. مثل کتاب‌هایی که در آموزش‌های سطوح مختلف موثرند یا در داوری‌های ملی یا توسط استادان و خبرگان برگزیده شده‌اند و آثار ممتازی هستند حتی اگر این آثار با اقبال عمومی مواجه نشوند. فرهنگ و دانش ملی ما به وجود و ماندگاری این آثار نیاز دارد. برخی کتاب‌های دیگر همچون کتاب‌های مرجع، راهنماها، دائره‌المعارف‌ها و فرهنگ‌نامه‌ها نیز که جزو نیازهای فرهنگی و مطالعاتی هر ملت فرهیخته‌ای هستند باید منتشر شوند؛ و بسیاری از کتاب‌های پژوهشی نیز، در زمره این بایسته‌های نشر قرار دارند.

5 ـ برای بررسی دقیق‌تر فرهنگ کتابخوانی و سرانه مطالعه باید در نظر داشته باشیم دو مسیر مطالعه در چرخه زندگی کتاب وجود دارد که هرکدام ویژگی خود را دارد و نمی‌توان این دو را در یک ترازو سنجید. مسیر پژوهشی و مسیر فرهنگی. در مسیر اول، به سبب نیازهای تحقیقاتی و پژوهشی، آثار متعددی تولید و منتشر می‌شوند که معمولا هزینه قابل توجهی هم برای تولید آنها صرف می‌شود و باید دولت حمایت کند، زیرا لازمه رشد هر جامعه‌ای است. استفاده‌‌کنندگان این آثار معمولا پژوهشگران، محققان، دانشجویان و افرادی هستند که حرفه‌شان ایجاب می‌کند با کتاب و کتابخوانی سر و کار داشته باشند. شخصا اعتقاد دارم حضور اینها را در چرخه آموزش و تحقیق نباید در سرانه مطالعه حساب کرد. این افراد در فراز و فرود نشر، کارشان را انجام می‌دهند و گرانی و ارزانی، کتاب خوب و بد، بود و نبود کتابخانه و مباحثی از این دست چندان تاثیری در اندازه مطالعه آنها ندارد.

اما مساله اصلی در سرانه مطالعه، اقبال عامه مردم و سطح باسواد جامعه به امر کتابخوانی است که من این مسیر را زیست فرهنگی کتاب نام گذاشته‌ام. آثار ادبی، همچون شعر، داستان، نمایشنامه و فیلمنامه و غیره. مستندنگاری‌ها، مثل خاطرات و سفرنامه‌ها و بسیاری از آثار تاریخی، اجتماعی، مذهبی، کودک و نوجوان و امثالهم در این چرخه قرار دارند و درواقع در این مسیر است که کتاب یک رسانه محسوب می‌شود. سرانه مطالعه در این مسیر، که مراکز متعدد ملی احصا کرده‌اند نشان می‌دهد وضع چندان خوبی نداریم.

6 ـ کم بودن سرانه مطالعه در کشور دلایل متعددی دارد. یکی آن است ما در عصری زندگی می‌کنیم که رسانه‌های متعددی بر آن حاکم هستند و بعضا جایگزین کتاب یا مکتوبات چاپی شده‌اند. مهم‌ترین آن منابع الکترونیکی و شبکه‌های تصویری بویژه تلویزیون و شبکه وب است. البته هنوز کتاب چاپی جایگاه خود را دارد، ولی امروزه نیاز داریم در ضرورت چاپ بسیاری از کتاب‌ها تجدید نظر کنیم. در بسیاری از موضوعات حوزه پژوهش، مرجع‌نگاری‌ها و حتی برخی مقولات فرهنگی، اصلا نیاز به چاپ کاغذی کتاب‌ها نداریم؛ زیرا خیلی از آرشیوهای اسنادی، آرشیوهای صوتی و تصویری، بانک‌های اطلاعاتی، پورتال‌ها و وب‌سایت‌ها برای ارائه محتوا و اطلاعات تولید شده این حوزه‌ها کفایت می‌کنند. من از این‌که می‌بینم هنوز انواع کتاب‌شناسی‌ها به شکل کاغذی چاپ می‌شوند برای چند تن کاغذی که بلااستفاده می‌ماند و حرام می‌شود، غصه‌ام می‌گیرد.

همچنین یکی دیگر از دلایل بااهمیت کتاب‌نخوانی ما، اقناع ما از فرهنگ شفاهی جاری در جامعه است که با ظهور رسانه‌هایی مثل رادیو و تلویزیون این معضل تشدید شده است. بنابراین آحاد جامعه ما معمولا برای تامین نیازهای اطلاعاتی خود به هر رسانه‌ای متوسل می‌شوند، غیر از کتاب. طی چند دهه گذشته، برنامه‌ریزی‌ها و سیاستگذاری‌های جدی برای رفع این معضل در عرصه ملی به اجرا درنیامده است. هنوز متناسب با شأن و نام ایرانی، کار خاصی صورت نگرفته و فرهنگ مراجعه به کتاب یا همان «یار مهربان» آموزش داده نشده است. بنابراین معتقدم اگر تمام خیابان‌های شهرمان را پر از قفسه‌های کتاب کنیم باز هم سطح کتابخوانی جامعه ما تغییری نخواهد کرد. گرانی و کمبود کتابخانه، بهانه‌ای بیش نیست، چون مردم برای پیگیری سوالاتشان و گذراندن اوقات فراغتشان با وجود کتاب‌های فراوان و آثار خوب، اصلا احساس نیاز به کتاب نمی‌کنند.

7 ـ اگر تامین غذای جسم را اندکی با تامین غذای روح و جان مقایسه کنیم، راحت‌تر متوجه این قضیه یعنی فرهنگ کتاب‌نخوانی خواهیم شد. بویژه این روزها و ماه‌های اخیر که چگونه گرانی‌ها، نه‌تنها از رونق کسب و کار تهیه‌کنندگان غذای جسم نکاسته بلکه به مراتب، بدان افزوده است. آب کم جو تشنگی‌ آور به دست، تا بجوشد آبت از بالا و پست. کسی که احساس نیاز به کتاب داشته باشد در هر صورت آن را به دست خواهد آورد و متولیان امور را ناگزیر خواهد کرد که آن کتاب‌ها را تامین کنند و کتابخانه‌ها را برپا دارند. چاره کار را برخی گفته‌اند و من نیز تکرار می‌کنم برای این‌که فرهنگ کتابخوانی و مطالعه در جامعه رشد پیدا کند باید از تربیت کودکان، آماده‌سازی خانواده‌ها و آموزش فرزندانمان در مدارس و بازنگری در فعالیت رسانه‌ها شروع کنیم، تا هنگامی که نسل جدیدی پا به عرصه اجتماع می‌گذارد نیاز به خواندن کتاب را در خود احساس کند و مطالعه برایش لذتبخش باشد و از نبود کتاب رنج ببرد و احساس نیاز شدید به حضور کتاب کند. وقتی این فرهنگ توسط آموزش و پرورش، رسانه ملی و در سایه تربیت صحیح رشد پیدا کرد به جایگاهی می‌رسد که در آن زمان بسیاری از مسائل دیگر خود به خود و طبیعی حل می‌شود و حتی صنعت نشر هم در یک عرضه و تقاضای واقعی رونق پیدا می‌کند.

این نکته را هم سیاستگذاران ما توجه داشته باشند که برای ارتقای فرهنگ کتابخوانی باید برنامه‌ریزی‌ها برای سطوح سنی کودک و نوجوان باشد و بی‌جهت وقت و سرمایه ملی را برای سنین بالاتر تلف نکنیم و هر وقت به صورت جدی به این مساله وارد شدیم، بدانیم که در کوتاه‌مدت هیچ اتفاقی نمی‌افتد و اگر محصولی باید برداشت شود، سالیان بعد خواهد بود.

نصرت‌الله صمدزاده ‌/‌ پژوهشگر و مدیر کتابخانه پایداری

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها