این‌که درد داشته باشی و خم به ابرو نیاوری، این‌که درد داشته باشی و بخندی، این‌که بدانی بیماری‌ات علاجی ندارد و خیلی‌ها را از پا در آورده اما امیدوار بمانی، لبخند بزنی و برای بودن و نفس کشیدن مبارزه کنی کار هر کسی نیست اما کار او بود، او که فهمید سرطان مغز استخوان دارد اما باز هم لبخند زد. برای معالجه مدتی را در آلمان گذراند و از وطن دور بود.
کد خبر: ۷۳۹۲۲۷
خداحافظی با لبخندهای مجید بهرامی

در بیمارستان نمایشگاه عکس هم برگزار کرد و لبخند زد. بعد از بهبود نسبی دوباره روی صحنه تئاتر رفت و در «عجایب المخلوقات» بازی کرد و مانند همیشه درخشید و هرگز به نبودن، به ترک صحنه تئاتر و حتی به ترک صحنه زندگی فکر نکرد. چندی پیش هم نمایشگاه عکس «طناب‌ها و امیدها» را برای حمایت از بیماران سرطانی برگزار کرد.

اگر با آنها که همکاری با او داشته‌اند یا از نزدیک می‌شناختندش حرف بزنید همه خواهند گفت هرگز او را ناراحت ندیده بودند.

همیشه لبخند می‌زد و پر انرژی بود. انگار با رفتن نسبتی نداشت، از جنس رفتن نبود و تا لحظات پایانی زندگی به بودن فکر کرد، بدون این‌که از چند سال درد و رنجی که سرطان مغز استخوان برایش ایجاد کرده بود خسته باشد.

اما با همه امیدها و لبخندهایش مجید بهرامی، بازیگر موفق تئاتر و سینما شنبه‌شب برای همیشه چشم‌هایش را بست و با دنیا خداحافظی کرد.

او که بازی در نمایش‌هایی چون «سیاها»، «خانه در گذشته ماست» و «عجایب‌المخلوقات» را در کارنامه کاری خود داشت، از بازیگران مستعد و توانای تئاتر بود که به دلیل ابتلا به‌بیماری سرطان نتوانست به‌فعالیت مستمر خود در عرصه تئاتر ادامه دهد. اما در روزهای پایانی عمرش هم هنوز امیدوار بود که بتواند دوباره بهبود پیدا کرده و روی صحنه تئاتر حاضر شود.

پیکر او امروز صبح ساعت 9 از مقابل تئاتر شهر تشییع می‌شود تا برای همیشه با صحنه تئاتر خداحافظی کند، هر چند که به قول شاعر، صحنه زندگی پیوسته به‌جاست و نغمه‌های خوش هرگز از یاد زمانه و مردم نخواهد رفت.

زینب مرتضایی‌فرد - گروه فرهنگ و هنر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها