درباره این موضوع با دکتر جبار رحمانی، استادیار انسانشناسی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، گفت وگو کردهایم و از او پرسیدهایم اشرافیت چیست و در کدام طبقههای اجتماعی رواج داشته و حتی وانمود کردن آن در چه دورانی منع شده و در چه دورانی گسترش یافته، به نحوی که مصرفکنندگان ابزار مادی اشرافیت، متوجه آن نبودهاند.
آیا میتوان زمان نسبتا مشخصی را برای شکل گیری طبقات مختلف در یک منطقه زندگی در نظر گرفت، به گونهای که افراد تلاش کنند با نوع خاصی از خوراک یا پوشش، متفاوت بودن خود را با دیگری نشان دهند؟
مساله قشربندی همیشه و در همه جوامع مطرح بوده است. حتی در جوامع گردآورنده و شکارگر ابتدایی نیز همیشه نوعی از قشربندی وجود داشته است. قشربندی معمولا براساس دو قاعده مالکیت و دارایی و همچنین منزلت شکل میگیرد و توسعه مییابد. هرچه جوامع پیچیدهتر باشند، این قشربندیها نیز پیچیدگیهای خاص خودشان را پیدا میکنند. به همین دلیل جامعه انسانی در هر شکل و هر زمانی، با قشربندی خاصی همراه بوده است و در جوامع یکجانشین مانند شهر و روستا این قشربندیها به واسطه توسعه و پیچیده تر شدن اجتماعات، اشکال متنوع و متکثرتری پیدا کردهاند.
سعی در همشکل شدن با طبقات اقتصادی بالا، معمولا برآمده از چه نوع مبانی فکری است و در کدام یک از طبقات اجتماعی بیش از همه دیده میشود؟
اشرافیت قبل از هر چیز یک سیستم فرهنگی است. هرچند مبتنی بر برخی مولفههای دارایی مادی و مالکیت است، اما در نهایت اشرافیت خود را در یک نظام نمادین از قبیل تملک اموال و مکانهای خاص، میراث خانوادگی خاص، نشانهای اجتماعی و فرهنگی خاص نشان میدهد و برای اینکه این سیستم نمادین مرزهای مشخصی پیدا کند، معمولا بر مفهوم خون به مثابه مبنای این نظام نمادین و بستر اصلی انتقال آن تاکید میکند. اشرافیت در همه جوامعی که دارای قشربندی باشند، دیده میشود. مبنای فکری آن نیز است که تمام داشتههای فرهنگی و اجتماعی قشر بالای جامعه، بهترین داشتههای فرهنگی آن جامعه است. در نتیجه این قشر برترین افراد جامعه به حساب میآیند. به عبارت دیگر، در پس سیستم اشرافیت، نوعی خودشیفتگی گروهی و خودمحوری جمعی هست که یک گروه خودش را بهواسطه داراییهای فرهنگی و مادیاش از دیگران برتر میداند. اشرافیت قاعدتا در طبقات بالا معنا دارد که بهدلیل داراییهای مادی و فرهنگیشان، قدرت بیشتری دارند و میتوانند خودشان را بر دیگران تحمیل کنند.
اما به یک نکته نیز باید دقت کرد که سیستمهای فرهنگی همیشه تحت کنترل و تسلط الگوهای فرهنگی اشرافیت بودهاند. دقت کنید طبقه اشراف، طبقه حاکم و طبقه مسلط فرهنگی بودهاند و آنچه ما بهعنوان فرهنگ والا در سنت تاریخی خودمان میشناسیم، نه در کوچهپسکوچههای شهر و خانههای عامه مردم، بلکه در کاخها و خانههای اعیان و حکام (یعنی طبقه اشراف) ساخته و با حمایت آنها تولید شدهاند. اشراف در سیستم فرهنگی و تاریخی ایران مهمترین حامی و محمل سنتهای هنری و فرهنگی والا مانند ادبیات، نقاشی، موسیقی و نگارگری بودند.
به عبارت دیگر، اشرافیت کارکردهای دوگانهای برای جامعه دارد، هم محمل فرهنگ والای جامعه است و هم بیانگر یک رابطه سلطه طبقاتی. لذا جامعه بدون سیستم قشربندی، جامعهای بیمار است. از سوی دیگر اشرافیت یکی از خصیصههای نسبتا ذاتی جامعه است که نهتنها نمیتوان آن را حذف کرد، بلکه تلاش برای سرکوب آن به نوعی بحران در سنتهای فرهنگی منجر میشود. به همین سبب اشرافیت به مثابه یک سیستم فرهنگی اقشار بالا، یک ضرورت جامعهشناختی برای همه جوامع است. آنچه مهم است تعدیل و کنترل خلاقانه این قشر در تعاملی خلاق با دیگر اقشار است.
آیا گروهها یا افرادی را در برهههای مختلف تاریخی میتوان یافت که امکان اظهار اشرافیت داشته باشند، ولی از این کار دوری کرده باشند و مبانی فکری آنها برای چنین دوریهایی چه بوده است؟
سیستمهای اشرافیت همیشه سیستمهایی نسبتا بسته بودهاند که بهدلیل تاکیدشان بر خون، این سیستم انحصاری خاص را برای خود حفظ کردهاند. معمولا اشراف اصیل کمتر به خودنمایی و مصرف تجملی تاکید دارند، بلکه آنها اشرافیت را در سبک زندگی و خصایص فکری و شخصیتی خاصی تعریف میکنند که موجب تمایز آنان از سایر اقشار میشود.
کسانی که شاهد اظهار اشرافیت دیگران هستند، معمولا خود تمایل به تکرار آن را پیدا میکنند یا حس انزجار و دوری از چنین رفتاری را مییابند؟
فرهنگ اشراف، معمولا فرهنگ غالب جامعه نیز هست. اشرافیت را نباید صرفا به دارایی زیاد تعریف کرد، بلکه اشرافیت را باید با داشتن قدرت و سرمایه نمادین در کنار سرمایه اقتصادی تعریف کرد. به همین دلیل مولفههای مذکور اشرافیت وقتی به صورت نمایشی در جامعه مطرح میشوند، از یکسو ناشی از تمایل به نمایش تصنعی از یک موقعیت بالاست و از سوی دیگر ناشی از سیطره یک الگوی اشرافی به مثابه الگوی مطلوب.
آیا میتوان میان اشرافیت و اظهار به اشرافیت تمایزی قائل شد؟
می توان این تفکیک را بین اشرافیت سنتی و اصیل و اشرافیت نوکیسه قائل شد. در وجه اول نمادهای اشرافیت بیشتر نمادهای ذهنی و فرهنگی (مانند منش اخلاقی، آداب بدنی و...) هستند. در حالی که در دومی، نمادهای اشرافیت، نمادهای مادی (مانند لباس، خوراک و...) است. نوع دوم به دلیل تحولات چند ساله اخیر در ایران و رشد شکاف طبقاتی ناگهانی بشدت رواج یافته است.
کدام مبانی فکری یا جنبههای زندگی به تمایل افراد به اشرافیگری منجر میشود؟
فرهنگ اشرافی همیشه و در همه جوامع بوده و خواهد بود. این جنبههای اشرافی فرهنگ ناشی از تمایل بنیادین یک فرهنگ به قشربندی و تمایزیابیهای فرهنگی در هرکدام از این اقشار است.
چه آسیبهای روانی و درونی متوجه کسانی میشود که درآمد اندکی دارند ولی سبک زندگی یا پوشش خود را با هر تلاشی به سان افراد متمول نشان میدهند؟
مساله اشرافیت در دو سطح میتواند آسیب زا باشد؛ نخست وقتی به صورت اشرافیت نمایشی و تجملی در میآید و دوم، وقتی نظام قشربندی جامعه به هم میخورد و افراد موقعیت خودشان را نه تنها قبول نمیکنند، بلکه دائما در سودای موقعیت اشرافی بالادستی هستند. البته در جامعه ما، رسانه تلویزیون بر گسترش نوعی اشرافیگری تصویری دامن زده است که با نگاهی به خانههای مجلل و ماشینهای گران قیمت و... در سریالها و نمایش تحقیرآمیز خانههای ساده و پایین شهری، میتوان این الگوی رسانهای را دید.
به نظر شما استفاده از کدام وسیله و ابعاد زندگی امروزی، به رخ کشیدن ثروت و توانایی دروغین توانایی زیاد مالی را نشان میدهد؟ آیا خرید بعضی از مارکهای خاص لوازم خانگی، لباس ، اتومبیل و... نمادی از اشرافیت امروزی است؟
نکته مهم در فهم اشرافیت، در نظر گرفتن آن به مثابه یک نظام نمادین و یک سبک زندگی است. اشرافیت نه در کالا بلکه در نحوه مصرف، ذائقه افراد و حتی سبک مصرف فرهنگی افراد دیده میشود. شرایط اقتصادی جامعه ما و مصرف تجملی که در همه اقشار رواج یافته، سبب شده همه مارکها را همه مردم داشته باشند، اما همه به یک نحو از آن استفاده نکنند. هرچقدر استفاده از این مارکها نمایشی و تجملی باشد، بیانگر آنست که با اشرافیت نمایشی یا تصنعی مواجهیم.
حورا نژادصداقت / جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
دکتر فواد ایزدی درگفت و گو با «جام جم»:
حسین حبیبی در گفتوگو با «جامجم» از سرچشمههای نگارگری گفت